چندی پیش یکی از عزیزانم قرار بود پروژهای شامل چندین ساعت ویدیوی آموزشی را در کانال تلگرامی برای گروهی بارگذاری نمایند.
اما به دلیل مشغله کاری فراوان فرصت انجام این کار برای ایشان حاصل نمیشد و از طرف اعضای کانال تحت فشار برای انجام این مورد قرار گرفته بودند.
من با توجه به برنامه کاریام به ایشان پیشنهاد کردم که اجازه بدهند که من در این زمینه خدمتی برایشان انجام دهم و طی یک برنامه منظم این ویدیوها که اکثراً حجیم و شامل چندین ساعت آموزش بود را در کانال تلگرام برای آپلود کنم.
ایشان بسیار خوشحال شده و از اینکه من میتوانستم در این زمینه کمک حالشان باشم خیلی استقبال کردند.
با توجه به سرعت اینترنت و وضعیت فیلترشکنها و حجیم بودن فایلهای ویدیویی،این کار مستلزم چندین روز فعالیت مداوم،برنامهریزی شده و فشرده بود.
به همین خاطر من تصمیم گرفتم که طی یک برنامه زمانی مشخص،پیگیر انجام این کار باشم و به این صورت کار را پیش برده و تمام کنم.
با توجه به برنامه کاری خودم و ساعات پرسرعت بودن اینترنت یک جدول زمانی تهیه کرده،فایلها را برای آپلود،آماده و تقسیم بندی کردم.
خودم از انجام به موقع این کار با توجه به زمانبندی که تنظیم کرده بودم تقریباً مطمئن شده و به آن عزیز عرض کردم که خیالش دیگر از انجام این کار راحت باشد و میتواند به اعضای کانال قول انجام شدن کار و آپلود شدن ویدیوها را بدهد.
اما در کمال ناباوری چند اتفاق غیر مترقبه که انتظار آن را نداشتم به صورت پشت سرهم برایم پیش آمد و روتین زندگیم را به کلی دگرگون کرد و به هم ریخت.
حالا از طرفی میبایست با این مسائل ناگهانی دست و پنجه نرم کرده و سعی می کردم زندگیم را به حالت عادی در بیاورم.
از سوی دیگر به خاطر قولی که به آن عزیز داده بودم و ایشان نیز روی آن حساب باز کرده بود باید هر طور که بود کار را در مدت زمانی که تعهد کرده بودم به سرانجام میرساندم.
چیزی که برای من بسیار جالب توجه بود،این بود که در کمال ناباوری و در عین فشردهتر شدن برنامه زمانی من،به خاطر تعهدی که نسبت به انجام این کار داشتم و آن را در اولویت قرار داده بودم،انگار که مغزم برنامههای کاریام را دوباره بازنویسی کرده باشد،راه حلهای متفاوت و ابتکاری جدیدی برای انجام دادن مجموعه کارهای پیش آمده در همان مدت محدودی که در اختیار داشتم را پیش رویم گذاشت.
شاید باورتان نشود که آپلود ویدیوهای که مدتها عقب افتاده بود،خیلی زودتر از آنچه که من فکر میکردم به اتمام رسید و ضمن اینکه من پیش آن عزیز بزرگوار،رو سفید از آب درآمدم،سعی کردم برنامه زندگی خودم را هم کم کم به روتین قبلی بازگردانم.
یاد آن جمله معروف افتادم که می گویند:«اگر کار ضروری و مهمی دارید و می خواهید که حتما انجام شود،آن را به دست کسی بسپارید که سرش از همه شلوغ تر است و برنامه زمانی فشرده تری دارد،چراکه ذهن او حتما برای انجام آن کار راهی خواهد یافت و به طریقی برنامه اش را جابجا خواهد کرد که برای انجام کار شما برای آن جایی باز کند!
در پایان از شما صمیمانه تشکر می کنم که نوشتار من را مطالعه کردید و مشتاقانه امیدوارم که شما همچنان پیگیر مطالب دیگر من نیز باشید.
دوستدار شما
علی میرکمالی
یکشنبه
شانزدهم مهرماه یکهزار و چهارصد و دو
1402/7/16
باکمال احترام از شما دعوت می کنم؛«تاثیر شگرف تصمیم گیری»که من به تازگی در سایت ویرگول منتشر کردم را نیز بخوانید،بدانید و به کاربرید:
اگر مایل به دیدن مطالب کاملتر و ویدئو های بیشتر در زمینه یادگیری مهارت هستید،به شما پیشنهاد می کنم که به کانال تلگرام من به آدرس زیر بپیوندید: