از آن زمان که در کمتر از دو هفته کتاب سترگ کلیدر را به پایان رساندم، هیچ کتابی نظرم را برای خواندن جلب نکرده و رابطه من و کتاب صرفاً محدود شده به خواندن جلدها و پشت جلدهایشان؛ از این حرکت چرخه معیوبی برای خودم درست کرده ام که نمیدانم تا چه زمانی ادامه خواهد یافت!
هرکجا که میروم و هر کاری که میکنم، مارال و گلمحمد و زیور در ذهن من و با من هستند، در این یکی دو ماه بیشتر دنبال این بودم که بعد از مرگ گلمحمد بر سر مارالش چه آمده؟ و اینکه کینه خانمحمد او را تا کجا کشانده؟
ولی راستش را بخواهید هرچه بیشتر میگردم بیشتر گم میکنم کلاف قصه را و هرچه بیشتر میدانم و میخوانم، بیشتر میخواهم از این زندگی عجیب آدمیزادگان کلیدر بدانم.
میگویند بعد از کشتن گلمحمد و دو سه نفری که همراهش بودند، سرهایشان را بر نیزه ها سوار کردند و پیکرها را همانجا گذاشتند تا خوراک درندگان شوند، اینجا بود که زنان خانه کلمیشی دو قسمت شدند، مارال و شیرو که یا نای رفتن نداشتند و یا ترس این داشتند که خفتهء گلمحمدها را سرمای کوه بلرزاند، ماندند و در پناه آتشی که برافروختند، مأمنی از خاک برای دلاوران سنکلیدر ساختند؛ ماهک و بلقیس هم رفتند تا سر سردارانشان را به نظاره نشینند.
میگویند بعد از به خاک سپردن گلمحمدها، بلقیس که دیوانه شده بود شروع به خواندن ابیاتی میکند که هنوز هم که هنوز است ورد زبان اهالی سبزوار است، قرائتی از این ابیات را حجت اشرفزاده اجرا کرده، کلیپش را ته همین نوشته میچسبانم، دیدن و شنیدنش خالی از لطف نیست.
چیزهای دیگری که فهمیده ام محدود میشود به برگشتن خانمحمد پس از هفت سال و کشتن گروهی از خائنین؛ و دیگر این که احتمالاً بلقیسی در کار نبوده و دولتآبادی برای اینکه قهرمان قصه بیمادر نباشد، مادری برایش تراشیده.
نکته دیگری که میخواهم بگویم این است که اگر صدها و هزاران گلمحمد هم در عرصه مبارزات علیه استبداد و استعمار ایران بزرگ ظهور کند، تا آن هنگام که اراده جمعی برای سرنگونی ظلم نباشد، هیچیک از این پهلوانان و قهرمانان کاری از پیش نخواهند برد.
به هر روی آن چه که باید در نهایت درباره گلمحمدها بگویم و شاید پروندهشان را برای مدتی ببندم این است که در ایران بزرگ گلمحمدها فراوان بوده و هستند و احتمالاً خواهند بود، خوشبختانه مرد بزرگی چون دولتآبادی این حماسه را نگاشته و باعث ماندن نام گلمحمدها در تاریخ ایران و حتی تاریخ جهان شده است.
اما دریغا آن قهرمانانی که در سایه گذر زمان از یادها رفتند و امروز هیچ اثری از ایشان باقی نمانده و دریغا بر احوال ما مردمی که هنوز دل در گرو ظهور قهرمانان بسته و خودمان را از تمامی مصیبتهایی که بر سر میهنمان میآید و میآورند جدا میدانیم، تنها و تنها به این سبب که هیچ کدام از آن مشکلات به طور شخصی برای خودمان به وجود نیامده است.
#علیرضا_مددی
۱۳۹۹.۵.۲۸
برای مشاهده کلیپ و خواندن مطالب بیشتر از نگارنده به کانال شخصی وی در تلگرام بپیوندید