سلام بر شما خواننده عزیز محترم و دوست داشتنی
میر کمالی هستم علی میرکمالی
اصولاً انجام هر کاری راه و روش مخصوص به خودش را دارد و ما اگر بخواهیم هر کاری را درست و صحیح انجام دهیم بهتر است ابتدا روش انجام آن کار را به درستی یاد گرفته و سپس آن را اجرا نماییم.
حالا اگر بعد از اینکه در انجام آن کار ماهر شدیم و خواستیم با استفاده از خلاقیت خود نوآوری در انجام کار داشته باشیم،این میتواند بسیار خوب و پسندیده هم باشد.
اما اینکه ما بخواهیم از ابتدا یک کاری را مدل خودمان انجام دهیم صحیح و منطقی به نظر نمیرسد. اینکه اصول و قواعد اولیه یک کار را قبول نداشته باشیم و بخواهیم به شیوه خودمان از ابتدای کار طرحی نو دراندازیم معمولاً نتایج خوبی به بار نخواهد آورد.
هر کسی ممکن است سالها در رشته کاری خود تجاربی را کسب کرده باشد و در انجام آن کار به شیوه و متدی برای خودش رسیده باشد.
اما همین فرد اگر بخواهد کارش را عوض کند یا کار دیگری انجام دهد به طور اصولی و منطقی باید روشهای انجام کار جدید را به درستی یاد بگیرد و نخواهد که کار جدید را هم به همان شیوه کار قدیم خود انجام دهد حتی اگر آن دو کار در ظاهر شبیه یکدیگر باشند.
این اشتباهی است که خیلی وقتها آدمها انجام میدهند.
فرض بفرمایید شخصی سالها کارمند یک اداره بوده و شغلش آشپزی در آشپزخانه آن اداره باشد.
طبیعتاً این فرد بعد از ۳۰ سال خدمت صادقانه تبدیل به آشپز ماهر و قابلی شده است. تمامی فوت و فنهای آشپزی غذای سنتی ایرانی برای ناهار در حد تعداد زیاد کارمندان اداره را به خوبی بلد است.
حالا اگر این فرد بازنشسته شده و به دلایلی تصمیم بگیرد کسب و کار شخصی خودش را دایر کند با توجه به بررسیهای بازار به این نتیجه برسد که رستوران داری در شاخه غذای آماده یا همان فست فود بازار خوبی دارد و به دلایل تجربه ۳۰ ساله حرفهای خود بخواهد این کسب و کار را راه بیندازد.چه می شود؟
آیا به نظر شما موفق میشود ؟کسب و کارش میگیرد؟آیا میتواند به همان شیوهای که سالیان سال ناهار ایرانی برای کارمندان میپخته است حالا هم شام فست فود خارجی تحویل مشتریانش دهد؟
اگر فرض این فرد این باشد که چون من سالها زرشک پلو مرغ پختم پس حالا هم به راحتی میتوانم مرغ سوخاری نیز آماده کنم!
یا چون گوشت چرخ کرده را تبدیل به کباب کوبیده میکردم حالا هم همبرگرهای خوبی خواهم پخت!
من که برای خورشت قیمه سیب زمینی خرد میکردم حالا هم بهترین سیب زمینی سرخ کرده را ارائه خواهم داد!
و تصمیم بگیرد به همان روش و سبکی که آشپزی در اداره مطبوعش میکرده است حالا هم در فست فود خود به همان شیوه و رسم و روش غذاها را طبخ و آماده کند قطعاً مسیری به جز ورشکستگی در پیش رو نخواهد داشت!
مرغ سوخاری و مرغی که برای زرشک پلو سرخ میشود هر دو مرغند!اما ادویههای آنها و همچنین شیوه طبخ آنها بسیار با یکدیگر متفاوت است.
گوشت چرخ کرده هم میتواند به کباب کوبیده تبدیل شود و هم میتواند برای همبرگر آماده شود اما اینجا نیز نحوه عمل آوری و طبخ فرق میکند.
شیوه خرد کردن و نحوه سرخ کردن سیب زمینی برای خورشت قیمه باب طبع مشتریان فست فودی نیست.
روشی که قبلا آشپز عزیز در پیش گرفته بوده مناسب این فضای کاری جدید نیست.
اگرچه هر دو در یک زمینه و یک گروه مشترک یعنی رستوران و مواد غذایی قرار داشته باشند.
بگذارید برای روشنتر شدن قضیه یک مثال عینی از مشاهدات خودم که همین چند روز پیش اتفاق افتاد برایتان تعریف کنم.
من برای انجام یک کاری در یکی از شهرستانها باید به دفتر خدمات قوه قضاییه مراجعه میکردم.
دفتر خدمات قوه قضاییه همچون دفتر خدمات دولت و پلیس به علاوه ۱۰ هست که در در مجموعه قوه قضاییه راهاندازی شده است تا مراجعین بتوانند با استفاده از پیشرفت خدمات الکترونیک امور مربوط به این نهاد را در اسرع وقت انجام دهند.
تصمیم خوبی که بسیار در جهت تسهیل امور کارگشا نیز بوده است. اما این دفتر ی که من مراجعه کردم سیستم انحصاری مربوط به خودش را داشت.
با آنکه در ابتدای ورود به دفتر همچون دیگر مکانهای اداری این روزها در دستگاه نوبت دهی وجود داشت اما هر فرد پس از گرفتن نوبت برای شروع انجام کارش میبایست اول یک راست اتاق رئیس مراجعه میکرد! چیزی که من تا به حال در هیچ اداره و شرکتی ندیده بودم.
رئیس در اتاق بزرگی پشت یک میز نشسته و مراجعین فارغ از اینکه شماره نوبت دهی ایشان چه عددی را نشان میداد به سبک قدیم و ازدحامی دور میز رئیس خواستههای خودشان را مطرح میکردند.
رئیس نیز کار اولین نفری را که صدایش را میشنید انجام میداد. سپس هر کس که زودتر خواسته بعدی را مطرح میکرد کارش توسط آقای رئیس انجام میشد.
جناب رئیس بر اساس شنیدن حرفهای مراجعین دستور کاری را برای همکارانش که در قسمت نوبت دهی بودند می نوشت و مراجع باز هم بدون توجه به اینکه چه نوبتی دارد میبایست به سراغ یکی از کارمندان پشت پیشخان میرفت.
من با بررسی شرایط و کمی پرس جو متوجه شدم که آقای رئیس قبلاً قاضی بودند و حالا که بازنشسته شده اند امتیاز راهاندازی این دفتر را گرفتهاند.
اما سبک کسب و کارشان برخلاف تمامی دفاتر الکترونیک به شیوه دوران قضاوتشان بود. یعنی هر فردی باید پرونده را پیش شخص ایشان میبرد تا ایشان به همان سبک قضات آن را شخصا بررسی کرده و سپس با توجه به مدارک و شواهد حکم صادر کرده یا تصمیم میگرفتند که چه کاری باید توسط کارمندانشان برای این پرونده انجام شود.
سیکل معیوبی که متاسفانه ساعتها وقت مرا در این دفتر خصوصی تلف کرد. در علافی آنجا بود که نمیدانم چرا در ذهنم دائم این شعر را زمزمه میکردم:
در همین راستا با کمال احترام از شما دعوت می کنم پست «پشتِ فرمون تو جاده،کتابُ بذار رو طاقچه!»که من به تازگی در سایت ویرگول منتشر کردم را نیز بخوانید،بدانید و به کار بندید.
اگر مایل به دیدن مطالب کاملتر و ویدئو های بیشتر در زمینه یادگیری مهارت هستید به شما پیشنهاد می کنم که به کانال تلگرام من به آدرس زیر بپیوندید:
در پایان از شما صمیمانه تشکر می کنم که نوشتار من را مطالعه کردید و مشتاقانه امیدوارم که شما همچنان پیگیر مطالب دیگر من نیز باشید.
دوستدار شما
علی میرکمالی
یکشنبه
یازدهم تیرماه یکهزار و چهارصد و دو
1402/4/11