چند روز پیش کتاب نیمه شبی آرام رو خوندم و بد ندونستم که درموردش بنویسم!
خوب بیایم تصور کنیم که یک سرباز جوون در جنگی پایانناپذیر و ناامیدکننده هستیم. تصور کنیم در یک جنگل سرد و برفی گم شدیم و توسط نیروهای آلمانی که دشمن ما هستن محاصره شدیم و احساس خطر میکنیم. تصور کنیم که در میان این همه هیاهو و هرجومرج و وحشت، در یکلحظهٔ کوتاه میتونیم آرامش و شادی رو تجربه کنیم.
این همون اتفاقی هستش که قراره برای 5 قهرمان آمریکایی در داستان " نیمهشبی آرام" اثر ویلیام وارتن اتفاق بیوفته. اینها به طور تصادفی با گروهی از سربازان آلمانی برخورد میکنند که اینها هم از جنگ و کشتار و قتلعام خسته شدن. اینها هم تصمیم میگیرن که کریسمس رو با هم جشن بگیرند و تفاوتهای نژادی و حتی دستورات فرمانده هایشون رو فراموش کنن. اینها داستان زندگیشون، رویاهاشون، ترس هاشون و امیدهاشونو باهم به اشتراک میگذارن که در آخر متوجه میشن که چندان تفاوتی هم باهم ندارن! همه اینها انسانهایی هستن که میخوان زندگی بکنن و دوستداشتنی باشن
اما درهمان شب هماهنگی، آنها با حمله وحشیانه یک واحد آمریکایی دیگه که از آتشبس این افراد خبر ندارن، مورد حمله قرار میگیرن. الان سؤالی که پیش میاد اینه که آیا اینها زنده میمونن؟ آیا اینها به آرزوهاشون میرسن؟ آیا ممکنه دوباره همدیگر رو ملاقات کنن؟
خوب مطمئنن افراد خیلی کمی با این نویسنده آشنا هستن ( از جمله خودم که تا به این لحظه ایشون رو نمیشناختم ). خب، ویلیام وارتن (William Wharton) یک رمان نویس و نقاش آمریکایی هست که در سال 1303 شمسی در فیلادلفیا به دنیا اومد. ایشون در طول جنگ جهانی دوم در ارتش خدمت کرد و در نبرد آردن مجروح شد. در ادامه زندگیش او به سمت هنر و علم روانشناسی رفت و در این زمینه معلم شد. او در سال 1336 شمسی با خانوادش به اروپا نقل مکان کردن و بیشتر عمر زندگیش رو در پاریس سپری کرد. او در پاریس نقاشی هاش رو میفروخت.
ویلیام اولین رمانش رو به اسم "پرندهباز" زمانی که بیش از 50 سال داشت، نوشت. خوب این کتابش جزو کتابهای موفق آمیز ایشون بود و برنده جایزه ملی کتاب شد. ویلیام کتابهای دیگه ای هم نوشته که بعضیاشون به فیلم تبدیل شده مثل " به نام پدر به نام زندگی" یا همین کتابی که داریم درموردش صحبت میکنیم.
در آخر، ایشون در سال 1386 در کالیفرنیا فوت کردن.
منابعی که برای نوشتن این سرگذشت کوتاه استفاده کردم:
William Wharton | American Novelist, WWII Veteran | Britannica<br/>ویلیام وارتن (نویسنده) - ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد (wikipedia.org)<br/>Wharton, William Harris (tshaonline.org)<br/>نیمهشبی آرام (رمان) - ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد (wikipedia.org)<br/>Books by William Wharton (Author of Birdy) | Goodreads<br/>Birdy author's memoirs tell of his involvement in a war crime | Books | The Guardian
واقعیتش فکر میکنم به این دلیل همچین کتابی رو نوشته که قصد داشته تجربیات، تفکراتشو نسبت به جنگ و همچنین درمورد انسانیت و صلح در غالب یک رمان بیان کنه. همونطور که درمورد ایشون در موضوع قبلی گفتم، ویلیام یک کهنه سرباز جنگ جهانی دوم محسوب میشد و در نبرد آردن که همان نبردی که پسزمینه همین رمان هست، بهشدت مجروح شد.
همچنین توی منابع اینترنتی که داشتم میخوندم دیدم که این کتاب رو با فکرکردن به کشتار می لای در ویتنام نوشته تا نشون بده که وقوع یک قتلعام چقدر آسون بوده!
فکر میکنم ویلیام به این خاطر این کتابو نوشته که قصد داشته تضاد بین زشتی و زیباییهای جنگ رو به چالش بکشه و نشون بده که میشه در میان یک جنگ وحشیانه، احساس دوستی و انسانیت و شفقت رو هم پیدا کرد. به نظرم برای نشون دادن این موضوع از عنصری به اسم کریسمس استفاده کرده.
منابعی که جستوجو کردم:
A Midnight Clear | novel by Wharton | Britannica<br/>A MIDNIGHT CLEAR | Kirkus Reviews<br/>نیمهشبی آرام (رمان) - ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد (wikipedia.org)
خوب وقتی داشتم این کتاب رو میخوندم، موضوعاتی به چشمم میخورد که به نظرم جزو مفاهیمی بود که این کتاب میخواست به من بفهمونه
خوب همه کتابها نقطه قوت و ضعفی دارن و هیچ کتابی بدون عیب و ایرادی نیست. اگه بخوام نقطه قوتهایی که به چشمم اومد رو بگم میتونم به این موارد اشاره کنم:
اما نقطهضعفهای این کتاب:
در بخشی از کتاب بود که سربازان آمریکایی پناه گرفتن، چون خیال کرده بودن که سربازان آلمانی در حال حملهکردن به اینها هستن که بعد متوجه میشن که اینها بهجای تیراندازی دارن برفبازی میکنن! و به سمت اینها برف میندازن. (البته همین بخش خودش سه صفحه جزئیات داره)
این بخش برام جذاب بود؛ چون در بین این همه قسمتهای بدبینانه و دارک داستان، این بخش کتاب باعث شد کمی لبخند بزنم. همچنین این بخش کتاب اشاره به هویت آلمانیها میکنه که در ظاهر شاید شرور و بیرحم باشن ولی اونا هم مثل بقیه بازیگوش اهل لذت بردن هستن.
فکر میکنم این بخش داستان راهی برای شکستن یخ و ایجاد ارتباط دوستانه بین این دو جناح بود. اتفاقی که قبل از رخدادن آتشبس اتفاق میوفته.
من این کتاب رو از نشر &amp;quot;خوب&amp;quot; خریدم و با ترجمۀ آقای شفیعی نسب مطالعه کردم. مطمئن باشید ترجمه خوبی هستش با اونکه من زیاد سررشته در زمینۀ ترجمه ندارم و حتی با زبون اصلیش هم مقایسه نکردم؛ ولی ترجمه بهقدری روون بود که نیازی به دوباره خوندن بندها نبود!
نظر شخصیم اینه که علاقهمند به کتابهایی هستید که در قالب رمان، زمان جنگ و حس گیجی و مشخص نبودن آینده و حس سربازا رو تجربه کنید، کتاب مناسبیه. البته بگم که ممکنه همون اول اصلاً با کتاب احساس گرمی نکنید؛ ولی بهتون قول میدم به مرور زمان این احساس گرمی بین شما و کتاب به وجود میاد.
همچنین قبل از اینکه یادم بره بگم که نمره این کتاب در وبگاه گودریدز 4.17 هستش.
امیدوارم این کتاب جزو لیستتون قرار بدید و با دیدی مثبت به سمت این کتاب برید
وقتتون خوش