(یک روایت شخصی، از زندگی من و لحظههایی که با قهوه ترمیم شدهاند)
نمیدانم از کجا باید شروع کنم؛ از اولین باری که بوی قهوه دمی در خانه پیچید، یا از آن روزهایی که نشستم پشت میز، خسته از دنیا، و تنها صدای آرام ریختن آب روی پودر قهوه یک جوری انگار همه چیز را از نو تنظیم کرد.
قهوه دمی برای من فقط یک نوشیدنی نیست. یک جور آیین روزانه است؛ یک مکث. یک توقف کوتاه بین شلوغیهایی که گاهی اجازه نمیدهند خودت را بشنوی.

سالها طول کشید تا بفهمم چرا همیشه قهوه دمی را به هر نوع قهوه دیگری ترجیح میدهم. اول فکر میکردم به خاطر طعماش است، بعد به خاطر بویش، و بعدتر به خاطر حس «کنترل»ی که به آدم میدهد. اما امروز که نگاه میکنم، میبینم داستان خیلی شخصیتر از این حرفهاست.
قهوه دمی برای من تبدیل شد به یک جور لحظهسازی. یک لحظه برای جمع کردن خودم، برای فکر کردن، برای نفس کشیدن.
در دنیایی که همه چیز سرعت گرفته، قهوه دمی تو را مجبور میکند آرامتر باشی.
هیچ جایی برای عجله در آن نیست.
تو باید آب را بجوشانی، دما را تنظیم کنی، آسیاب را آماده کنی، و بعد ذرهذره آب را روی قهوه بریزی.
این ریتمآرام، این «آهستگی»، خودش یک نوع درمان است. آدم را برمیگرداند به همان حسهایی که قبلاً فقط در کودکی داشتیم؛ وقتی زمان کش میآمد و همهچیز سادهتر بود.
گاهی وقتها که خیلی خستهام، فقط همین فرآیند دمی کردن، قبل از اینکه قهوه را حتی بچشم، باعث میشود حالام بهتر شود.
چیزی که در بسیاری از قهوههای فوری یا اسپرسوهای دمدستی گم میشود، «جزئیات» است.
اما قهوه دمی، جزئیات را برمیگرداند.
طعمها را شفاف میکند.
شخصیت دانهها را آشکار میکند: ترشی ملایم، شیرینی پنهان، تلخی ظریف، رایحههای میوهای یا شکلاتی.
من هر بار که قهوه دمی میخورم، احساس میکنم قهوه دارد یک داستان جدید برایم میگوید.
یک روایت تازه.
انگار یک نویسندهای پشت این فنجان نشسته که هر روز نسخه جدیدی از خودش را منتشر میکند.
وقتی زندگی زاویه دیدت را کدر میکند، همین طعمهای دقیق و واقعی، همین روشنی در جزئیات، باعث میشود حواست جمع شود؛ انگار میگوید «زندگی اینقدرها هم تیره نیست، فقط باید مزهها را کمی دقیقتر حس کنی.»
نمیدانم تو چطور، ولی من لحظهای که فنجان قهوه دمی کنار دستم هست، یک جور تمرکز درونی خاص پیدا میکنم.
انگار ذهنم خودش را با آن بخار آرام و بوی گرم تنظیم میکند.
خیلی از مهمترین تصمیمهای زندگیم در کنار یک قهوه دمی گرفته شده.
خیلی از حرفهایی که با خودم زدهام، خیلی از حسابکتابهایی که فقط روزهای خستگی آدم سراغشان میرود، کنار همین فنجانها بوده.
قهوه دمی، برای من محیطی ساخته که بشود با خودم رو راست باشم.
به خودم اعتراف کنم.
به خودم گوش بدهم.
و این شاید بزرگترین مزیتش باشد.
گاهی آدم برای حال خوبش کارهای زیادی نمیتواند بکند.
اما یک فنجان قهوه دمی…
همیشه یک قدم کوچک است، اما اثرش بزرگ.
برای من، این یک جور مراقبت است.
مراقبت از ذهنی که فشار کار و زندگی و رابطهها خستهاش میکند.
مراقبت از بدنی که گاهی فقط به یک چیز گرم، ساده و آرام نیاز دارد.
مراقبت از روحی که دنبال یک دلخوشی کوچک میگردد.
اینجا قهوه دمی فقط یک نوشیدنی نیست؛
یک پیام کوچک است:
«داری به خودت اهمیت میدهی.»
بعضی چیزها توی زندگی فقط کارکردشان مهم نیست؛ حسشان مهم است.
قهوه دمی برای من همیشه یک تصویر زیبا ساخته: فیلتر سفید، بوی قهوه تازه آسیابشده، بخار ملایم، فنجان ساده.
این زیبایی کوچک، در روزهایی که همه چیز شلوغ و بینظم است، خودش یک آرامش بصری است.
مثل تماشای باران از پشت شیشه.
مثل نشستن کنار پنجره در صبح جمعه.
این حسها شاید کوچک باشند، اما روزی که پر از استرس است، همینها هستند که تعادل را نگه میدارند.
قهوه دمی را نمیشود عجلهای خورد.
نمیشود وسط رفتوآمد شهر گرفت و توی لیوان پلاستیکی گذاشت کنار دست.
قهوه دمی از تو لحظه میخواهد.
حضور میخواهد.
و همین باعث میشود حس کنی این زمان، واقعاً مال تو است.
این سهم کوچک از زمان، در دنیایی که همه چیز را از آدم میگیرد، یک جور پسگرفتن است.
در بین اشاره به تمام مزایای قهوه دمی یک چیز دیگر هم هست.
قهوه دمی یک جور دعوت است.
یک دعوت آرام برای گفتگو.
برای نشستن، برای حرف زدن، برای شنیدن.
من صمیمیترین حرفها را با آدمهایی زدهام که کنارم نشسته بودند و قهوه دمی میخوردند.
این نوع قهوه، عجله ندارد؛
آدمها را هم عجلهای نمیکند.
گفتوگو را از سطح میآورد به عمق.
گاهی فکر میکنم قهوه دمی فقط قهوه نیست، یک وسیله ارتباطی است.
واقعیت این است که قهوه دمی تأثیر متفاوتی روی ذهن میگذارد.
نه مثل اسپرسوی سنگین،
نه مثل قهوه فوری بیروح.
قهوه دمی یک بیدار شدن آرام است،
نه یک شوک الکتریکی.
ذهن را آرام میبرد سمت وضوح؛
نه شدت.
به همین خاطر است که وقتی قهوه دمی میخورم، ایدهها بهتر میآیند.
تمرکز نرمتر میشود.
و بیشترین حجم نوشتنها، فکر کردنها و برنامهریزیهایم کنار همین فنجان انجام شده.
اگر امروز از من بپرسند «مزیت قهوه دمی چیست؟»
جواب من یک لیست فنی نیست.
من میگویم:
قهوه دمی برای من یک جور زندگی کردن است.
یک جور آهسته کردن جهان.
یک جور گوش دادن به خودم.
یک جور درمان کوچک.
یک جور زیبایی، یک جور صمیمیت، یک جور نظم دادن به روزهای بینظم.
و شاید…
یک جور یادآوری که چیزهای کوچک، اگر درست لمسشان کنی، میتوانند حال آدم را عوض کنند.
این یک روایت شخصی از من؛ علی پیر بود؛ از زندگی من و لحظههایی که با قهوه ترمیم شدهاند :)