ملت عشق نوشتهی الیف شافاک هیچ ربطی به مولانا و شمس ندارد. داستان عاشقانهای هم که به واسطهی ایمیل و... شکل میگیرد ناشی از کمبودهای عاطفی و روانی زنی است که طعم عشق را نچشیده و سعی کرده با یک یهودی ازدواج کند تا سربلند شود. روزبه بمانی در ترانهای نوشته: من از تصَوُرِ نبودنت رو شونهی تو گریه میکنم و... این رُمان یک خیالپردازیِ جسورانه درباره مراد و مرید است. خیالپردازیای که خلأ تاریخی از بیوگرافیِ دو اسطوره را هدف گرفته. جذابیتِ بالای رُمان در ادبیاتِ متاثر از یک مکانیزمِ شاعری است که هم میتواند عاشقانه باشد و هم میتواند عرفانزده عمل کند. این دو مقوله ریشه در باورهای غلط امروزیها از سرگذشت مرید و مرادی دارد. ما همزمان دو موضوع را به صورت همسو در «ملت عشق» میخوانیم. اول موضوعِ زنی که همسر و مادر است و سعی دارد جلوی عشق میان دخترش و جاست فرند او را بگیرد و هیجانِ احساسی را به آنها گوشزد کند، دوم داستانی که یک کمک ویراستارِ کمک ویراستار از یک نویسنده ناشناس میخواند و به او ایمیل میزند و موضوعِ ارتباطش با دخترش را برای نویسنده مطرح میکند. من فیلم «مست عشق» حسن فتحی را ندیدم اما باور دارم که ساختنِ مولانا و شمس برپایهی چنین مزخرفی، در نهایت یک هژمونیِ عاطفی دست و پا میکند. اولین فکتی که بنظرم رسیده این است که نویسنده توان یا حتی جرات نوشتن مستقیم دربارهی داستانی که خلأیی تاریخی در آن موج میزند و ما فقط تصَوُری سایهمانند از آن داریم، را ندارد. شافاک با چسباندن یک زندگی امروزی به تاریخی که به واسطهی احساسی ماورایی، که قسمت بیشترِ آن در خواب میگذرد و در آن مولانا به دنبال کسی میگردد که خود را آتشزده تا او نور کافی برای مطالعه داشته باشد، بوجود آمده داستانی دوقطبی نوشته که سعی دارد با نیرویِ جذابیتِ ادبی این دو سویِ متضاد را بهم بچسباند و...
برای مطالعه متن مامل از لینک زیر استفاده کنید.
https://longtake.ir/?p=24454
برای مشاهده ویدئوی مرتبط از لینک زیر استفاده کنید.
https://aparat.com/v/pzu029e