O_oali
O_oali
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

شعر های همینجوری ۲

دست دست حق چو به بازو رسید

آنچنان خَم شد که تا زانو رسید


دست و بازو گفتگو ها داشتنتد

بهرِ هم باز آرزو ها داشتنتد


دست ، از بازوی بشکسته خجل

بازو _ از دستی که شد بسته خجل


با زبانِ زخم _ بازو ، راز گفت

دستِ حق ، شد گوش وآن نَجوا شنفت


سینه و بازو و پهلو _ از درون

هر سه بر هم گریه میکردند خون













شعر های همینجوری ...

ذهن چو باز شود کلمات آغاز شود دنیا و جهان ویران شود ...





شعرهایهمین‌جوریغمعلی
ॐ♥♜♛ کًَاًَشًَکًَیًَ بًَدًَ نًَشًَوًَدًَ اًَخرًَ اًَیًَنًَ قًصًَهًَ یًَ بًَدًَ ♜♚♥ॐ
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید