وقتی صحبت از برندسازی شخصی میشه کلمه مهمتری که بنظر میرسه برندسازیه، شاید اگر واژه خاصیو بهش نسبت ندیم راحتتر باهاش بشه کنار اومد.
خب همه ما توی زندگیمون از شروع صبح تا انتهای شب ماسک های مختلفی رو بنا به موقعیت های ایجادی بصورت می زنیم، مثلاً یه فرد رو در نظر بگیرید ممکنه از صبح که بیدار میشه بخواد نقش یک شوهر رو برای خانمش، نقش یک پدر رو برای بچه اش، نقش یک فرزند رو برای خانوادش، نقش یک همکار رو برای همکارانش، نقش یک دوست .... رو بدنه اینکه آگاهانه یا ناخودآگاه بازی کنه، اینکه چقدر میتونه تو اثرهایی که می بایست از خودش تو موقعیت های مختلف میذاره موفق باشه یا خیر این بستگی به نوع تعاملات و رویه هایی است که پشت صحنه اونها میتونه مطالعات و آگاهیهای بکری باشه که بصورت نسبی تجربه یا اکتساب کرده باشه.
بنظر میرسه زمانی که شخص توی این اثرگذاریهای محیطی اطراف خودش موفق باشه آدمیه که به خود وجودیش نزدیکتره، آدمیه که دیگه نقش بازی نمیکنه، آدمیه که برای خوشامد دیگران زندگی نمیکنه.
خیلی جالبه اما آدما از کوچیک و بزرگ خیلی راحت اون حس عجیب غریبه رو ازتون میگیرند که شما نمایشی عمل می کنید یا خیر، این چیزی نیست که بشه تو قالب کلمات بیاریش، حسه و برای هر کسی پذیرش متفاوتی داره بنابراین هرچقدر به اون درونمایت نزدیکتر باشی اونام باهات راحت ترند و قلمرو پذیرششون در مقابل اون فرد وسیعتره.
حالا میرسیم به اونجایی که این درونمایه چطور شکل گرفته و چقدر جذابه برای بقیه که مباحث مختلفی رو در بر داره که در نوشته های بعدی به اونها اشاره میشه کرد.