متجاوزین جنسی دو دستهاند: دسته نخست آنها که ناغافل اسیر شهوت شده و تقوای لگامزدن بر اسب سرکش شهوت را نداشته و زور شهوت بر عقلشان غلبه کرده و تجاوز کردهاند. اما بلافاصله پس از آنکه شهوتشان تمام و تخلیه شدهاند، به شدت از کار خود پشیمان شده و به شدت سرافکنده بودهاند.
اگرچه ساختار قوه شهوت انسان آنگونه است که پس از پایان کار ارضای جنسی، و در لحظات نخستین پس از ارضاشدن، دیگر آن انسان قبلی نیست و به قول «اوشو» برای لحظاتی نیروی روحی و روانی و جسمی به شدت تحلیل میرود و پس از سپریشدن این زمان اندک، انسان دوباره همان آدم قبلی میشود و ممکن است دوباره گرفتار شهوت شود و دوباره تجاوز کند، اما آدمی که پشیمان باشد، زمین تا آسمان با آدمی که پشیمان نیست و خود را پیروز میداند فرق میکند.
اما دسته دوم آدمهایی هستند که پس از تجاوز نه تنها احساس پشیمانی نمیکنند، که خود را فاتح و برنده و زرنگ هم حس میکنند و هیچ ارزشی هم برای طرف مقابل خود قايل نیستند. اینها حتی شرمی از بازگویی رابطه جنسی متجاوزانه خود ندارند و بیپروا این طرف و آنطرف این رفتار خود را بهعنوان سند افتخار بازگویی میکنند، مگر اینکه شرمی و ترسی از جایگاه خود داشته باشند. مثل جایگاه یک سلبریتی یا یک هنرمند مشهور که اگر اینگونه رفتارشان از پرده برون افتد، جایگاهشان را از دست میهند.
والا مردهای طبقات میانی یا فرودست که خود را «جنس قوی» و «قدرت برتر» میدانند و برای «زن» شانی انسانی قائل نیستند، یا شان انسانی آنها را کمتر از شان «مرد» میدانند، به راحتی و با غرور این رفتارهای وحشیانه خود را بدون شرم و هراس تعریف میکنند.
محسن نامجو از دسته دوم است که شرم و پشیمانی از رفتارهای خلاف انسانی جنسی خود نداشته، اما هراس از پردهبرونافتادن آنها را داشته است، اما در عین حال به ساختار جامعه که در آن حرف و ادعای زن کمتر شنیده میشود مطمئن بوده و با همین اطمینان به تکرار رفتارهای خود ادامه میداده است تا اینکه ساختار سنتی جامعه دچار ترکی شده و جنبشهای «me too» و «من هم» جراتی به زنان داده تا دردهای فروخته خود را فریاد بزنند.
محسن نامجو دیگر «محسن نامجو»ی سابق نیست و نمیشود. شاید خیلی از آدمهای مشهور دیگر در تراز «نامجو» بالاتر یا پایینتر از او هم باشند که پروندهای چه بسا بدتر از او داشته باشند، اما قرعه بهنام «محسن نامجو» و البته کمی قبلتر از آن چند نویسنده و هنرمند دیگر خورد تا با از پردهبرون افتادن سویهی دیگری از شخصیتشان، خیلیهای دیگر حساب دستشان بیاید و کمی حواس خود را بیشتر جمع کنند.
مسلما با این جنبش و جنبشهای شبیه این، ریشه رفتارهای خلاف اخلاق و وجدان خشکیده نخواهد شد، اما بعد از داستان «محسن نامجو» و چند مورد دیگر، از این بهبعد تجاوز به آسانی که قبل از این بود دیگر نخواهد بود.
قول معروفی است به این مضمون که «اگر میخواهید سری میان سرها داشته باشید، سه زیپ خودتان را محکم ببندید: زیپ دهان، زیپ جیب و زیپ تنبان»!
این قول اگرچه ظاهرا طنزآمیز مینماید، اما برخلاف ظاهر طنزآمیزش، حکایت از حقیقتی دارد که نشان میدهد بیموقع بازشدن یکی از سه زیپ دهان، جیب یا تنبان میتواند نتایج بسیار بدی برای فرد بهدنبال داشته باشد و پرونده هنر و سابقه و ای بسا عبادت و آبروی چند ساله او را به باد دهد.