«روحشده» فیلمِ خیلی بدی است اما اگر با متر سینمای بدنه هالیوود آن را مقایسه کنیم خیلی هم بد نیست. فیلم درباره رابطهمندی پسری به نام کول، کریس ایوانز، است که هنگام معامله در گُل فروشی با سیدی، آنا د آرماس، آشنا میشود. از شکل آشنایی آن دو و مواجهه بچهگانهشان با گلها که مثلا کاکتوس نیاز به مورد توجه قرارگرفتن کمتری نسبت به بگونیا دارد سینمای بدنه هالیوود شکل میگیرد. در این شکل گیری منافذی وجود دارد که اصلا منطقی نیست و فیلمنامه سراپا تقصیر "رت ریس" را به چالش میکشد. این که کول به بهانه غافل گیر کردن دختری که جواب پیامهایش را نمیدهد به لندن سفر میکند و در آنجا با دیگری اشتباه گرفته میشود و بعد از نیروی امنیتی بودن سیدی آگاه میشود اصلا مهم نیست مهم آن است که چگونه یک رابطه در یک روز شکل نهایی خود را پیدا میکند و به طرز احمقانهای بازیافت میشود. سکانسهای اکشن فیلم بسیار دمدستی و زننده برای هالیوود است؛ همینطور فیلم حاوی مناسبات رفتاری غمانگیزی است که جای تاسف بسیار دارد. فیلمنامه از همپاشیده نمیتواند یک کل منسجم بسازد و نهایت فعالیت آن تزریق پیامی به بیننده است که «روحشده» حامل آن پیام است. سینما در هالیوود تعریف دیگری دارد و آن تعریف به مراتب گستردهتر از سینمای دیگر نقاط جهان است. از بابت چنین تعریفی است که وقتی فیلمی اینچنین در هالیوود ساخته میشود جای بس تعجب دارد.اگر از جنبه دیگر فیلم را مورد مداقه قرار دهیم به آن نتیجه میرسیم که سرگرمی به هربهانهای دستآورد یک فیلمِ پر از تشویش است. «روحشده» تشویشی در رابطه دارد که آن را با تعجیل کول در رسیدن به معشوقه، فرقی نمیکند چه کسی باشد، پنهان کرده است. چرا باید مردی و...