استاد محمدرضا شجریان در روز هفدهم مهرماه پس از سالها تلاش در راستای حفظ و گسترش فرهنگ ایرانی دار فانی را وداع گفته و در کنار بزرگ پاسدار فرهنگ ایران، فردوسی توسی مأوا گزیدند.
آنچه در زیر میآید قطعه شعری است که من در سوگ ایشان سروده ام و در ابتدا قصد انتشار آن را نداشتم چرا که نمیخواستم در زمره کسانی جای بگیرم که با نام استاد در صدد جمع اعتبار برای خویشتن هستند، به قول استاد بزرگ ادب پارسی، محمدرضا شفیعی کدکنی:
سوگواران تو امروز خموشند همه
که دهانهای وقاحت به خروشند همه
گر خموشانه به سوگ تو نشستند، رواست
زان که وحشت زده ی حشر وحوشند همه
آه از اين قوم ريايى که درين شهر دو روی
روزها شحنه و شب باده فروشند همه
باغ را اين تب روحى به کجا برد که باز
قمريان از همه سو خانه به دوشند همه
ای هر آن قطره ز آفاق هر آن ابر، ببار!
بيشه و باغ به آواز تو گوشند همه
گرچه شد ميکده ها بسته و ياران امروز
مهر بر لب زده وز نعره خموشند همه
به وفای تو که رندان بلاکش فردا
جز به ياد تو و نام تو ننوشند همه
اما حالا که آبها از آسیاب افتاده و آن شور و هیجان اولیه فروکش کرده، مانعی در راه انتشار آن نمیبینم:
خسرو آواز ایران رفت، حیف
از وطن فریاد شیران رفت، حیف
مردی امشب رفت و با او چند چیز،
از قبیل عشق و ایمان رفت، حیف
او صدای خس و خاشاک جهان،
از هم اکنون همصدامان رفت، حیف
روزها آواز و شب تصنیفها
آنکه بودم رامش جان رفت، حیف
بارگاهش در کنار پیر توس
دوش، فردوسی دوران رفت، حیف
با غمی سرشار، نالم اینچنین
حیف شد، آن مرغ خوشخوان رفت، حیف
#علیرضا_مددی
با لمس
به کانال تلگرامی نگارنده بپیوندید