مدتی بود که دخترم آوید،ترس از سوار شدن آسانسور پیدا کرده بود.
ماجرا از آنجا آغاز شده بود که چند باری آسانسور محل کار مادرش خراب شده بود و حالا او همواره ترس این را داشت که نکند وقتی که او در کابین است،آسانسور خراب شود.
هرچه مادرش برای او توضیح داده بود که اتفاقی نمیافتد و نباید نگران باشد،افاقه نکرده و حتی کار به جایی رسیده بود که آوید چندین بار همسرم را مجبور کرد که به جای استفاده از آسانسور چندین طبقه را از پله بروند!
همسرم دیگر از این ماجرا مستاصل شده بود و پیشنهادش این بود که دخترم را چند جلسه برای مشاوره پیش کارشناس ببریم تا بلکه آنها با تکنیکهایی که بلد هستند،کمکی به حل این قضیه بکنند.
من از این پیشنهاد خوب همسرم استقبال کردم و پذیرفتم که این کار را انجام دهیم.
اما متاسفانه برنامه هر دونفر ما آنقدر شلوغ بود که فرصت خالی برای انجام این کار مهیا نمیشد.
استرس و نگرانی آوید،در مواجه با آسانسور روز به روز بیشتر میشد و ما باید زودتر تصمیم می گرفتیم و اقدامی انجام می دادیم.
با کمی تعمق در مورد مسئله پیش آمده و بررسی جوانب و حواشی آن و شرایطی که موجب پیش آمدن این اتفاق شده بود،راه حلی به ذهنم رسید و آن را با همسرم مطرح کردم.
از ایشان خواستم اجازه بدهد که این روش را امتحان کنیم و اگر به نتیجه نرسیدیم حتماً آوید را پیش یک متخصص برای مشاوره ببریم.
بر اساس پیشنهاد من قرار شد که مدتی آوید از فضایی که این مشکل برایش پیش آمده فاصله بگیرد.
بهترین کار این بود که به محل کار من بیاید.
در چند روزی که آوید با من به سر کار آمد،همواره سعی کردم تا برنامه کاریام را طوری تنظیم کنم که وقت کافی برای بازی کردن و در ارتباط بودن با او بگذارم.
در بین زمانهایی که با هم بودیم،سعی میکردم به صورت جسته و گریخته اما هدفمند،اطلاعاتی در مورد نحوه کار آسانسور و شرایط ایمنی و اینکه در صورتی که اتفاقی برای آسانسور بیفتد،چه کارهایی میتوان انجام داد،برای او صحبت کنم.
در واقع میخواستم در حالتی که گارد او نسبت به این مسئله باز است،اطلاعات و آگاهی مفیدی در مورد موضوع به او بدهم.
نظر من این بود که آوید به دلیل نداشتن اطلاعات در مورد کارکرد و ایمنی آسانسور و به خاطر مواجهه ناگهانی با حالت خراب بودن آسانسور محل کار مادرش در تصورات کودکانه خود،دچار نگرانی برای اتفاقی شده بود که به درستی نمیدانست در برابر آن چه راه حلهایی وجود دارد.
محل کار من در طبقه اول است و به همین خاطر اکثر اوقات،من از آسانسور استفاده نمیکنم اما روزهایی که با آوید بودم،چند دفعه به او پیشنهاد کردم که بیا از آسانسور استفاده کنیم.
جالب است که اولش آوید نمیپذیرفت،اما روزهای بعدی کمی نرمتر شده و پذیرفت که آسانسور را برای یک طبقه امتحان کند.
بعد از این تجربه چند روزی که با هم بودیم و به صورت نامحسوس و زیر پوستی،من اطلاعات سادهای در مورد آسانسور و نحوه کارکرد و ایمنی آن به آوید دادم و او استفاده از آسانسور محل کار من را به عنوان یک نمونه کوچک امتحان کرد.
حالا دیگر ترس آوید در سوار شدن با آسانسور خیلی خیلی کم شده و شاید بتوان گفت که از بین رفته است!
طوری که خودش چند شب پیش برایم تعریف میکرد که حالا دوست دارد برای بازی کردن هم گاهی سوار آسانسور شود!
به نظر میرسد که حالا باید یک دوره دیگر آوید را با خودم به محل کار ببرم و برایش از مضرات استفاده از آسانسور به عنوان یک وسیله تفریحی بگویم،تا متوجه شود آسانسور اسباب بازی نیست!
در پایان از شما صمیمانه تشکر می کنم که نوشتار من را مطالعه کردید و مشتاقانه امیدوارم که شما همچنان پیگیر مطالب دیگر من نیز باشید.
دوستدار شما
علی میرکمالی
چهارشنبه
بیستم و دوم شهریورماه یکهزار و چهارصد و دو
1402/6/22
باکمال احترام از شما دعوت می کنم؛«دو تکنیک جالب برای درک مطلب بهتر»که من به تازگی در سایت ویرگول منتشر کردم را نیز بخوانید،بدانید و به کاربرید:
اگر مایل به دیدن مطالب کاملتر و ویدئو های بیشتر در زمینه یادگیری مهارت هستید،به شما پیشنهاد می کنم که به کانال تلگرام من به آدرس زیر بپیوندید: