خوب اول الان که دارم این مطلب رو مینویسم سر کارم هستم و تقریبا به ساعت پایانی روز اول کار خودم رسیدم .
خووو بابا قبول دارم به تو چه ؟؟! ولی خو منم به تو کاری ندارم . میخوام برای خودم از اولین تجربه کاریم بگم . حالا بگذریم الان سرکارم هستم و خیلی تمرکز ندارم که چی بنویسم ولی فقط اینو بدونید که باید یه چیز هایی رو بنویسم .
خو امروز چطور بود ؟؟؟
صبح ساعت 8 صبح بیدار شدم و چایی رو گذاشتم و بچه های خوابگاهم بیدار شده بودن . منم صبح حانه رو خیلی کوچولو خوردم و رفتم برا آماده کردن غذا .
از دو یا سه شب پیش یه عدس پلو توی یخچال داشتم که از سلف دانشگاع گرفته بودم و منم برداشتم با بشقاب و اینا گذاشتم توی یه کیسه پارچه ای .
خو میدونستم که توی شرکت ما از ماکروور استفاده میکنن اما نمیدونستم طرز کار این وسایل چطوریه خلاصه یه قابلمه درب و داغون (داغون با چه غ ای هست ؟!) از خوابگاه برداشتم و رفتم بعدا یکی از همکارام گفت این اصلا ظرف فلزی بهش نمیسازه .
حالا این اولین چرت سر کارم بود . دومی هم داره ؟؟ اره
این چرت دومیش برمیگرده به خجالتی بودن من ! نمیدونم این جا چقدر منو احمق حساب میکنید ولی خو در کل من یه ادم خجالتی لج درارم . خودم از کارام لجم میگیره حالا کجاش مثلا اینجوریه ؟
الان در همین لحظه مدیر گرامی به خاطر خرید ماشین برای بچه ها شیرینی اورده همه خوردن اما من روم نشد برم که بردارم ولی بین خودمون عجب شیرینی هستشاا
اینجور اصطلاحاتی که اینا به کار میبرن من حس میکنم روی یه مدلش نوتلاست ( استیکرش بیاد تو ذهنت رفیق)
خو تا اینجا که گفتم هیچیش ربطی به کار نداشت که ؟!! عیب نداره من تازه الان دستم به نوشتنش راه افتاد و قراره شروع کنم به خوردن مختون.
خو یکی از بچه ها در همین لحظه پیشنهاد داد پاشو شیرینی بخور ( ایکاش درمورد ماشین مینوشتم!!!) و میومد برام یه ماشیم میورد :) . ( قرداد میکنیم با هم که این علامت ":)" به معنی خنده یه یه ادم دلقکه . )
چقدر خوبه این شیرینیه همینجوری که مینویسم دارم میخورم .
برگردیم به کار من توی ایرانی کارتم تو دپارتمان (چه پر تمتراق!! ) تولید محتوا و الانم دارم برای شما مینویسم . حالا امروز من چکار کردم ؟؟؟
عملا من امروز کار خاصی نکردم که در جریان کاری باشه فقط چند روز پیش که میخواستم محتوای تستی برای ایرانی کارت بنویسم یه موضوعی به ذهنم رسید که درمورد تاریخچه پی پال هستش رو نوشتم و فقط توی ورد ذخیره کردم همین .
خو همین الانم یه خانوم که مسئول نیروی انسانی شرکته اومد از من و یه خانم که همکار جدید هستیم اثر انگشتامون رو گرفت که از این به بعد ورود و خروج بزنیم برای شرکت .
خسته شدید یکم بزارید یه عکس ببینیم
حالا چیز های خیلی زیادی ندارم که بگم ! اتفاق از صبح زیاد افتاده ولی خو اینا چیز های خنده داری بود که برام اتفاق افتاده .
فضای بین بچه ها صمیمی هست اما خو منم یکم توی این صمیمی بودنه راحت نیستم و دارم کم کم عادت میکنم .
من 7 روز هم قبلا تستس در ایرانی کارت بودم اما این روز اولی بوده که اینجا رسمس کار کردم .