گفتار یکم:
ما به راحتی میپذیریم که جهان پر از شر و دروغ و بدی باشد ولی اگر پاسخ خوبی کردن ما را با بدی بدهند برآشفته میشویم. اگر در برابر وفاداری خیانت ببینیم یا چیزی را که شایستهاش هستیم و سالها دنبالش دویدهایم از ما دریغ کنند درد میکشیم. زیرا در ذهنیت عمومی ما اخلاق و قانونهای زندگی شبیه دستگاهی مکانیکی ست که همیشه باید نتیجهای ثابت تولید کند. این تضاد نقطهی آغاز ترس و خشم و اضطراب است. حال به این دو بیت حافظ توجه کنید:
نسیم صبح سعادت، بدان نشان که تو دانی
گذر به کوی فلان کن، در آن زمان که تو دانی
تو پیک خلوت رازی و دیده بر سر راهت
به مردمی نه به فرمان، چنان بران که تو دانی
اگر رسیدن به آن چه را که از زندگی میخواهیم خوشبختی تصور کنیم و خوشبختی را نیز چون نسیمی فرح بخش توصیف کنیم که پس از شبی تاریک و طولانی میوزد، سایهای شگفت در این کلمات ظاهر میشود. چه طور میشود چیزی را با تمام وجود خواست ولی رسیدن به آن را به زمانی نامعلوم موکول کرد؟ چرا باید نسیم صبح سعادت نه در زمانی که نیازمند آن هستیم بلکه در زمانی که خودش میخواهد بوزد؟ مثل آن است که سالها چشم به راه رسیدن پیامی بسیار مهم باشی ولی به پیک بگویی نه به خواسته و فرمان من بلکه به خواستهی خودت بیا.
این نوعی به چالش کشیدن قوانین مکانیکی هستی ست. انگار بپذیری حتا عدالت میتواند ناهمسان و متناقض باشد. شاید هم این نشانهی نوعی آگاهی عمیقتر از زندگی باشد. نشانهی ذهنیتی انعطافپذیر که همیشه در برابر عمل خود همچون کنشی مکانیکی انتظار نتیجهای ثابت ندارد. یا شاید حتا آگاهی او فراتر از رسیدن به هر نتیجهای ست. حال میتوان پرسید خلوت راز که پیک از آن جا پیامی را میآورد چه گونه جایی ست؟ چه جنبهی راز آمیزی در این خلوت وجود دارد؟ به زودی دربارهی سایههایی که از این خلوت راز میآیند خواهم نوشت.
#حافظ_خوانی_خصوصی