علیرضا چوخی زاده
علیرضا چوخی زاده
خواندن ۴ دقیقه·۳ ماه پیش

عاشقی یا کاسبی


چند سال پیش در شرکتی کار میکردم که برای توسعه نرم افزار هاشون از .net webform استفاده میکردن با وجود اینکه چند سال بود mvc روی کار اومده بود و .net core در بازار پاگرفته بود من توی اون مجموعه اصرار داشتم بر اینکه باید از تکنولوژی های بروز استفاده کنیم و بعد از هربار درخواست با این پاسخ مواجه میشدم که "همینو کامل بلدیم و داره کارمونو راه میندازه چرا باید بریم سراغ چیزی که بلدش نیستیم" من اون موقع قانع نشدم و معتقد بود توی دنیای نرم افزار توقف معنی نداره و باید همیشه منعطف بود و همراه تکنولوژی پیشرفت کرد من بعد از یکسال از اون مجموعه جدا شدم و شروع کردم به یادگیری تکنولوژی های جدید .

چند وقت پیش که سراغی ازشون گرفتم متوجه شدم هنوز هم دارن با همون تکنولوژی کار میکنن و محصول به بازار ارائه میکنن

اون موقع من عاشق بودم، عاشق یادگیری و پیشرفت من دیدگاهم عشق به برنامه نویسی بود و دوست داشتم هرچیزی رو کشف کنم و یاد بگیرم اما دیدگاه مدیر اون شرکت کاسبی بود اون میخواست پول در بیاره میخواست زندگیشو اداره کنه و شرکتشو رشد بده

نمیخوام درمورد درست و غلط بودن دیدگاه ها صحبت کنم هردو دیدگاه بسته به شرایط شما میتونه درست باشه، این شمایید که باید با دیدگاهی که دارید توی مسیرتون قدم بردارید بهای انتخابی که کردید رو پرداخت کنید.این دو دیدگاه در هر زمینه ای صدق میکنه.دوره ای که دنبال انگیزه و رشد و پیدا کردن مسیر بودم همه میگفتن برو دنبال کاری که عاشقشی اما کسی نمیگفت به چه بهایی و با چه شرایطی.

فک کن تو عاشق یخ فروختنی و داری تو قطب شمال زندگی میکنی ، اونجا دیگه یخ فروختن معنی نداره (الان یه سری میان میگن تو اگه مهارت فروشندگی رو بلد باشی هم به قطب نشین یخ میفروشی هم به صحرا نشین ریگ بیابون) توی اون شرایط یخ فروختن و رفتن دنبال علاقه هیچ توجیهی نداره مگر اینکه بابات یه اسکیموی پولدار باشه و خرجتو بده.

ولی چیزی که هست اگر تو یخ فروشی رو ادامه ندی و بری دنبال یه کار دیگه ممکنه پشیمونی سالها بعد مثل یه کرم وجودتو بخوره که چرا کار مورد علاقمو نکردم و ممکنه بی انگیزه و بی علاقه بشی نسبت به کاری که انجام میدی .

خب حالا راه حل چیه، عاشق بمونم یا عشقمو ول کنم برم کاسبی.من بهت میگم هیچکدوم تو باید یه کاسب عاشق باشی .

تو اگر میخوای تو قطب یخ بفروشی مثلا باید بری مجسمه یخی بسازی و بفروشی ولی تو فقط عاشق یخ فروختنی و علاقه ای به مجسمه سازی نداری

خب الان باید بری مجسمه سازی یاد بگیری؟

این یه راهشه! ولی خب یادگیری به چه قیمتی، به قیمت اینکه سالها وقت بزاری تا یه مجسمه ساز بشی و بتونی یختو بفروشی؟ تو این مدت چجوری میخوای زنده بمونی ؟

اینجاست که میگم باید یه عاشق کاسب باشی

باید یه مدت با رویای عشقی که داری تن به هرکاری که از دستت بر میاد بدی تا بتونی به حدی برسی که یه مجسمه ساز استخدام کنی و اون واست کار کنه و تو یختو بفروشی

(البته اگر همچنان بابات یه اسکیموی پولدار باشه میتونی با پولش ده تا مجسمه سازو استخدام کنی و از سن پایین بشی یه کارآفرین خود ساخته که با کاری که عاشقشه پول درمیاره و این مورد تو مملکت ما زیاده و ما هرروز داریم تو فضای مجازی میبینیمشون و موفقیتشونو میزنیم تو سرخودمون و روز به روز افسرده تر میشیم )

مثالی که براتون زدم ساده ترین چیزی بود که میشد باهاش راه رو نشون داد ولی تو کشور و شرایط ما واقعا به این سادگی نیست ولی الگو و نقشه ی کلی راه به همین سادگیه

اگر شما عشقتون برنامه نویسیه باید مدت های زیادی کارمند بمونید و مهارت خودتونو تقویت کنید اگر مهارت دارید باید یه مدت کاریو بکنید که پول خوب در بیارید حتی اگر ازش متنفر باشید و در کنارش روی ایده خودتون کار کنید و با پولی که پس انداز کردید محصول خودتون وارد بازار کنید و همچنان کارمندی کنید و روی ارائه محصولتون تمرکز کنید تا محصولتون روی پای خودش وایسه و شما از نتیجه عشقتون لذت ببرید

یا اگر میخواید تاجر بشید مسیرتون طولانی تره و باید مدت بیشتر شاگرد و به اصطلاح پادوی تاجرای مختلف بشید کنار اعتبار اونا شما هم اعتباری کسب کنید و ارتباطات اونا استفاده کنید و چهارنفرو بشناسید که بعدا بتونید اولین معامله ی خودتون رو انجام بدید

بدون تعارف بگم یادتون باشه که شما برای زندگی به پول نیاز دارید پس باید کاسب باشید و اگر با عشق کاسبی کنید رفاه و لذت کار و زندگی رو باهم دارید پس دنبال گنج نباشید، گنج خود شمایید که باید با قدم های پیوسته و هوشمندانه گنج درون خودتون رو به پول تبدیل کنید و ازش استفاده کنید

و به عنوان حرف آخر اگر شما از ابتدا شروع کردید به قدم گذاشتن توی راهی که عاشقشید دلسرد نشید، شما فقط مسیری رو انتخاب کردید که طولانی تره و رنج های پیوسته و قطره چکانی بیشتری رو در پی داره ولی لذت استراحت در مقصدتون هم بیشتره اما یادتون نره در طول تاریخ انسان های بزرگی بودن که بعد از مرگشون ارزش کارشون شناخته شد و نتونستن از نتیجه رنجی که کشیدن رو استفاده کنن

این شمایید که باید طولانی بودن و رنج مسیر رو انتخاب کنید


برنامه نویسیموفقیتکسب و کاریخ فروشیعشق به کار
به دنبال تجربه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید