داستان این عاشقی از کجا و چطور شروع شد؟ یادم میاد برای دوره دوم باشگاه محتوا یه داستان نوشتم و فرستادم، زد و از بین دهها متن ارسالی متن علی کاشی هم مورد قبول واقع و دعوت به مصاحبه تصویری شد!
در طی مصاحبه تصویری چه مکالماتی ردوبدل شد بماند اما نه یه نکته برای روشنگری باید بگم. همونطور که میدونید معمولا ما ایرانیها قبل از اینکه اسم همدیگه رو بپرسیم، اولین سوالی که از هم میکنیم اینه که بچه کجایی یا بحث رو به این سمت بچه کجایی میبریم! خب این جزء فرهنگمونه و نمیشه کاریش کرد و نباید ادای روشنفکرنماها رو درآورد و گفت: «چه فرهنگ مسخرهای، این سوالها فقط از یه جهان سومی برمیاد...»، ما شمالیها یه کلمه داریم که کاربرد زیادی داره، در این مواقع میگیم: «خاااااا....».
از بحث دور نشیم طبق همین فرهنگ در طی مصاحبه این سوال پیش اومد که بچه کجایی؟ من هم با سینه ستبر جواب دادم: «یَل یَل میدون، شاه مازرون»
در طی مصاحبه یه صحبتهایی شد تا اینکه بحث به اینجا رسید که گفتم که ما تو محلهمون یه عادتی داریم که به مردها حتی اگه همسنمون باشن میگیم عمو و خانومشون میگیم زنعمو.
از اینجا بود که آیدین داریان برای من شد عمو و هلیا قویمی شد زنعمو!
دلایل مختلفی داشت الان درست و حسابی یادم نمیاد شاید یکیش شرایط مالی بود که مساعد نبود چندان، یکی دیگه مطمئن نبودن از اینکه این دوره به دردم میخوره یا نه، اصلا دوره خوبی هست یا نه شاید یه دلیل دیگه هم که خیلی در شرکت نکردن من تاثیرگذار بود این بود که تقریبا جزو نفرات آخر قبولی بودم، این کمالگرایی لعنتی هی میگفت بذار دوره بعد یه متن تپل بنویس تا بتونی رتبههای برتر رو بدست بیاری.
در مجموع این دلایل و دلایل دیگه که الان یادم نمیاد باعث شد که در اون دوره شرکت نکنم و چه تصمیم خطرناکی!
دلسردی برای فرستادن متن برای دوره 3:
الان نمیگم چرا دلسرد شدم و برای فصل سه متن نفرستادم اما شاید در آینده از این راز سر به مهر پرده برداشتم!
اون حس دلسردی به شک و تردید تبدیل شد، یه ذره نرمتر شده بودم بالاخره بعد از تمدید زمان ارسال متن برای ورود به باشگاه محتوا(تو رو خدا میبینی، هم باید امتحان ورودی بدی، هم مصاحبه شرکت کنی تازه قبولت کنن که وارد باشگاه بشی یا نه، آخرش هم باید خدااااا تومن پول حق عضویت بدی!)، خودم رو جمع و جور کردم و یه متن نوشتم. به نظرم خودم متن خلاقانهای نوشتم.
بالاخره زد، باز هم قبول شدم و بعد از مصاحبه که نتایج اومد شدم تقیربا شدم نفر سیام یا سی و یکم. با اینکه از نتیجه راضی نبودم اما به دور از چشم خانواده و مخفیانه ثبتنام کردم و پول کارگریم رو دادم بابت ثبتنام باشگاه، پولی که نه با بالا رفتن از دیوار خونه مردم بلکه با بالا رفتن از درختهای پرتقال بدست اومده بود! هرچند که مجبور شدم یه مقدارش رو قرض کنم! در این کار کردن حین درس خوندن اتفاقات جالبی رو تجربه کردم، داستانهای عجیبی رو شنیدم که اگه عمری باقی موند حتما براتون تعریف میکنم.
اصلا بگذارید یه ذره از باشگاه محتوا بگم، عمو و زنعمو (آیدین و هلیا) این موجود رو دختر خودشون میدونن پس باشگاه محتوا برای من چی میشه؟ میشه دخترعموی بنده!
باشگاه محتوا بهطور خلاصه یه دوره آموزش محتواست که پوستت کنده میشه و قراره به قول آقای مرزبان به فارسی سخت رو تجربه کنی(گوگل کنید مرزبان فارسی سخت)!
برخلاف بقیه دورههای مِلو و هلو که راحت میرن تو گلو، اینجا عرق میریزی، بدنت درد میگیره، در حین تمرین به خودت فحش میدی: «عجب غلطی بود کردم... شکر خوردم...» اما وقتی تمرین تموم شد، مشق عشقهای هر هفته رو که تحویل میدی اون حس خوشآیند تموم شدن یه امتحان سخت میاد سراغت؛ یه باریکلا و صد آفرین خودت رو مهمون میکنی و به خودت میگی: «دمم گرم، عجب دورهای اومدم... وقتمو و عمرم رو تلف نکردم...».
1. بیرون اومدن از غار درونگرایی: شاید اگه از بچههای فصل 4 بپرسید علی کاشی درونگراست یا برونگرا اکثریتشون بگن برونگرا! من سعی کردم تو این دوره کمی فاصله بگیرم از این غار لعنتی که توجیهی شده بود برای کاستیهایی که داشتم.
از زمان دانشگاه روی این موضوع کار کرده بودم اما به طرز عجیبی باشگاه تونستم نقصهایی رو که گردن درونگراییم مینداختم اصلاح کنم!
2. دوست داشتن صدای خودم: واقعا از صدای خودم بدم میاومد اما باشگاه کاری کرد که از شنیدن صدای خودم لذت ببرم البته این نکته رو هم بگم از قبل باشگاه یه سری حرکتها زدم که این حس کمتر بشه اما این باشگاه بود که این حس بد رو به حس خوب تبدیل کرد. نه اینکه صدام عالی باشه یا بتونم آواز بخونم نه! اما صِدام رو الان دوست دارم و به قولی باهاش حال میکنم!
3. شکست کمالگرایی: شاید از هر صد نفر ایرانی بپرسی کمالگرا هستی یا نه، صدوده نفر بگن که کمالگرا تشریف دارن، هر ایرانی یک کمالگرا! اما جدا از شوخی واقعا این موضوع به یه معضل برام تبدیل شده بود، تو این دوره یاد گرفتم که قرار نیست تمام شرایط مهیا باشه تا کاری رو شروع کنی، با اینکه قبل دوره خیلی از این حرفها شنیدم اما تو باشگاه اون حرفها رو عملی کردم و پاداش این شکست چی شد؟ شد موارد 4 و 5.
4. یوتیوبر شدم!: از خیلی قبل پیگیر این بودم که یه کانال یوتیوب راه بندازم، حدود چند سالی تو یوتیوب میچرخیدم و یادمه از روز اول سال 2020 به طور جدی پیگیر شدم که یه کانال راه بندازم اما بالاخره اولین ویدیو کانالم رو در باشگاه ضبط و آپلود کردم.
این اولین ویدیو داستان جالبی داره که باشه طلبتون.
5. پادکست، عشقِ داداش جون: اولین یا دومین مشق عشق باشگاه این بود که دو تا ویس 5 دقیقهای در مورد توییتر و پادکست باید ضبط میکردیم و من با پررویی هر چه تمام برای شکستن غول کمالگرایی، پادکست داداش جون رو ساختم و اگه دوست دارید میتونید از این لینک گوش کنید.
6. ارتباطگیری و ارتباط سازی: همین که اول دوره با 50 نفر آشنا میشی و ارتباط میگیری خودش کلیه اما من علاوهبر این ارتباط، جرات ارتباطگیری با بزرگای حوزه محتوا رو هم فراهم کرد.
7. دوستای عزیز: فقط براتون از خدا رفقای خوبی رو میخوام که بتونید باهاشون هممسیر بشید و جاده موفقیت رو طی کنید رفقای خوبی مثل آیدین، سولماز، ابریشم، نازنین، حدیث و بقیه بچههای گلی که اسمشون رو نیاوردم.
8. خودباوری: این حس و باور رو در من به وجود آورد که علی جون، علی کاشی تو میتــــــــونـــــــی!
باشگاه محتوا هم مثل هر دوره دیگهای علاوهبر خوبی یه سری نقصهایی داره که با توجه روندی که در پیش گرفته قطعا هر فصل بهتر از فصل قبل میشه اما یادتون باشه که بهتر از بچههای فصل چهار نه اومده نه میاد!
اگه شما میخواید تو این باشگاه شرکت کنید یا در حال حاضر در حال آموزش هستید باید بگم که یه سری کارها رو در طول دوره باید انجام بدید و یه سری کارها رو نباید انجام بدید تا بهترین عملکرد رو داشته باشید اگه میخواید بدونید این موارد چیا هستند میتونید با من که سه ماه تمام با دخترعمو جان عشق و عاشقی مخفیانه داشتم از طریق راههای پایین در ارتباط باشید تا بهتون اون قلقها، اون فوت کوزهگری و اون فن آخر استاد رو بگم:
ایمیل:
AliKashi33@gmail.com
اینستاگرام:
تلگرام:
لینکدین: