ویرگول
ورودثبت نام
ali.kheyri
ali.kheyri
خواندن ۵ دقیقه·۲ ماه پیش

داستان طلاسی: اعتماد سازی

اگر خواننده وبلاگ های قبلی بودید یا وبلاگ های قبلی را ببینید متوجه خواهید شد که در این قسمت یک رویه جدیدی را شروع کرده ام. تاریخ امروز برابر ۱۴۰۳/۰۴/۲۹ است و این داستان و داستان های بعدی در این دوره زمانی در حال شکل گیری هستند.

من دارم تلاش میکنم که خودم را وارد بازار طلا بکنم و با این بازار درگیر شوم. هدف من بر حسب علاقه نیست بلکه به عنوان یک کارمند به دنبال راهی برای ایجاد درآمد دوم هستم. از معامله کردن و این حرفا خیلی سر در نمی‌اوردم پس با خودم فکر کردم به جای ورود مستقیم به خود آن بازار که برای من و امثال من نماد غول چراغ جادو است (ما هم به این وعده ها دل خودمون رو خوش کردیم و امیدواریم)، به فکر استفاده از بازار های جانبی تشکیل شده در کنار این بازار باشم.

خیلی واضح بگویم هدف از نوشتن این وبلاگ ها تولید محتوا در حوزه کسب و کار های نوین بازار طلا است. دوست دارم اول خودم یاد بگیرم و همچنین به گول زدن شما برای ورود به این بازار کمک کنم!! جدای از شوخی میخواهیم ببینیم در دور و اطراف این بازار تکنولوژی درحال رقم زدن چه تحولاتی است.

وبسایت و اپلیکیشن طلاسی

خوب داستان ما از این کسب و کار شروع میشود.

اول وبسیات این دوستان را ببینیم:

بنده اولین باری که این سایت را دیدم با همچین صحنه‌ای روبه رو شدم.
بنده اولین باری که این سایت را دیدم با همچین صحنه‌ای روبه رو شدم.


خوب شما خودتان میتوانید با سرچ کردن عبارت طلاسی در گوگل یا هر موتور جستجو گر دیگری به این وبسایت دسترسی پیدا کنید. من نگران هستم که اگر به این سایت لینک بدهم دوستان ویرگولی بخواهند پست را حذف کنند ( یا اینکه به عنوان کسب و کار به پیچ شخصی من نگاه کنند)، بنابراین این کار بسیار ساده را خودتان انجام دهید. شمایی که توانستید تا اینجا بیاید قطعا این کار را هم بلدید.

اما برای بررسی این کسب و کار به ادعا ها و تبلیغات این دوستان توجه نکنیم و بریم سراغ یک موضوع جالب تر. اگر در وبسایت یا اپلیکیشن کافه بازار به سراغ این نرم افزار بروید ( اینجا من لینک را میگذارم شاید برداشت اشتباه صورت نگیرد) و قسمت نظرات کاربران را مطالعه کنید نکات جالبی را خواهید فهمید.

پس ما بررسی این کسب و کار نوپا را از این قسمت که حس میکنم اطلاعات باحال تری دارد شروع میکنیم.

خوب طبیعتا در این قسمت ما بیشتر شاهد نقد هایی خواهیم بود که به ضعف های این برنامه پرداختند. پس قرار نیست درباره آنها حرف خوب زیاد بزنیم. اگر روزی، از دوستان طلاسی این مطلب را خواند ذهنش را باز کند و اجازه دهد که با برطرف کردن نگرانی های مردم و پوشش نقاط ضعف تلاش کند کسب و کارش را رونق دهد.

چالش هپلی هپو:

اولین کامنت درباره یک نگرانی مهم است به نام هپلی هپو: شاید باورتان نشود ولی کاربر از همین واژه استفاده کرده است. ادبیات ساده است. من به تو پول میدهم و تو برای من طلا میخری، تو طلا را پیش خودت نگه‌میداری و ریسک های آن را به جان میخری ( دست شما هم درد نکند) اما از کجا معلوم که یک شب باشی و شب دیگر تمام سرمایه من را با خود نبرده باشی؟

دروغ چرا اولین بار که با همچین داستان هایی آشنا شدم خودم هم همین فکر به ذهنم رسید؟ به نظر طبیعی هم هست همچین نظری را ببینیم. حتی اینکه اولین نظر که خواهیم دید هم این است باز جای تعجب ندارد.

من که اطلاعاتی از این بازار ندارم و نمیدانم چطور میشود این اطمینان را به کاربران داد که پولشان را ندزدند اما اگر کسی از دوستان این مطلب را خواند و یک ایده جالب داشت خوشحال میشویم که این ایده را با ما به اشتراک بگذارد. ( ممکن است دوستی حس کند به دنبال ایده ربایی هستیم. باید بگویم که حق هم دارید اما خوب ایده به ایده رسیدن مشکل اساسی نیست پیاده سازی آن است که سخت است، اگر قرار نیست خودتان آن را پیاده سازی کنید اینجا بنویسید)

خوب یک جواب ساده که در ابتدا ممکن است بع فکر افرادی که در این کسب و کار مشغول هستند برسد نشان دادن مجوز های رسمی است. ایده بدی هم نیست اما واقعا ایده جالبی هم نیست. ببینید اگر ما دولت ها ( دقت کنید دولت ها من منظورم کشور ما نیست، کلا میگم! ) را دزدان بزرگ در نظر بگیریم پس داشتن یک اعتبارنامه از یک دزد، دردی از ما دوا نمیکند.

شاید دادن تضمین ها مالی مانند ضمانت نامه ها به کاربران کیفیت کار را بالا ببرد. گرچه این فکر من ممکن است مضحک باشد ولی خوب آن را به عنوان یک فکر از من بپذیرید.

یک نکته دیگر این است که این کسب و کار ها نباید تلاش کنند که کامل اعتماد ما را بدست بیاورند چون به نظرم نشدنی است. ما داریم یک پولی را از جیب خودمان در می آوریم و به دیگری میدهیم. شما هر کاری کنید نمیتوانید خیال من را راحت کنید فقط میتوانید نگرانی من را کاهش دهید. حالا جالب اینکه من وقتی پول در جیب خودم هم هست نگرانم که بی فکر آن را خرج کنم. پس من فکر میکنم در کل نگرانی هست.

حرف بزنیم!

خسته میشوید. میدانم که خسته میشوید از خواندن این مطالب با آن همه درگیری فکری که دارید. اما حرف زدن به ما کمک خواهد کرد. اگر حالش را داشتید میتوانید در قسمت کامنت ها یک حرفی بزنید. حتی به موضوع هم اگر مربوط نبود مهم نیست. فقط خواهشا موفق باشید و این چیزا ننویسید. یک نظر خوبی بدهید که بشود کمی درباره آن فکر کرد و یک جواب مناسبی هم داد. ( عنوان پاراگراف آخر را از این به بعد میگذارم گدایی کامنت!!!)

کسب کارطلاسیبازارطلابازار طلاطلا
من یک دانشجوی ارشد مدیریت هستم که میخواهم یک شغل دوم را شروع کنم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید