علی محدث زاده
علی محدث زاده
خواندن ۷ دقیقه·۳ سال پیش

در مدح ساختار ها به جای افراد

«ساختار‌» شاید مفهوم گنگی باشد. به نظرم حتی بیش از یک مفهوم است. در فضای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی، ساختار می تواند معانی گوناگونی را شامل شود. می تواند به قوانین و مقررات اطلاق شود. به تواند منظور چینش مسئولیت ها باشد. می تواند ربط به ساز و کار نظارتی داشته باشد. یا برنامه ها مد نظر باشند. یا حتی گروه ها.

و تقریبا در مقابل همه این معانی ما، فرد گراییم و گریزان از توجه به ساختار.

اکنون که فضای انتخاباتی کشور، نسبتا داغ شده و نقل محافل شده است؛ خیلی از ما منتظر "فردی" هستیم که کارا، توانا و اهل عمل باشد. ما منتظر یک انسان کوشا هستیم. در حقیقت پیش فرض ما این است که مشکل فعلی کشور، تنبلی مسئولین فعلی است. احتمالا بعضی مان هم منفعت طلبی یا به بیان تند تر دزدی را هم اضافه کنیم. اما این طور فکر می کنم که مسئله خیلی خیلی جدی تر از این حرفهاست. یعنی این طور نیست که اگر با حفظ ساختار فعلی جابجایی میان مسئولین رخ دهد، اتفاقات خارق العاده ای بیفتد. مثلا در یک نگاه اقتصادی، با اصلاح نشدن نظام مالیاتی کشور، رئیس جمهور هر چقدر هم که اهل تلاش و کوشش باشد و در تمام اوقات شبانه روز هم که کار کند، آخر سر هم لنگ بودجه خواهد بود و کسری بوجه و تورم و ... و این داستان تکراری.

البته منظورم در این متن صرفا منصب ریاست جمهوری نیست. ولی به علت زمانی که افکارم را پیاده می کنم، حتما رنگ و بوی زیادی از این انتخابات گرفته است.

ساختار در معنای گروهی که در ضمن آن تعریف شویم و به طور مثال حزب سیاسی:

برای مثال انتخابات در کشور هایی که احزاب فعال و شناخته شده دارند را نگاه کنید. اعضای فعال و تاثیر گذار احزاب مشخص اند. همین طور رویکرد های اقتصادی و اجتماعی هر حزبی نیز روشن است. در همین فضاست. از طرفی یک حزب معرفی یک کاندیدا برای انتخابات را به عنوان امری که با آبروی آن حزب گره خورده می نگرد و عملا یک فیلتر داخلی انجام می دهد (به جای فیلتری که از جانب حاکمیت انجام پذیرد که همیشه می تواند متهم به جانب داری یا خطا باشد) برای مثال برنی سندرز در میان دموکرات های آمریکایی، نتوانست نظر حزب را جلب کند و بایدن به عنوان نماینده حزب معرفی شد. در نهایت هم چون رئیس جمهور یا نخست وزیر یا ... از طرف یک حزب نماینده شده، درست کار کردن او، افزایش اعتبار حزب و خطای او، خطری جدی برای مقبولیت حزب خواهد بود.

اما در کشور ما عملا شاهدیم که حزب به معنای حقیقی کلمه موجود نیست. کاندیدا ها افتخار می کنند که به صورت مستقل در انتخابات شرکت می کنند و در نهایت دوره ریاست جمهوری یک رئیس جمهور، هیچ حزبی حاضر نیست عضویت رئیس جمهور در آن را به گردن بگیرد! در حقیقت این طور نمایان است که رئیس جمهور صرفا نیاز دارد تا 4 سال اعتبار خود را حفظ کند تا در دوره دوم رای بیاورد و بعد از آن دیگه یک مهره سوخته است و می تواند هر فعالیتی را انجام دهد. تقریبا به همین دلیل است که در دوره اول روسای جمهور، با هر ضرب و زوری که شده با نیرو های اقتصادی که عامل تورم و افزایش نرخ ارز و مسائل مشابه اند مبارزه می شود تا در دوره دوم که کار از کار گذشته است، شاهد جهش ها باشیم.

اما قاعدتا اگر دولت خود را اولا موظف به پاسخگویی در مقابل کسانی می دید که منافع خود را در موفقیت دولت می دیدند، مجبور به اقدامات موثر می شد. اقداماتی که هرچند ممکن است کوتاه مدت شیرینی نداشته باشند ولی حتما در بلند مدت موفق خواهند بود و اعتبار زیادی به آن دولت و حزب حامی اش می بخشند.

برای رای دهندگان نیز تقریبا مشخص است که با رای دادن به نماینده حزب فلان، قرار است چه نوع رویکردی بر کشور حاکم شود. چیزی که در کشور ما (مخصوصا وقتی کاندیدا ها به صورت مستقل به میدان می آیند) انجام نمی شود. و رای دادن ها بیشتر تحت تاثیر عواطف و شور انتخاباتی و عملا شانسی است تا از روی منطق. کاندیدای مختلف حتی قدم را فراتر گذاشته و از افشا کردن نام مشاوران شان هم دریغ می کنند. به ما نمی گویند که اگر تصدی مقام ریاست جمهور را به عهده بگیرند، چه کسانی را بر مناصب مهمی مثل ریاست سازمان برنامه و بودجه می گمارند. مسئله ای که شاید در فضایی حزبی، به صورت حدودی روشن باشد.

ساختار به معنای قوانین و ساز و کار‌های نظارتی:

با جمله مامور و معذور، حتما همه آشناییم. معمولا وقتی به کار می رود که طرف بخواهد بگوید که شخص من در این ظلمی که به شما می شود سهیم نیستم. ساختاری مرا به این کار وادار کرده است. یک سلسله قوانین یا ساز و کاری نظارتی. مثلا از حقوق او کم می شود. تا اینجای مسئله، به ظاهر قابل حل است. راه حل گرفتن یقه مسئول بالا دستی است. ولی اگر دنبال کرده باشید، تقریبا همین حرف از مسئول بالادستی نیز شنیده می شود. حتی مدیر آن مجموعه هم همین حرف را می زند. یعنی مجموعه با وضع قوانینی که شاید خودش هم تبعاتش را نمی دانسته، عملا دست خودش را بسته و نیروهای خیرخواهش را نیز به بدی وادار کرده است.

در این مجموعه، برای خوب بودن، باید جان کند. عملا بسیاری از کسانی که حتی با نیت خیرخواهی وارد شده اند نیز در پیچ و خم قوانین مخرب، خسته می شوند. یک نفر باید خیلی اراده پولادین داشته باشد که مقاومت کند.

از طرف دیگر، در قانون گذاری، نظام انگیزشی مردم لحاظ نمی شود. همان طور که می دانید باید در قانون حالتی لحاظ شود که گویی همه قصد تخلف دارند و راه هایش بسته شود. نه اینکه یک جامعه آرمانی تصور شود. اما در یک ساختار خراب، نیرو های خوب هم به بدی کشیده می شوند و نهایتا جامعه آنان را به بی اخلاقی متهم می کند و خودش را با جوامع قانون مدار مقایسه می کند! این نکته مغفول می ماند که در جوامع دیگر، ساختار ها طوری هستند که افراد با انگیزه های کاملا منفعت طلبانه نیز به نفع رسانی به جامعه کشیده شوند (هدایت انگیزه ها) نه اینکه در جوامع پیشرفته همگی اخلاقی و خیر خواه و از خود گذشته هستند و ما بدیم!

چند مثال می زنم. مثال هایی که ظاهرا در جامعه علمی و غیر علمی پذیرفته شده اند. مثلا همین ارز 4200 تومانی نازنین. یک قانون مخربی که زمینه فساد را ایجاد می کند (به این نوع فساد، فساد سیستماتیک در مقابل فساد موردی می گویند) دولت ما یک امکان خیلی بالا برای واردات بعضی کالا ها ایجاد می کند. دولت در حقیقت با این کار انگیزه برای فساد و جعل سند و تقلب را ایجاد کرده. طبیعی است که نتیجه این مسئله این باشد که شرکت های زیادی که چیزی جز نام در دنیای واقعی ندارند، ارز 4200 ای بگیرند!

برخورد صدا و سیما و به تبع جامعه با اینان این است که اولا این ها دزدند و ثانیا قوه قضائیه یا دولت باید نظارت می کرد! کمتر کسی در جامعه می گوید که این قانون دزد پرور است. این ساختار فساد زاست. این درخت، میوه فاسد تولید می کند. بر فرض که آقای «الف» و «ب» و «ج» و «د» را مجازات کردیم. باز هم اضافه خواهند شد. درخت باید قطع شود.

یا بانک مرکزی میزان زیادی طلا در بازار فروخت (برای سرکوب قیمت به این منظور که بوی تعفن اوضاع وخیم اقتصادی، به مشام نرسد) بعد با خریداران آن طلاها در بازار به اسم سلطان و ... برخورد شد!

ساختار به معنای چینش:

تیز هوش ترین انسان را نیز به مسابقه مردان آهنین بفرستیم، لزوما موفق نخواهد شد. جایگاه بد، می تواند تمام توان فردی یک انسان را اتلاف کند. در هر جایگاه، باید میزان اختیار و پاسخگویی فرد متوازن باشند. هم چنین قابلیت های فردی او و میزان اختیاراتش نیز باید از تناسبی جدید برخوردار باشند. خطا در هر کدام می تواند تمام نیروی انسانی ما را به قهقهرا ببرد.

در نهایت باید گفت که ما بیش از آنکه به انسان هایی توانا در اداره کشور و ... نیاز داشته باشیم، به کسانی نیاز داریم که ساختار ها را بشناسند و به هر هزینه ای که شده، آن ها را تغییر دهند. و الا با همین ساختار ها، خیلی تفاوتی نمی کند کدام یک از این هفت عزیز بر مسند قدرت تکیه زند.

ساختارفردسیاستاقتصاد
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید