وقتی از منابع یادگیری زبان جدید صحبت میکنیم، معمولاً گوش کردن به موسیقیهای باکلام هم به عنوان یک منبع توصیه میشه. اما آیا موسیقی واقعاً به یادگیری زبان کمک میکنه؟
وقتی ما تصمیم به یادگیری زبان جدیدی میگیریم، صرف نظر از منابعی که قراره استفاده کنیم، به عامل اجبار هم نیاز داریم. عامل اجبار یعنی چی؟ یعنی چیزی که ما رو مجبور به شنیدن و همچنین استفاده از کلمات زبان جدید کنه. احتمالاً شنیدید که زندگی در یک کشور کمک میکنه تا خیلی سریعتر از حالت عادی، زبان اون کشور رو یاد بگیریم. چرا؟ چون دائماً کلمات اون زبان رو میشنویم، و برای برقراری ارتباط «مجبور» به استفاده از کلمات اون زبان هستیم.
یادمون نره، ما انسانیم و اصولاً انسان راحتی رو ترجیح میده؛ استفاده از کلمات یک زبان جدید [و ناآشنا] از نظر یک انسان اصلاً چیز راحتی به حساب نمیاد!
خب، حالا اگر امکان زندگی در محیط مورد نظر وجود نداشته باشه چی؟ بله، باید اون محیط رو برای خودمون شبیهسازی کنیم. کتاب، مقاله، مجله، وبلاگ و وبسایت، فیلم و سریال، موسیقی، پادکست و هرچیزی که به زبان مورد نظر ما تولید شده باشه، میتونه به شبیهسازی محیط کمک کنه.
وقتی تازه فرآیند یادگیری زبان رو شروع میکنیم، کلمات سادهتری رو یاد میگیریم که به درد برقراری ارتباط اولیه و گفتگوهای روزمره بخوره. آیا در نوشتن متن شعر یا ترانهی یک موسیقی، فقط از این کلمات ساده استفاده میشه؟ بدیهیه که نه.
ورود به محیط جدید با زبان جدید، ما رو با انبوهی از کلمات گنگ و نامفهوم مواجه میکنه. حتی اگر یک زبان رو در سطح مبتدی هم یاد گرفته باشیم، با حضور در محیط جدید متوجه بسیاری از کلمات و گفتوگوها نخواهیم شد. گوش کردن به موسیقی کمک میکنه تا چنین محیطی رو برای دقایقی تجربه کنیم؛ کلمات کموبیش ناآشنایی که پشت سر هم میشنویم و ممکنه هیچکدوم از اونها رو هم متوجه نشیم.
فرق این مورد با قبلی چیه؟ در مورد قبل ما نقش انفعالی داشتیم؛ کلماتی رو میشنویم و ممکنه متوجه بشیم یا نشیم. اینجا اما نقش ما فعال میشه. وقتی موسیقی گوش میکنیم، باید سعی کنیم کلماتی رو که قبلاً خوندیم، بین این انبوه کلمات تشخیص بدیم. بسته به نوع موسیقی ممکنه جملهها و ساختارها و عبارتها رو هم تشخیص بدیم. اینجاست که فایدهی اصلی موسیقی گوش کردن خودش رو نشون میده؛ اینجاست که آموختههای قبلی ما فرصت تثبیت شدن پیدا میکنن.
کمتر کتابی پیدا میشه که بتونیم مثلاً صدبار اون رو بخونیم؛ یا فیلم و سریالی که پنجاه بار اون رو ببینیم؛ یا پادکستی که هرروز اون رو از اول گوش کنیم. اما موسیقی قابلیت تکرار زیادی داره؛ چه بسیار موسیقیهایی که صدها و حتی هزاران بار اونها رو شنیدیم، و هنوز از شنیدن اونها خسته نمیشیم. تکرار یکی از ارکان یادگیری زبان، و اصولاً یادگیری هرچیز جدیده. چه بهتر که این تکرار با موسیقی همراه باشه!
مورد چهارم رو درِ گوشی میگم: موسیقی گوش کردن خیلی خوبه!
یکی از اشتباهات زبانآموزها اینه که سعی میکنن از موسیقی یا حتی فیلم و سریال برای یادگیری کلمات، جملات یا عبارتهای جدید استفاده کنن. بله درست خوندید، اشتباهه!
یه بار این روش مرسوم رو مرور کنیم؛ موسیقی (یا فیلم یا سریال) رو میشنویم، به کلمات ناآشنا برخورد میکنیم، اونها رو یک جایی مینویسیم، معنی هرکدوم رو از دیکشنری پیدا میکنیم، این کلمههای جدید و ناآشنا رو همراه با معنی حفظ میکنیم، و از تصور اینکه کلی کلمهی جدید یاد گرفتیم ذوق میکنیم!
ایراد کار اینجاست که خیلی از کلماتی که در یک موسیقی یا فیلم یا سریال میشنویم، چندان پرکاربرد و متداول نیستن. کلماتی هستن که برای نوشتن اون ترانه یا دیالوگ خاص و اون موقعیت خاص انتخاب شدن. حالا با این کار، ما انرژی و زمان نسبتاً زیادی رو صرف یادگیری چندتا کلمه میکنیم که [احتمالاً] جای دیگهای اونها رو نمیشنویم. چه اتفاقی میافته؟ بعد از مدتی اون کلمه از ذهن ما پاک میشه.
به بیان سادهتر، استفاده از این روش مثل حفظ کردن کلمات دیکشنری برای یادگیری زبان میمونه. یک صفحه از دیکشنری رو بر حسب تصادف باز کنید و بخونید؛ از بین کلمات ناآشنایی که میبینید، چندتا رو ممکنه به صورت روتین در گفتوگوهای روزمرهی خودتون استفاده کنید؟ احتمالاً تعداد خیلی کمی از اونها. پس همونقدر که حفظ کردن دیکشنری روش مناسبی برای یادگیری زبان به حساب نمیاد، یادگیری کلمات جدید یک آهنگ یا فیلم یا سریال هم کمک چندانی نمیکنند.
خیلی سادهست؛ از موسیقی برای تمرین، تقویت و تثبیت کلمههایی که قبلاً یاد گرفتیم استفاده میکنیم. کلمهها رو به کمک کتاب، کلاس یا استاد یاد میگیریم، با کاربردهای مختلف اونها آشنا میشیم، و حالا سعی میکنیم با شنیدنهای مکرر و تشخیص اونها در موسیقی یا فیلم و سریال، به تسلط برسیم و مفهوم و کاربرد کلمه یا عبارت رو در ذهن خودمون تثبیت کنیم.
صدالبته که اگر در حین این فرآیند کلمات جدیدی رو هم یاد بگیریم، خیلی بیشتر سود کردیم. اما یادمون نره که هدف اصلی، تمرین آموختههای قبلی ماست، نه یادگیری کلمات و عبارتهای جدید.
و یک سوال خیلی متداول؛
پاسخ این سوال رو بهعنوان نظر شخصی خودم میگم. به نظر من خیر. قبول دارم که ابتدای کار خیلی سخته؛ ممکنه اصلاً هیچی متوجه نشیم و اعتماد به نفس خودمون رو از دست بدیم؛ حتی ممکنه اینطور به نظر بیاد که داریم وقت و انرژی خودمون رو هدر میدیم.
اما اینطور نیست. نکته اینه که ما قراره از منابع مختلف برای شبیهسازی محیط جدید استفاده کنیم. در محیط واقعی، وقتی کسی صحبت میکنه ما متن صحبتها یا زیرنویسش رو نداریم؛ بدتر از اون مکالمهی تلفنیه که حتی امکان لبخوانی یا ایما و اشاره هم نداریم. پس چه بهتر که این سختی رو موقع یادگیری تحمل کنیم تا بعداً راحت باشیم!
از اینکه زمان صرف کردید و مطلب رو خوندید خیلی سپاسگزارم. لطفاً نظر، پیشنهاد یا انتقادی رو که به ذهنتون میرسه دریغ نکنید. از شنیدنش خوشحال میشم!