در آخرین سفر خانوادگی با هواپیما،آوید دخترم نشانههایی از ترس از هواپیما را از خود بروز داد.
البته در آن زمان من و مادرش خیلی سعی کردیم تا جایی که میتوانیم به آرام شدن او در هواپیما کمک کنیم،حتی مهماندارها و سر مهماندار پرواز هم سعی کردند با توضیحات فنی از شرایط هواپیما،به آرام شدن آوید کمک کنند.
اما متاسفانه شرایط جوی و تکانهای شدید هواپیما،همه رشته ها را پنبه کرد به طوریکه بعد از پیاده شدن از هواپیما،آوید خیلی محکم گفت که من دیگر هواپیما سوار نمی شوم!
اولش من فکر کردم که به مرور زمان این موضوع یادش میرود.اما وقتی موقعیتی پیش آمد که با همسرم داشتیم در مورد سفر بعدیمان صحبت میکردیم،متوجه شدم که این ترس و نگرانی آوید،خیلی جدی است و اگر نتوانیم به برطرف کردن آن کمک کنیم،قطعاً در پرواز مشکلات زیادی خواهیم داشت.
به همین خاطر تصمیم گرفتم تا فرصت داریم روی این موضوع کار کنم و به دخترم برای رهایی از نگرانی و اضطراب سوار شدن به هواپیما،کمک کنم.
اول سعی کردم که از اطلاعات موجود در اینترنت کمک بگیرم .
برای همین به آوید یاد دادم که چطور میتواند در اینترنت،کلمات مرتبط با ترسش را جستجو کند و مطالب و توضیحاتی که در سایتهای معتبر در مورد کمک به برطرف کردن این ترس میدهند را مطالعه کند و از آنها یاد بگیرد.
حتی چند باری هم با هم وقت گذاشتیم و این مطالب را با همدیگر خواندیم و من سعی کردم مفهوم آنها را به زبان ساده و در حد سن او بازگو کنم. حتی برایش از امکانات فراوان خلبان برای کنترل هواپیما در شرایط مختلف و امنیت پرواز توضیح دادم.
این کار اگرچه تاثیرگذار بود اما ظاهراً به نظر می رسید که کمک چندانی به حل مسئله نکرده است و همچنان نظر آوید این بود که حاضر نیست دیگر با هواپیما به مسافرت برود!
خاطرم آمد که از بچگی شنیده بودم در تهران یک نمایشگاه هوایی است که در آن،انواع هواپیماهای مختلف برای بازدید گذاشته شده اند.
می گفتند که افراد میتوانند به صورت کامل از این هواپیماها دیدن کرده و از شرایط و وضعیت آنها از نزدیک آشنا شوند.
حتی یادم هست که یکی از دوستانم میگفت:«در این نمایشگاه یک هواپیما را تبدیل به رستوران کردند و میتوانی در محیط هواپیما بنشینی و مشغول خوردن شوی!»
به نظرم رسید که بازدید از این نمایشگاه و دیدن شرایط هواپیماها از نزدیک خیلی بتواند در جهت غلبه بر ترس پرواز به آوید کمک نماید.
برای همین در اینترنت به جستجوی محل نمایشگاه و زمان و شرایط بازدید آن پرداخته و تصمیم گرفتم در اولین فرصت ممکن دخترم را برای بازدید از آنجا ببرم.
چندی پیش بالاخره فرصتی دست داد و من و دخترم به بازدید از نمایشگاه هوایی تهران رفتیم.
قسمت اول نمایشگاه یک سالن سرپوشیده بود که در آن انواع ماکتهای هواپیماهای جنگی و همینطور قسمتهای مختلفی از موتور و توربینهای هواپیما در آنجا به نمایش گذاشته شده بود.
به نظرم این قسمت زیاد نمیتوانست به هدف من در جهت کمک کردن به آوید موثر باشد،برای همین بازدید از آن را خیلی سریع تمام کردیم تا به محوطه باز و قسمتی که انواع هواپیماها در آن پارک شده بود برویم.
اما برخلاف انتظار و تصور من درب تمام هواپیماها بسته بود!
فقط میتوانستید هواپیماها را از بیرون تماشا کنید!
حقیقتاً خیلی توی ذوقم خورد و حالم گرفته شد.احساس میکردم پروژهام با شکست مواجه شده است.
با این حال روحیهام را نباختم و سعی کردم که تک به تک از کوچکترین هواپیما گرفته تا به بزرگترینشان،آوید را برده تا از نزدیک آنها را ببیند و با آنها عکس بیندازد.
نزدیک یکی از هواپیماها که شدیم،یک گروه فیلمبرداری آنجا مشغول به کار بودند.
فکری به سرم زد و آن را اجرایی کردم.
رفتم پیش مسئول تیم فیلمبرداری و برای او توضیح دادم که به چه دلیل دخترم را به نمایشگاه آوردم اما متاسفانه درب همه هواپیماها بسته است!
حالا اگر ایشان همراهی کنند و اجازه بدهند که دخترم کابین خلبان و اتاق پرواز را ببیند و با فضای آن آشنا شود خیلی در حق من لطف کرده است.
با همراهی ایشان،دخترم توانست در کاکپیت حضور پیدا کرده و تمام شرایط مجهز کابین خلبان را از نزدیک ببیند و حتی روی صندلی خلبان نیز نشسته و فرمان هواپیما را نیز در دست بگیرد.
از برق چشمان آوید معلوم بود که تمام حرفهایی که در مورد مجهز بودن کابین خلبان برایش گفته بودم،حالا صورت ملموس برایش پیدا کرده بود و آن را با تمام وجود حس میکرد.
موقع برگشتن و در راه رفتن به هواپیمایی که تبدیل به رستوران هوایی شده است،آوید به من گفت:«بابا اولش ترس من از پرواز و هواپیما ۱۰۰ درصد بود.اما با توضیحاتی که شما در این مدت به من میدادید و خواندن مطالب در اینترنت،ترسم کمتر شده و به ۸۰ درصد رسید. اما امروز با دیدن این نمایشگاه و اتاق خلبان و امکانات و تجهیزات آن ترسم باز هم کمتر شده و به ۳۰ درصد رسیده است. حالا میدانم که اگر خودم هم بخواهم،می توانم با ترسم مقابله کنم و حتی آن را به ۲۰ درصد هم برسانم ولی فکر نکنم که حالا حالاها ترسم کاملاً از بین برود!»
با آنکه وقتی به رستوران رسیدیم،متوجه شدیم درب آن بسته است و متاسفانه آن را هم تعطیل کرده اند! ولی با حرفهای آوید حالم خیلی بهتر شد و مطمئن تر شدم که آگاهی و یادگیری همیشه جواب میدهد،فقط باید صبر داشت و مداومت پیشه کرد.
در پایان از شما صمیمانه تشکر می کنم که نوشتار من را مطالعه کردید و مشتاقانه امیدوارم که شما همچنان پیگیر مطالب دیگر من نیز باشید.
دوستدار شما
علی میرکمالی
چهارشنبه
بیستم و نهم شهریورماه یکهزار و چهارصد و دو
1402/6/29
باکمال احترام از شما دعوت می کنم؛«ساختار عملکرد عادت»که من به تازگی در سایت ویرگول منتشر کردم را نیز بخوانید،بدانید و به کاربرید:
اگر مایل به دیدن مطالب کاملتر و ویدئو های بیشتر در زمینه یادگیری مهارت هستید،به شما پیشنهاد می کنم که به کانال تلگرام من به آدرس زیر بپیوندید: