تو بمان به کارگردانی مجید وحیدیان فیلمِ بسیار بدی است که قبل از نقد شدن نیاز به بازسازی دارد. فیلم یک موزیک ویدئوی عاشقانهی بدِ بلند است که درگیر تالی فاسدهای سانتیمانتالیسم شده و با همین فرمان خود را به خواست خدا و اتفاقات روزمره میچسباند. تنها دارایی فیلم یک ایدهی خوبِ حیف شده با کارگردانی به شدت ضعیف مولف است که حتی با وجود دست داشتن در فیلمنامه قصهی خود را خوب نشناخته. به سیر دوار داستان نگاه کنید: آرش=پویا، لیدا و نرگس، آرین و لوکاس. این میان ضعفهای شدید کارگردانی موجب شده تا مفهومِ قابل انتقال به غیر قابل انتقال تبدیل شود. به باور هیچکاک باید اطمینان کرد که میگوید: من اگر جای گردانندگان آکادمی سینما بودم، نمیگذاشتم تا 4 سال ابتدایی هنرجو نزدیک دوربین شود. این مابهازا در فیلم به وفور وجود دارد. دوربین روی دستی که نماهای خود را به رونین و ابزارهای فیلمبرداری پیشرفته که باعث پسرفت برداشتها خواهد شد، وابسته است. در بازیگرفتن هم کارگردان حرفی برای گفتن ندارد. بازیهای مصنوعیِ پر از تظاهر به احساساتیگری که برداشتِ ضعیف خود از مفهومِ وقایع را به آیهها و قرآن و تقدیر چسبانده. ما در «تو بمان» با یک رویدادِ مصنوعی روبهرو هستیم که امکان به واقعیت پیوستن آن به پنچری یک قایق برای رفتن به دریا بستگی دارد. این امکان در ادامه با یک دیالوگ ساده که لیدا به پویا میگوید: تو اگر نمیترسی جلیقهات و در بیار. شروع میشود. احسنت، تا به این لحظه فیلمنامهنویس نشان داده میداند و...
برای مطالعه کامل متن از لینک زیر استفاده کنید.
longtake.ir/mag/?p=25266