چند وقت پیش آوید که این روزها تعطیلات تابستانیش را میگذراند،تصمیم گرفت که با من به سر کار بیاید.
در طول روز من مشغول انجام کارهای خودم بودم و او هم تمام مدت پشت میز کار من نشسته و به نقاشی کردن و کتاب خواندن و دیدن ویدیو در یوتیوب میپرداخت.
البته یکی دو بار در بین کارهایم زمانهای کوتاهی گذاشتم و با او بازیهای فکری که از خانه با خودش آورده بود را انجام دادم.
اما احساس کردم که به شدت حوصلهاش در محل کار من سر رفته است و باید یک کار متفاوت برایش بکنم.
لیست فیلمهای سینما آزادی،که نزدیک دفترمان است را چک کردم ولی دیدم فیلم جالبی که بشود با آوید دید،روی اکران نیست.
به ذهنم رسید تئاترهای کودک را چک کنم و ببینم آیا نمایشی در اطراف محل کار من اجرا میشود که بتوانم آوید را برای دیدنش ببرم.
در سایت خوب تیوال،یک نمایش کودکانه پیدا کردم که در فرهنگسرای شفق اجرا داشت.
دو بلیط از سایت تیوال خریدم که عصر بعد از اتمام کارم با آوید به دیدن نمایش برویم.
فرهنگسرای شفق واقع در یوسف آباد است که فاصله زیادی با محل کار من ندارد.
اگر خودم تنها بودم ترجیح میدادم این مسیر را پیاده بروم.
اما با وجود آوید و به خاطر اینکه ماشینم در تعمیرگاه بود باید برای رفتن به سالن تئاتر،اسنپ میگرفتم.
عصرها که موقع تعطیلی شرکتها میشود،به خاطر حجم زیاد ترافیک،اسنپ کمی سخت پیدا میشود.
بعد از چند بار تلاش،یک تاکسی سمند زرد رنگ درخواست مرا قبول کرد،مبلغ کرایه برای این مسیر از طرف اسنپ در آن ساعت ۵۰ هزار تومان در نظر گرفته شده بود.
زمان تقریبی رسیدن ماشین در اپلیکیشن ۲ دقیقه اعلام شده بود،اما ما،نزدیک ۵ دقیقه منتظر شده بودیم ولی از ماشین خبری نبود.
ظاهرا تاکسی مورد نظر در پشت چراغ قرمز قائم مقام گیر افتاده بود.
آقای راننده یک پیغام متنی به منظور عذرخواهی برایم فرستاد و گفت به محض سبز شدن چراغ،سریعا به من خواهد رسید.
بالاخره بعد از چند دقیقه ماشین آمد و سوار شدیم.
تاکسی مورد نظر با آنکه نو نبود ولی داخلش خیلی تمیز و مرتب بود.
این را در مقایسه با دیگر خودروهایی که این روزها به واسطه اسنپ،سوارشان میشوم،خدمتتان عرض میکنم.
در طول مسیر آقای راننده که معلوم بود از آن تاکسی دارهای قدیمی است خطاب به من گفت: «آقای میرکمالی من در زندگیم برای خودم حساب و کتابهای خاص خودم را دارم.من کاری به کرایهای که اسنپ تعیین کرده ندارم.من با این ماشین کار میکنم و خرج زندگی زن و بچهام را در میآورم.»
بر طبق تجربه های ناخوشایند قبلی که با راننده تاکسیهای سنتی داشته ام،پیش خودم فکر کردم احتمالاً چون این آقا راننده تاکسی است و به صورت مستقل و راحت برای خودش کار میکند،حالا به خاطر اینکه در ترافیک پشت چراغ قرمز زیاد معطل شده است،نسبت به کرایه اسنپ معترض است و احتمالاً دارد برای دریافت وجه بیشتر برای من روضه میخواند.
اما زهی خیال باطل!
آقای راننده یک اسکناس ۱۰ هزارتومانی از دسته پولهایش درآورد و به من داد و گفت:«از نظر من این کرایهای که اسنپ برای مسیر کوتاه تعیین کرده خیلی زیاد است،آدم باید انصاف داشته باشد.من کاری به دیگران ندارم من روش خودم را برای زندگی کردن دارم. شما این پول را از من بگیر و لطفاً از من راضی باش.»
ضمن اینکه از رفتار و طرز تفکر این آقای محترم جا خورده بودم،پیش خودم هم به خاطر پیش داوری و نیت خوانی غلط،احساس شرمندگی میکردم.
پیش خودم فکر کردم ذات مردمان ما،ناب و اصیل و پاک است.
اگرچه ممکن است این روزها به خاطر بسیاری از مشکلات و شرایط پیش آمده،روی آن را غباری گرفته باشد که به ظاهر آن را ناپاک و آلوده جلوه دهد.
اما باید به سادگی این گرد و غبار را از روی آن زدود و ذاتِ پاکِ نابِ ایرانی را عیان و جلوه گر نمود.
انصاف از خصوصیات مثبت مردمان ایران بوده و هست.
به احترام آن راننده محترم تاکسی و درسی که به من آموخت،از شما درخواست می کنم در این روزهای سخت،شما هم با دیگران منصف باشید.
در پایان از شما صمیمانه تشکر می کنم که نوشتار من را مطالعه کردید و مشتاقانه امیدوارم که شما همچنان پیگیر مطالب دیگر من نیز باشید.
دوستدار شما
علی میرکمالی
چهارشنبه
هشتم شهریورماه یکهزار و چهارصد و دو
1402/6/8
باکمال احترام از شما دعوت می کنم؛«برنده شدن از صبح»که من به تازگی در سایت ویرگول منتشر کردم را نیز بخوانید،بدانید و به کاربرید:
اگر مایل به دیدن مطالب کاملتر و ویدئو های بیشتر در زمینه یادگیری مهارت هستید،به شما پیشنهاد می کنم که به کانال تلگرام من به آدرس زیر بپیوندید: