حتما تو هم میدونی که تعریف رسمی تولید محتوا چیه و خستهای از اینکه همه فقط از عبارات علمی و رسمی استفاده میکنن مثل تعریف زیر:
به هر چیزی که برای انسان قابل درک است و در بستر کانالهای دیجیتال قرار دارد و ...
اما آخرش که چی؟ بذارید راحت باهم حرف بزنیم. شاید باورتون نشه اما شما خودتون یک تولید کننده محتوا هستید. میخواید بدونید چطوری؟ همه ما تجربه انتخاب مدل مو و خرید لباس رو داشتیم. وقتی ما داریم دنبال یک مدل موی جذاب یا یک لباس زیبا میگردیم، داریم تلاش میکنیم خودمون رو زیبا کنیم و این پیام رو به بقیه برسونیم که منم قشنگم.
پس هر کسی که مدل موهاشو انتخاب میکنه و یا لباس میخره داره یه پیامی رو به کسایی میرسونه که اون مدل مو و لباس رو میبینن. پس یه دلیلی داره که آدمها با هم تیپ و قیافه خودشون رفت و آمد میکنن، چون مخاطب محتوای همدیگهان. حالا بیاید یخورده قشنگتر به موضوع نگاه کنیم. یک سری آدمها متخصص لباس پوشیدن و تیپ زدن هستن و اغلب توجه بقیه رو جلب میکنن، اما اونا چه تفاوتی با بقیه دارن؟ میتونیم نتیجه بگیریم که تولید محتوا مثل خوشتیپ بودن یک کار تخصصیه.
پس میشه نتیجه گرفت که هر کاری که ما میکنیم محتوا محسوب میشه و به کسانی که اطرافمون هستن یه پیامی رو میرسونه و این یعنی ما با انواع تولید کننده محتوا مواجهایم که متخصص رسوندن پیام بوسیله محتوای خودشون هستن. من در ادامه میخوام به همون روشی که برای تعریف محتوا و تولید کردنش استفاده کردیم، محتوای متنی و تولید کننده اون یعنی نویسنده رو توضیح بدم.
حالا بیاید بفهمیم که اصلا متن چی هست؟ برای اینکار باید برگردیم به مثال خودمون و دقیقتر نگاه کنیم. تصور کنید که یه آدمی میخواد برای مهمونی یه لباس رسمی بخره که همه از اون لباس خوششون بیاد.
این آدم قبل از اینکه بره لباس فروشی به این فکر میکنه که دوست داره چی بپوشه و دیگران اون رو توی چه لباسی ببینن. مثلا با توجه به شخصیتش فکر میکنه که باید کت و شلوار بپوشه یا تیپ اسپرت بزنه. همینطور که به خودش فکر میکنه، به این موضوع هم فکر میکنه که چه آدمهایی توی مهمونی هستن، اصلا هدف مهمونی چیه و بعد از اینکه همه اینها رو در نظر گرفت شروع میکنه به گشتن دنبال لباس مورد نظرش. وقتی داره به لباسها نگاه میکنه تمام جزئیات اون لباس رو بررسی میکنه. نوع دوختش، رنگش و خیلی چیزای دیگه. اما این چه ربطی به نوشتن داره؟
اصلا چرا این مثال رو زدم و چه ربطی به متن داشت؟ ببینید تولید هر نوع محتوایی متفاوت هست ولی میشه یک سری اشتراکات بین همه اونها پیدا کرد. مثلا نویسنده وقتی میخواد بنویسه باید بدونه که در مورد چه موضوعی میخواد بنویسه و دقیقا موضوعش رو بشناسه. اگه این رو ندونه، در مورد چیزی که میخواد بنویسه کامل فکر میکنه، تواناییهای خودش رو نسبت به موضوع بررسی میکنه و متنهای دیگهای که در مورد اون موضوع نوشته شده رو میخونه و حتی نظرات کسایی که اون متن رو خوندن رو مطالعه میکنه.
این فرآیندی که اینجا از نوشتن گفتم خیلی ساده شده و در واقعیت خیلی پیچیدهتر هست و هر کسی روش خودش رو برای نوشتن داره. پس وقتی از این به بعد داشتید یک متن رو میخوندید و جذبش شده بودید میتونید مثل یک لباسی که ازش خوشتون اومده نگاه کنید. تمام جزئیاتش رو بررسی کنید و بفهمید که نویسنده چه منظوری از نوشته داشته.
اگه بخوایم دقیقتر به متن فکر کنیم متوجه یکسری تفاوتها بین متن و محتواهای دیگه میشیم. نوشتهها پیامهای مختلفی رو منتقل میکنند و مخاطبهای مختلفی رو به سمت خودشون جذب میکنند. یک متن میتونه خیلی دقیق یک موضوعی رو توضیح بده و نیاز مخاطب رو برطرف کنه. خیلی از ما فکر میکنیم که نوشتن متون تبلیغاتی و یا مشاورهای در برابر یک متن ادبی کار راحتی هست در صورتی که اونها هم تخصص خاص خودش رو نیاز داره. توی فرصتهای بعدی سعی میکنم بیشتر از ویژگیهای متن و نوشتن براتون بگم ولی الان میخوایم به اون روی سکه نوشتن نگاه کنیم، یعنی خوندن و ارتباطش با نوشتن.
یک نویسنده برای خوب نوشتن نیاز داره خیلی خوب مطالعه کنه، پس یعنی قراره خودش مخاطب متنی باشه که دیگران نوشتن. قبلا هم گفتیم که نویسنده برای آشنایی با موضوعی که میخواد در موردش بنویسه باید بدونه که دیگران در مورد اون موضوع چی نوشتن. این باعث میشه که با دیدگاههای مختلف در مورد یک موضوع بیشتر آشنا بشه و همین وسعت نگاهش به موضوع رو افزایش میده و در نتیجه میتونه به نوشتن مسلطتر باشه. اما منظور ما از خوندن توی این مقاله محدود به مطالعه کتاب نیست. نویسنده باید توانایی خوندن هر چیزی رو داشته باشه، حتی چیزایی که نوشته نشدن.
بهترین منبعی که یک نویسنده میتونه ازش برای نوشتن استفاده کنه تجربه هست. چون با تجربه کردن موضوع مورد نظرش اون چیزی که میخواد بنویسه رو با تمام احساساتش درک میکنه. البته باید بدونیم که نویسنده نمیتونه هر چیزی رو تجربه کنه و گاهی اوقات از روش دیگهای برای درک موضوع مد نظرش استفاده میکنه. اگه یک نویسنده بخواد در مورد بوییدن یک گل بنویسه اما تجربه بو کردن یک گل رو نداشته باشه، احتمالا متنش به اندازه متن کسی کامل نمیشه که انواع و اقسام گلها رو بو کرده. پس یک نویسنده باید همه چیز رو مطالعه کنه تا بتونه از تجربهاش برای انتقال مفاهیم استفاده کنه و در نتیجه تجربه بهترین روش مطالعه هست و زندگی هم بهترین کتاب موجود برای یک نویسنده.
پس نویسنده برای نوشتن نیاز داره که تجربه کنه. حالا فکر کنید که یک راننده میخواد در مورد خرید یک ماشین تحقیق کنه. در این صورت جواب همه سوالاتش در مورد اون ماشین پیش کسیه که اون ماشین رو استفاده کرده. تولید محتوای متن هم همینطوره نویسنده باید خوب نیاز مخاطب رو درک کرده باشه و خودش رو به جای مخاطب بذاره تا بتونه جواب سوالش رو بده تا مخاطب هم از متن راضی باشه. پس برمیگردیم به همون مطلب که نویسنده نیاز داره به مطالعه کردن تا بتونه محتوای مناسبی به مخاطب تحویل بده و یکی از بهترین روشهای مطالعه کردن در کنار کتاب خواندن، کسب تجربه هست.