به نظر من آن روزی که بنیانگزاران کمونیسم پایه های یک نظام سیاسی اجتماعی را میریختند، هرگز وجود دو قشر را در جامعه آرمانیشان پیشبینی نکرده بودند. یکی انسانهای طماعی که چون دستشان کمی در کاسه پرروغن قدرت فرو رود، تنها راه بیرون کشیدنش بریدن آن دست است؛ و دیگر انسانهای تنبل و عموماً چاپلوسی که حاضرند برای لیسیدن انگشتان روغنی اربابان به هر خفتی تن دهند.
در کره شمالی حدوداً یک قرن است که یک خانواده دستهایشان را توی کاسه قدرت فرو کرده اند و حالا حالاها هم قصد عقبنشینی از این غذای چرب و چیل را ندارند. آنها با محدود کردن راههای ارتباط شهروندانشان با خارج از کشور، تحریف تاریخ، مقدس و اسطوره ای جلوه دادن رهبر بزرگ و از همه مهمتر اشاعه فرهنگ جاسوسی در بین مردم، توانسته اند پایه های قدرتشان را در طی چند نسل استوار کنند.
در این بین، مرزنشینان به سبب چهره ای که از جهان بیرون میبینند، اندکی به رهبر بزرگ و سیاستهایش شک دارند. کتاب دختری با هفت اسم، روایتگر داستان یک زن اهل کره شمالی است که با نبوغ و جسارت شگفتانگیزش مرزهای استبداد را درمینوردد.
روایتی که او از زندگی در کره شمالی به دست داده، روایت زندگی خانواده ای است که دارای طبقه اجتماعی بالایی در نظام کمونیستی کره شمالی است و به نوعی زندگی مرفهی را تجربه کرده، با این حال در سراسر روایت، شاهد درد و رنج فراوان این خانواده هستیم.
ناملایمات زندگی حتی بعد از فرار نیز دست از سر اهالی کره شمالی برنمیدارد و آنها اگر همچون قهرمان قصه ما خوششانس باشند بیش از یک دهه طول خواهد کشید تا زندگی تازه ای برای خودشان دست و پا کنند.
تعجب راوی این داستان هنگامی که بخشش یک مرد آمریکایی را نسبت به خود میبیند، در معنای واقعی کلمه نشاندهنده اوج جدایی و تفرقه مردم کره شمالی است، رهبر کبیر هرچقدر هم که از آمریکا و انگلیس متنفر باشد، یک چیز را خیلی خوب از آنها آموخته، به جرئت میتوان گفت استراتژی خاندان کیم برای سوار شدن بر گرده مردم کره شمالی، جمله معروف تفرقه بینداز و حکومت کن انگلیسیهاست؛ با این تفاوت که آنها این استراتژی را در قبال بیگانگان به اجرا میگذاشتند و رهبران کره، برای به بند کشیدن مردم کشور خودشان از آن بهره میبرند.
خواندن این کتاب را به کسانی که نفرت عمیقی از استبداد دارند توصیه میکنم.
به امید آزادی
#علیرضا_مددی
۱۳۹۹.۰۶.۲۹
کانال تلگرامی نگارنده: