علی جان رضایی متولد سال ۱۳۸۲هجری شمسی در افغانستان ولایت دایکندی ولسوالی به اسم میرامور در منطقه اوشتو به دنیا اومد
. علی جان رضایی . در افغانستان تا سن ۱۷ سالگی با . . پدرش که اسم پدرش رسول بود. در منطقه به اسم هشت یکه کشاورزی مالداری با پدرش کار می کرد .علی جان فقط تا کلاس هفتم درافغانستان در منطقه به اسم نیکه که نزدیک به منطقه هشت یکه که در آنجا زندگی می کرد درس خوانده بود.. علی جان بخاطر شرایت مالی خیلی ضعیف که پدرش داشت تصمیم گرفت بره در ولایت به اسم جاغوری افغانستان کارگری کند چون در منطقه و ولایت زندگی می کرد که فقر بیکاری زیاد بود.. علی جان مجبور شد بخاطر شرایت مالی ضعیف داشت از مدرسه فاصله گرفت به پدرش و مادرش گفت من میرم در جاغوری کارگری می کنم تا شرایت مالی بهتر بشود در حالی که پدر و مادرش بخاطر سن کم توانایی جسمی ضعیفی داشت راضی نبود و میگفت نمیتونی کارگری کنی نرو رسول پدرش سن بالای داشت ۷۰ سالش بود و در حال کار کردن در کشاورزی که زمین خیلی کمی داشت کار می کرد.. و علی جان پدر مادرش راضی کرد که من برم جاغوری کار کنم پدر و مادرش خیلی نگران بود رفت به خاغوری با یکی از آشنایان نزدیکش کارگری کند چند روز دنبال کار بود یک کار پیدا کرد شروع به کار کرد چند روز کار کرد بعد چند روز با یک تلفن ساده ای که همراهش داشت به خانه تماس گرفت وبا مادرش صحبت کرد مادر من کار پیدا کردم دارم کار می کنم مادر پدرش خوش حال بود پسرم مواظب خودت باش. یک ماه کار کرد و خاطر توانایی جسمی ضعیف که داشت نتونست کارگری برنایی رو انجام بده .. و هرچقد پول که کار کرده بود از صاحب کار گرفت و میخاست برگرده به خانه سری راهی برگشت به خانه رفت به غزنی افغانستان اونجا با یک هوتل دار صحبت می کرد افغانستان به رستوران میگه هوتل اون فقط میخاست یک شب اونجا باشه که فرداش برگرده خانه هوتل دار گفت اینجا کار کن تو هوتل من ماه (۴۰۰۰هزار افغانی بهت حقوق میدم ۴۰۰۰ افغانی پول خیلی کمی بود برای یک ماه کار چون بخاطر شرایت مالی ضعیف که داشت علی جان تصمیمش عوض شد خانه نرفت قبول کرد . دو ماه اونجا کار کرد و (۸۰۰۰ )هزار افغانی به خانه فرستاد.. که پول خیلی کمی بود بعد دو ماه تصمیم گرفت برگرده خانه رفت پیش پدر و مادرش یک ماه خانه پیش پدر مادرش بود بعد یک ماه بخاطر شرایت مالی ضعیف که داشت تصمیم گرفت به ایران سفر کند باز هم پدر مادرش بخاطر توانایی جسمی ضعیف که داشت نمیتونست خوب از پس کار بر بیاد راضی نبود .. علی جان تصمیم گرفت به ایران سفر کند با یکی دوست آشنایی خود که اونم میخاست به این سفر کند صحبت کرد پدرش خیلی نگران بود نمیخاست راضی نبود علی جان به ایران سفر کند یک روز که پدرش خانه نبود با اون دوستش صحبت کرده بود تصمیم گرفت حرکت کند به سفر در ایران کند..
حرکت کرد پول سفر هم نداشت پول سفر از همون دوستش گرفت با هم سفر کرد به ایران ..
علی جان رضایی به ایران اومد و در حالکه توانایی کار رو نداشت سنگبری شروع به کار کرد چند ماه کار کرد پول فرستاد افغانستان به پدر مادرش و بعد یک سال خانوادش از دایکندی به غزنی سفر کرد و یک سال غزنی زندگی کرد و بعد یک سال علی جان میخاست خانواده اش به ایران سفر کند سال ۱۴۰۰ به خاطر ازیت آزار طالبان به ایران سفر کرد .. خانواده علی جان هم به ایران اومد و در ایران زندگی می کرد بعد یک سال ۶ ماه دو باره پدر علی جان تصمیم گرفت برگرده افغانستان پدر علی جان که سن بالای داشت در سن ۷۳ سالگی تنها برگشت افغانستان و در ولایت دایکندی ولسوالی میرامور منطقه اوشتو برگشت سه چهار ماه بعد پدر علی جان فوت شد و همونجا به خاک سپرده شد .. علی جان با مادر و یک برادر کوچکتر از خودش و یک خواهر خودش در ایران میماند و در ایران زندگی می کند علی جان در ایران تا سال ۱۴۰۲ کار می کرد.. و از سال ۱۴۰۲ شروع کار فروش می کند و از سال ۱۴۰۲ شروع کار فروشندگی می کند
علی جان رضایی اول فروشندگی با لباس فروشی آنلاین شروع می کند .. بعد شش ماه همکاری با شرکت مبلمان را شروع می کند در فروشندگی مبل با شرکت همکاری می کند چند ماه از همکاری میگذرد ولی علی جان پول خیلی کمی از این همکاری به دست آورده است که به چالش مالی های خیلی بد میخوره و فیک می کرد از پس هزینه خانواده اش بر نمیاد پول قرض می گیره از دوستا آشنایان خودش که کم بود هزینه خانواده نشود .. و بازم دست فروشندگی و همکاری با شرکت مبلمان نمیکشد دوباره شروع به هم کاری می کند تا مبل های بیشتر به مرد معرفی کند و مبل های شرکت را به بفروش برساند و به پرسانت بیشتری برسد.. این کار ادامه پیدا می کند تا به فروش خیلی خوبی میرسد بعد چند ما به فروش و پرسانت خیلی خوبی میرسد.. علی جان رضایی از اونجایی که گذشته خیلی سخت داشته بود هیچ وقت تسلیم شدن را یاد نگرفته بود همیشه با تلاش و آموزش هر روز خودش را به فروشنده بهتر تبدیل می کرد ...