به گفته دوست و دشمن من آدم صبوری هستم و در خیلی از شرایطی که افراد عادی ممکن است عصبانی شوند،من معمولاً خیلی آرام برخورد میکنم و عصبانی نمیشوم.
شاید یکی از دلایل آن نوع نگرش تساهل و تسامحی است که از پدرم آموختم.
ایشان نیز در خیلی از موارد مشکلات را آنقدر پر اهمیت در نظر نمیگرفتند که بخواهند به خاطر آن عصبانی شوند؛یا حتی احیاناً با دیگران برخورد بدی بکنند.
البته خودم باید اعتراف کنم که با اینکه در این زمینه روی خودم خیلی کار کردهام اما هنوز صبوریم در حد و اندازه پدر بزرگوارم نیست.
هنوز یک مورد است که در برابر آن اختیار از کفم میرود و هیچ طور نمیتوانم خودم را کنترل کنم.آن یه مورد هم در برابر حرف و رفتار غیر منطقی است.
یعنی اگر کسی کار غیر منطقی انجام دهد،کاری انجام دهد که با هیچ منطقی قابل پذیرش نباشد متاسفانه اینجا دیگر نمیتوانم خودم را کنترل کنم و حتی ممکن است بیش از حد نیز معمول نیز عصبانی شوم.
البته از وقتی خودم به این نکته پی بردم سعی کردم تا با یادآوری به خودم در این گونه مواقع شرایط را کنترل کنم و تا حد امکان عنان از کف ندهم.
معمولا در این گونه مواقع به خودم میگویم شاید کاری که آن فرد مقابل انجام داده است،از نظر تو بیمنطق باشد اما خودش برای انجام آن دلایل محکم و قابل دفاعی داشته باشد.
اما چون تو از آن دلایل بی خبر هستی آن را صرفاً با منطق خودت می سنجی و در نبود دلایل و شواهد کافی آنرا بیمنطق فرض میکنی.
در صورتی که اگر از دلایل آن فرد برای انجام کارش،آگاه باشی آن وقت او را فردی بیمنطق در نظر نخواهی گرفت و به طبع از رفتارش هم عصبانی نخواهی شد.
مثلاً فرض بفرمایید در هنگام رانندگی در خیابان فردی پشت سرم بوق بزند و بعد هم با سرعت بیاید و در حالت بدی از من سبقت بگیرد.
در این گونه مواقع به خودم میگویم تو که خبر نداری شاید او بیمار بدحالی دارد که باید زودتر او را به بیمارستان برساند.
یا شاید منزلش آتش گرفته است و باید خودش را به سرعت به آنجا برساند.
حالا با این فرضیات اتفاقاً کار او خیلی هم منطقی و موجه میشود و من هم به واسطه رفتار آن فرد عصبانی نشده حالم بد نمیشود.
معمولاً این روش برای من جواب میدهد؛اما امان از وقتی که کمی جلوتر ببینم آن خودرو کنار خیابان متوقف شده و راننده عجول آن برای خرید سیگار از ماشین پیاده شده است.
در این هنگام است که مشاهداتم برخلاف فرضیاتم قرار میگیرد و احساس بدی بهم دست میدهد.
احساس میکنم از حسن رفتارم سوء استفاده شده است.احساس میکنم نه تنها فرد مقابل رفتار بیمنطقی انجام داده است؛بلکه خود من نیز در برابر او رفتار ساده لوحانهای کردم.
آن وقت است که حالم با خودم بد میشود و البته خشمم را درون خودم میریزم. خشم و ناراحتی که احتمالاً در رفتارهای من پس از آن لحظه نمود بیرونی پیدا خواهند کرد.
مشابه این اتفاق امروز صبح برایم در کوچه محل کارم رخ داد.
منطقهای که محل کار من در آن واقع است،یک محله کاملاً اداری است و به خاطر وجود شرکتهای مختلف و چند اداره دولتی کوچه ما کوچه پر عبور و مرور و شلوغی است.
خصوصا صبحها گاهی لازم است در مسیر چند ۱۰ متری چندین بار توقف کنی تا یا مسافر ماشین جلویی پیاده شود و وارد شرکتش شود.
یا اینکه ریموت درب واحد عمل کند تا خودروی جلویی به داخل پارکینگ رفته و مسیر حرکت تو را باز کند.
البته این اصل پذیرفته شده تمام ساکنین این محله است و معمولاً همه با صبوری این موارد را تحمل میکنند.
اما ماشین پشتی که اتفاقاً یک تاکسی رسمی هم بود؛مرتب پشت سرم بوق میزد و بعد از اینکه من به داخل پارکینگ آمدم دیدم آن هم کمی جلوتر داخل پارکینگ یکی از ساختمانهای اداری شد!
من که تا آخرین لحظه بوق زدن راننده سکوت کرده بودم،از دیدن این صحنه خشمگین شدم.
آنچه دیدم نشان میداد که این فرد خیلی هم فوریتی در کارش نبوده است و اتفاقاً به شرایط این کوچه نیز آگاه بوده و احتمالا از روی خودخواهی شخصی مرتب بوق زده است.
پیش خودم فکر کردم اگر بخواهم این خشم و ناراحتی را در خودم نگه دارم جز اینکه تا آخر روز حالم بد باشد حاصلی برایم نخواهد داشتند.
برای همین تصمیم گرفتم به سراغ راننده بروم و انتقادم را نسبت به رفتار ایشان در کمال آرامش و متانت مطرح کنم.
جالب این است که وقتی در صحبتهایم با آن فرد گفتم:
ایشان ابراز شرمندگی کرد و پذیرفت که اشتباه کرده است و گفت که حرف شما درست است و من باید پس از این این رفتارم را اصلاح کنم.
حالا نمیدانم که آیا واقعاً آن راننده عزیز در فرهنگ رانندگیاش تغییری صورت بگیرد یا نه.
اما حداقل حُسنی که این رفتار من برای خودم در پی داشت این بود که من نه تنها خشمگین و عصبانی نماندم و آرامش به روزم بازگشت بلکه احساس اجحاف و تحمیق نیز نداشتم.
چرا که ضمن بیان محترمانه اعتراضم، رفتار اشتباه یک فرد را نیز به او تذکر داده بودم و اگر همین تذکر محترمانه موجب تغییر رفتار یک راننده تاکسی که مرتباً در این ترافیک شهر تردد میکند بشود من تاثیر مثبت امروز خودم را بر محیط پیرامون گذاشتم و بابت آن نیز حس خوبی تا آخر روز خواهم داشت.
دوستان گرامی شما نیز به عنوان یک شهروند مطلع و آگاه بهتر است که در جایی که میتوانید و امکانش هم فراهم است؛انتقاد غیر مغرضانه خودتان را در جهت بهتر شدن اوضاع و شرایط به سبک محترمانه و هوشمندانه ابراز بدارید.
البته امیدوارم که مخاطبین انتقاد شما نیز همچون راننده تاکسی همسایه من، خطای خودشان را بپذیرند و درصدد رفع آن برآیند!
در پایان از شما صمیمانه تشکر می کنم که نوشتار من را مطالعه کردید و مشتاقانه امیدوارم که شما همچنان پیگیر مطالب دیگر من نیز باشید.
دوستدار شما
علی میرکمالی
یکشنبه
هیجدهم تیرماه یکهزار و چهارصد و دو
1402/4/18
با کمال احترام از شما دعوت می کنم؛پست «تردز! کی فکرش رو میکرد؟»که من به تازگی در سایت ویرگول منتشر کردم را نیز بخوانید،بدانید و به کار برید.
اگر مایل به دیدن مطالب کاملتر و ویدئو های بیشتر در زمینه یادگیری مهارت هستید،به شما پیشنهاد می کنم که به کانال تلگرام من به آدرس زیر بپیوندید: