آگهی جالبی توجهم را جلب کرد که مضمون کلی آن استخدام یک نفر تولیدکننده محتوا برای یک فروشگاه اینترنتی بود. نکته جالب آگهی این بود که خدمات کارپردازی در شرح وظایف تولیدکننده محتوا با تأکیدی ذکر شده بود که نشان میداد بر تولید محتوا اولویت دارد. در واقع منظور مدیر محترم آگهی دهنده این بود که جناب کارپرداز در زمان بیکاری باید برای سایت مطلب بنویسد یا کاری از این دست انجام دهد.
حدود ده سال قبل، زمانی که اوج استخدام اپراتورهای نرمافزاری بود، نوعی آگهی استخدام - که الان هم کم و بیش دیده میشود - پایه خنده و سرگرمی موقع ناهار ما بود:
«به یک نفر منشی خانم با روابط عمومی بالا، مسلط به حسابداری، آفیس، فتوشاپ و آشنا با تریدیمکس با تجربه بازاریای تلفنی نیازمندیم»
صداقتِ حماقتگونه ناشی از کمتجربهگی این طیف از آگهیدهندها در نوع خود جالب است. این روزها ماهیت آگهیها با خواستههای واقعی شرکتها چنان تعارض دارد که عملا ممکن است به عنوان مدیر داخلی خودتان را مشغول خالی کردن روزانه یک وانتبار، از اجناس انبار شرکت ببنید.
نمیدانم دلیل این بحران رو به رشد، وجود نیروی انسانی مازاد است یا عدم وجود نیروی انسانی کافی برای مشاغل مذکور که شرکتها و سازمانها را وادار میکند طیف وسیعی از نیازهای خودشان را صرفنظر از تشابه و تفاوت با هم جمع ببندند، آگهی بزنند و البته به زعم خودشان نتیجه هم بگیرند و اگر هم نگرفتند دیگران را مقصر کنند که نسل فعلی اهل کار نیست و الی آخر..
گاهی دوستان برنامهنویس و توسعهدهنده گلایه میکنند که فلان شرکت کل تخصصها و تمام زبانها و فناوریهای خلق شده تا به امروز را یکجا در قالب استخدام یک نفر مطالبه میکند و انتظار دارد که برنامهنویس چیزی شبیه به سوپرمن باشد.
با مقایسه آگهیهای استخدامی ده سال قبل با امروز، خیلی بدبینانه و دور از ذهن نیست که ده سال آینده، آگهیهای متقاضی نیروی کار، ترکیبیافته از برنامهنویسی، سبزیآرایی، تعمیر موتور جت و اپلاسیون باشد. بماند که بین تجربه، شناخت و تخصص متقاضیان، آگهیدهندگان و رسانههای واسط سنخیتی معنادار وجود دارد.
مهارتِ شناخت نیازهای واقعی کارفرما و نه آنچه که در آگهی مینویسد، بواسطه تجربه ممکن است با تلخیهای زیادی همراه باشد، خصوصا برای متقاضیان جوانِ تازهکار. شاید روزی حوصله کردم و تلخیهای تجربه کرده روزهای جوانی را نوشتم.