سلام، آمدیم نبودید فیلمِ کوتاهی از مُنا رضایی تحتِ تاثیرِ گرایشهای متفاوتِ سیاسی در خانوادهای که با دستوپا چُلفتی از کاه، کوه میسازد و با یک رویای نیمهکاره از سَقف میریزد. فیلم کوتاه مدیومِ کوتاه میطلبد. در این مدیوم ما در لانگشات قرار داریم امّا کارگردان کلوزآپهایی از خاطراتِ غیراِرادی ساخته که بیحقیقتترین شکلِ روایی در سناریوی کوتاه هستند. دوربین را اصلاً دوست ندارم. یک هویّتِ نامشخص دارد که تبدیل به راوی نمیشود؛ این در حالی است که چُنین فیلمِ کوتاهی نیازِ به روایتِ فوتوگرافیک خواهد داشت. اصلاً مهم نیست که در این فیلمِ کوتاه بهزاد خلج یا ثریا قاسمی بازی کردهاند، این مهم است که کارگردان از این دو بازیگر چه استفادهای کرده. من بارها در یادداشتهای خود به این فکت اشاره کردهام که: در علمِ مِتُد اکتینگ و بر اساسِ نظراتِ استراسبرگ، بازیگر باید ابزارِ هنری برای مولف باشد. این ابزارِ هنری به مرتبهای بالاتر از کارگردانی در فیلمِ رضایی تبدیل شده است و قطعاً چُنین گزارهای اشتباه است. وقتی ما ابزاری در دست میگیریم که بلد نیستیم از آن استفاده کنیم پس به دستهای خود اتکا کنیم سنگینتر خواهیم بود. دستِ کارگردان در این فیلمِ کوتاه دیده نمیشود. برداشتی احساسی از یک رویدادِ سیاسی که هیچ منطقی هم ندارد خروجیِ بدی از رویا و سینما خواهد داد و...
متن کامل را در مجله سینمایی برداشت بلند بخوانید.
ویدئوی مرتبط را در کانال آپارات من ببینید.