ویرگول
ورودثبت نام
Ali Jafari Monfared
Ali Jafari Monfared
خواندن ۳ دقیقه·۵ سال پیش

خانه پدری و چند نکته


جدیدترین اثر اکران شده کیانوش عیاری از همان ابتدا با حرف و حدیث ها و ماجراهای بسیار دست به گریبان بود. خبرهای متناقض و متوالی از آغاز، عدم آغاز اکران و بعد برچیده شدن زود هنگام از پرده سینماها باعث شد این فیلم جدا از محتوای خود، به موضوعی جنجالی حتی در رسانه های سیاسی تبدیل شود.

علاقه شخصی من به عیاری و تا حدی هم همین حواشی ترغیبم کرد فیلم را در اولین فرصت ببینم. به نظرم خانه پدری با وجود نقص فاحش در انتخاب بازیگر، بازی های ضعیف و در مواردی از دست رفتن روال منطقی وقایع در فیلمنامه، اما اثری قابل احترام با داستانی متمایز در کارنامه کیانوش عیاری بود. هرچند تفسیر و تحلیل فیلم به نظرم نیازمند یک کار بسیار دقیق و بلند است اما سعی کردم نظر کلی ام را در چند نکته اینجا بیاورم:

1. فیلم در همان لحظه اول و بدون دادن هیچ پیش زمینه ای، در توجیه یا رد قضاوت پدر خانواده، جنایتی را به تصویر می‌کشد که در بن خانه اتفاق افتاده و در همان جا دفن می‌شود. به تعبیری خانه از همان آغاز بر یک جنایت بنا می‎شود.

2. پرش‌های زمانی فیلم و حرکت، صرفا در میان زنان خانه اتفاق می افتد و به تدریج نوع پوشش، میزان استقلال رای و حتی جایگاه اجتماعی آنها از دختری که صرفا به دلیل خروج از خانه مورد سوظن قرار گرفته به دختر دانشجوی پزشکی می رسد که در مقام نجات جنایتکار اصلی فیلم برمی آید. اما مردان در فیلم کاملا ساکنند. اساسا فیلم کوچکترین اشاره ای به جایگاه اجتماعی و تحصیلی هیچکدام از آنها ندارد و تنها اشاره در انتهای فیلم به معلم بودن آخرین مرد داستان است. در واقع بجز سن مردان، و انتقال از جایگاه پسر خانواده به پدر، چیزی در آنها تغییر نمی کند.

3. اما تلخی فیلم در پذیرش جنایت در میان همه اعضای خانه به جز مادری است که در عزای دختر جان از دست می دهد. هرچند تمامی زنان خانه در زمان با خبر شدن از جنایت با آن مخالفند اما هیچگاه دست به کوچکترین شورش و تقابل و حتی اعتراض مستقیم به بانیان این جنایت نمی زنند. مخالفت صرفا به عزاداری و عبور از محل جنایت محدود می‎شود، چه برادرزاده‌ قربانی که محل کلاسش را عوض می‌کند و چه خواهر او که صرفا اتاقش را عوض می‎کند.

4. تنها مرد فیلم که به تلویح با این جنایت مخالفت می‎کند شوهرخواهری است که زنش را به کتک مجبور به مهاجرت از خانه کرده و آشکارا می‎گوید دیگر نمی خواهد در این «قبرستان» باشد.

5. متروکه شدنی که با زدن قفل بر اتاق زیرزمین خانه آغاز شده در پرش انتهایی فیلم کل خانه را می‌گیرد. خانه متروک است اما پابرجا. حتی زمانی که قرار است خانه از نو ساخته شود، تنها راه، پیدا کردن جایی نو برای پنهان کردن جنایت است و ترس از برملا شدن آن. حتی زن انتهای فیلم که در مقام پزشک و منجی جنایتکار هم دیده می شود کوچکترین تمایل و اقدامی در برملا کردن یا مقابله با جنایت ندارد و صرفا «حاضر نیست در خانه ای بماند که جنایتی در بن آن مخفی شده».

6. در انتها نیز جنایتکار محتضر به همراه همه همراهان تلویحی جنایت که حداقل در مخفی نگه داشتن آن هم داستان هستند، خانه را ترک می‎کنند. خانه می‏ماند متروک و تنها ساکن انتهایی همان قربانی جنایت ابتدایی فیلم است

حرف آخر اینکه معتقدم تمامی این نکاتی که گفتم را می‎توان به شکلی منسجم تفسیر و حتی به اوضاع اجتماعی‌مان مرتبط کرد. شاید در آینده در نوشته‌ای دیگر برداشت خودم را هم از مفهوم آنها در همینجا نوشتم.

کیانوش عیاری
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید