ویرگول
ورودثبت نام
علیرضا کیهان
علیرضا کیهان
خواندن ۵ دقیقه·۳ سال پیش

مقاله FATF و نهنگ های کویری به قلم: علی رضا کیهان

ما چند مرد لاغر بودیم .

چند مرد لاغر خوش اخلاق .

روزگار گذشت و ما چند نفر ، زن گرفتیم و چیزی نگذشت که ده بیست بچه ، دور و اطراف ما را گرفت.

سالها گذشت و چه ها بر سر ما و سرزمین و خانواده هایمان گذشت .بگذریم.

با اینکه جمعیت ما زیاد شده بود و بخاطر تحریم و مشکلات، غذای بقیه کم ، ولی ما چاق شده بودیم .

دست زن و بچه ها را گرفتیم و به یک سفر دور رفتیم .دورِدور .

رفتیم به کشور خارج .

همراه خودمان هم کلی چیز بردیم .

از هر کدام یک عالمه .

نفت بردیم ،برق و آب بردیم ،گاز بردیم ،فرش بردیم ،طلا ، زمرد و الماس هم بردیم و کلی چیز های دیگر.

از راه آب، < خاک هم بردیم.......خاک >

گذشت و گذشت .

ما چاق تر شدیم و پر از عقاید خاص .


باز هم گذشت .

باز، بیشترهم گذشت تا رسیدیم به یک دوران خشکسالی.


همه بچه ها، ازدواج کرده بودند و حالا با نوه های ناز و خوشمزه کوچولو موچولو ۷۰ ، ۸۰ نفری میشدیم .


خشکسالی ، امان همه را بریده بود .

البته به ما فشار نمیاورد ، چون ما چاق بودیم .

چند سال از خشکسالی گذشت و ما‌ میدیدیم چگونه به دیگران فشار می اید و چقدر برای نوه های کوچولو تحمل گرسنگی و تشنگی سخت شده است ،ولی برای ما آنچنان بد هم نبود .یک کم چربی هایمان آب میشد و خوش هیکل تر هم میشدیم .


ولی ما عقاید خاصی داشتیم و بخاطر تعصب و تعهدی که به بعضی همسایه ها داشتیم پول، کم آورده بودیم .


?شده بودیم دایه دلسوزتر از مادر ?


اصلا برایمان مهم نبود خانواده هایمان چقدر از این کارهای ما حرص و جوش میخورند !!

اصلا اهمیتی نداشت که چقدر پسران و دختران جوان ما با ما مخالفت میکنند!!

حالا من و بعضی از مردها خوش اخلاق تربودیم، ولی بعضی از دوستانمان ، طلبکار و تندخو بودند .توی دهن بچه ها هم میزدند ، میگرفتند ،میبردند و انگار نه انگار بچه های خودمان هستند .اینها همه راعصبی کرده بودند.

در همان دوران سخت که بخاطر ایستادن، پای عقاید خاصمان ، پول کم آورده بودیم ، گاری را به بهای قطار و سکه هایی که مفت از چنگ دختر ها و عروس هایمان در آورده بودیم را ۱۵ برابر قیمت واقعی به خود بدبختشان میفروختیم .

به کی ؟به چه کسی ؟ به فرزندان خودمان. به خانواده خودمان.

شرم بر ما !!!!

بالاخره ما برای خودمان عقاید خاصی داشتیم و دیگران هم باید بپذیرند و تا پای جانشان بایستند .

کجا بایستند ؟بایستند پای عقاید خاص ما .

هر چه باشد ما پدران این خانواده هستیم .



دوران خشکسالی ادامه دار شده بود و

دیگر پول رد و بدل نمیشد و همه اش شده بود کارت بانکی .

از همان کارت ها که رمزش را هیچکس نباید بفهمد به غیر از عبدالناصر ، پسر پولکی من .

هرچه داشتیم را به همسایه ها داده بودیم و حالا منتظر پولش بودیم .

یادم می‌آید نفت رابه بیژن دادیم ببرد به هندی ها بفروشد.

بقیه را یادم نمی اید .

برق را دادیم به قطب شمال ،طلا و الماس را به روم .بقیه را درست یادم نمی اید ولی این را خوب به خاطر دارم ؛


اب و خاک را دادیم به دست باد .

دوران سختی بود . ولی ما عقاید خاصی داشتیم .


به عبدالناصر گفتم : پسرم ، ما پول میخواهیم ، چکار کنیم ؟بدجور گیر افتاده ایم .

پسرم گفت : بانک ها یک دستگاه ساخته اند که پول ها در انجاست .باید خودتان بروید بانک ، یک حساب مشترک باز کنید . بعد یک کارت برایتان می اید و ما شماره آن کارت را به مشتری هایمان میدهیم و همگی بدهی هایشان را پرداخت مینمایند .

اینجوری از این وضعیت بیرون می آییم و پول بدست آمده را به خواهران و برادران و فرزندانشان میرسانیم تا آنها هم از این بدبختی نجات یابند .

گفتم : اینهمه نگو بدبختی ،

مگر نمیبینی یکی از دوستان چاق خوش اخلاقم گفت : بعضی کشور ها لنگ میبندند ؟

برویم بانک تا اطلاعات همه ما بیفتد دست این و آن ؟ بیفتد دست دشمن ؟

نمیبینی ما برای خودمان عقایدخاصی داریم ؟


حالا دیگر صدای زن‌های خودمان هم درآمده بود .

آمدند و‌گفتند:

کدام‌اطلاعات ؟ مگر عهد عتیق هست ؟

همه دنیا ،همه چیز را میدانند .

راهش همین است ، پول دیگر دست به دست نمی‌شود . بیایید و حرف گوش کنید و یک حساب بانکی مثل همه دنیا باز کنید تا پولهایمان را بتوانیم بگیریم.


دوست تندرو من گفت: خواهر. چرا جوسازی میکنی؟ چرا میگی همه دنیا ؟ نمیبینی کره شمالی هم این کار را نکرده است؟

پسر یکی از دوستانم آمد گفت :

رومی ها ،هندی ها ،شمالی ها و جنوبی ها ، والا بِلّا ، دزد نیستند،خودشان هم از همین بانک ها شماره کارت گرفته اند و پولشان در کارت هست.

بدبخت ها میخواهند بدهی هایشان را بدهند .

فقط باید شماره کارت بدهیم تا واریز کنند .



همسر من که از همه آرام‌تر بود، برای اولین بار،بعد از ۴۰ سال زندگی، با تندی و عصبانیت گفت :

تا بچه ها از گرسنگی نمرده اند ،و تا سر و صدای بزرگ‌تر ها در نیامده ، کاری کنید .

من هیچ وقت او را چنین عصبانی ندیده بودم .


ما حرف های آنها را میشنیدیم و لباسهای پاره کودکان و کفشهای مندرس آنها و پوستهای به استخوان چسبیده زنان و دختران خودمان را میدیدیم و میفهمیدیم که آنها چه زجری از دست ما میکشند.

ولی ما برای خودمان عقاید خاصی داشتیم .


ما حاضر بودیم طلب هایمان از سراسر دنیا را نگیریم و از گرسنگی بمیریم و همه دارایی های فرزندانمان را نابود کنم ، ولی حاضر نبودیم به بانک‌ برویم و اطلاعاتی که همه دنیا از آن باخبر هستند را ثبت کنیم و مشکل را حل نماییم و بخاطر عقاید خاصمان حاضر نمیشدیم و حاضرهم نمیشویم ذره ای کوتاه بیاییم.

چون‌ که ما عقاید خاصی داریم .


عقاید خاص ما، به یک قانون وابسته است :

<<< نهنگ ها در کویر هم گرسنه نمی مانند >>>.


ما‌ بین رفاه در کویر وعقاید خاص خودمان ،یک انتخاب بیشتر نداریم .

اولویت ما ، عقاید خاص ما شده است .



« تعریفی ساده از FATF »

شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید