مختصری در مورد بحران مالی 2008
در واپسین ماههای سال 2008 میلادی بحران مالی شدیدی ایالات متحده آمریکا را در برگرفت. بحرانی که پس از رکود اقتصادی معروف در سالهای 1929 و 1930 در این کشور بیسابقه بود. اگرچه پرداختن به ریشهها و اثرات این بحران نه در حوصله این مقاله است و نه هدف اصلی آن، با این حال برای درک بهتر مطلب، بهطور مختصر اشارهای به آنها خواهیم داشت.
ریشه این بحران را باید در اوایل دهه 2000 جست و جو نمود، زمانی که بانکهای آمریکا شیوه جدیدی را برای بازپرداخت وامها توسط وامگیرندگان در پیش گرفتند. این فرمول بدین صورت بود که در سالهای اولیه وامگیرندگان سودهای کمتری پرداخت میکردند و در سالهای بعدی میزان سود پرداختی افزایش پیدا میکرد. با افزایش سود، بسیاری از وامگیرندگان توانایی بازپرداخت را از دست دادند و ناچار شدند املاکی که نزد بانک بهوثیقه گذاشته بودند را واگذار کنند. این امر سبب کاهش قیمت در بخش مسکن شد. علاوه بر مسکن، سایر بخشهای اقتصادی نیز دچار مشکل شدند. زمانی که بانکها نتوانستند املاک ضبط شده را به پول نقد تبدیل کنند با مشکل کمبود اعتبار و نقدینگی مواجه شدند و در نتیجه تعداد زیادی از بانکها با بحرانی عظیم رو به رو شدند. در نیمه سپتامبر سال 2008 ورشکستگی بانک "لیمان برادرز" (Lehman Brothers) ضربه مهلکی بر اقتصاد آمریکا وارد کرد.
این بحران به مانند یک بیماری مسری به سرعت در تمام بازارهای مالی جهان رخنه کرد. در 6 اکتبر 2008 بازار بورس پاریس و شاخص داو جونز شاهد سقوط بزرگ تاریخی بودند که بسیاری آن را با دوشنبه سیاه در سال 1987 مقایسه کردند. در 24 اکتبر همان سال، بسیاری از بورسهای جهانی، بدترین افت در تاریخ خود را تجربه کردند.
با تسری بحران مالی به کشورهای اروپایی، بسیاری از شرکتهای مهم تلاش کردند تا بازارهای امنتری را برای سرمایهگذاری پیدا کنند و به همین دلیل تقاضا برای مواد اولیه از جمله نفت و مواد غذایی افزایش یافت و افزایش قیمتها را به دنبال داشت. در کشورهای توسعهیافته، مصرف بهدلیل قیمت بالای اقلام کاهش پیدا کرد. بدین صورت بحران مالی به بحران اقتصادی تبدیل شد. سیر صعودی نرخ بیکاری نیز در تعمیق بحران موثر بود.
رفتهرفته شمار کشورهای درگیر بحران فزونی یافت و علاوه بر آمریکا، کشورهایی نظیر ژاپن، سوئد، هنگ کنگ، سنگاپور، ایتالیا، فرانسه، آلمان، انگلستان و اسپانیا نیز وارد بحران شدند. بحرانی که تا سالها ادامه یافت و کشورهای بسیاری را تا آستانه فروپاشی اقتصادی پیش برد.
یک پرسش اساسی
پس از شکلگیری این بحران بزرگ پرسشی که اذهان را به خود مشغول کرد این بود که چرا با وجود این همه تحلیلگر و متخصص در علوم مالی و اقتصاد، چنین بحرانی گریبانگیر اقتصاد جهانی شد؟
جوزف استیگلیتز (Joseph Stiglitz) که در سال 2001 به واسطه پژوهشهایش در "تجزيه و تحليل بازارهای با اطلاعات نامتقارن" جایزهی نوبل اقتصادی را دریافت کرده بود در این خصوص میگوید: "همانطور که فروریختن دیوار برلین نشانگر پایان عمر کمونیسم است، سقوط ارزش سهام در وال استریت و بحران مالی آمریکا نیز نشانه پایان دوران بنیادگرایی اقتصاد بازار است."
این اقتصاددان نئوکینزی آمریکایی مقامات آمریکا را در دو مورد مقصر میداند؛ نخست در مدیریت ریسک در توزیع و تخصیص سرمایه، دوم در نظارت بر فعالیت موسسات مالی خصوصی.
آلن گرینسپن (Alan Greenspan) اقتصاددان آمریکایی که تا سال 2006 به مدت 18 سال ریاست بانک مرکزی آمریکا (فدرال رزرو - Federal Reserve) را بر عهده داشت در سال 2008 در کنگره آمریکا اذعان داشت که بحران مالی جهانی نمايانگر خطايی در ايدئولوژی بازار آزاد است. گرینسپن که همواره در دوران مدیریت خود مورد ستایش بود، صادقانه اعتراف کرد که: "من اشتباه میکردم که گمان میکردم منافع شخصی سازمانها، به ويژه بانکها و موسسههای مشابه، بهگونهای است که آنها به بهترين صورت توان حمايت از سهامداران و دارايیهای بنگاه خود را دارند."
او در پاسخ به سوال یکی از نمایندگان که پرسیده بود: "شما دريافتيد که نگاهتان به جهان و ايدئولوژیتان، درست نبوده و کارايی ندارد؟" گفت: "دقيقاً به خاطر همين است که من شوکه شدم. زيرا من برای ۴۰ سال یا همين حدود با شواهد قابل توجهی میديدم که این ایدئولوژی به طور شگفتانگيزی کار میکند."
بنابراین بحران مالی سال 2008 بیش از پیش صحت کامل ایدئولوژی بازار آزاد که رویکرد غالب در علم اقتصاد به شمار میرفت را مورد تشکیک قرار داد، زیرا اولاً فرض تقارن اطلاعات را زیر سوال برد، ثانیاً نشان داد که ساز و کار اقتصاد در غیاب دولت میتواند چه نتایجی را به دنبال داشته باشد.
جایزه نوبل اقتصاد پس از بحران مالی
جایزه علوم اقتصادی بانک مرکزی سوئد به یاد آلفرد نوبل، که بیشتر با نام "نوبل اقتصاد" شناخته میشود اگرچه جزو 5 جایزه نوبلی که آلفرد نوبل وصیت کرده بود نیست اما میتوان آن را مهمترین جایزه اقتصادی در جهان دانست.
بدون تردید وقوع بحران بزرگ اقتصادی در سال 2008 بر جایزه نوبل اقتصاد موثر بوده است، چرا که وقوع چنین بحران پیشبینی نشدهای نیاز به پژوهشهای جدید را ایجاد کرد و از طرف دیگر همانطور که گفته شد، بار دیگر صحت رویکرد غالب در علم اقتصاد مورد پرسش قرار گرفت.
در ادامه این مطلب به بررسی نوبلهای اقتصاد اعطا شده پس از بحران مالی 2008 خواهیم پرداخت.
2010: جایزه نوبل اقتصاد در این سال به سه اقتصاددان با نامهای پیتر دیاموند (Peter Diamond)، دیل مورتنسن (Dale T. Mortensen) و کریستوفر پیزاریدس (Christopher A. Pissarides) تعلق گرفت. به نظر میرسد این جایزه تا حدود زیادی تحت تاثیر بحران سال 2008 بوده است و محققانی که در جهت رفع "معضلات مربوط به بیکاری و اصطکاکهای کاریابی" کار کردند، در آن سال مورد توجه آکادمی نوبل قرار گرفتند. چنانکه پیشتر اشاره شد، معضل بیکاری بر شدت بحران مالی افزود. بهشکلی که در فرانسه، نرخ بیکاری در سپتامبر 2008 از مرز 7،9% عبور کرد و به 10% در دسامبر 2009 افزایش یافت. نرخ بیکاری در آمریکا نیز از 5% در سال 2008 به 10% در پایان سال 2009 رسید.
این سه نفر توانستند با ارائه مدلی به نام "DMP" ، تاثیرات سیاستهای اقتصادی را بر بازار کار توضیح دهند. مدلی که واقعیتهای بازار را به خوبی توضیح میداد. طبق دیدگاه کلاسیک، فرض میشود که بازارها از جمله بازار کار در حالت اشتغال کامل قرار دارند. ولی این چیزی نیست که در دنیای واقعی اتفاق میافتد. مدل این برندگان به ما کمک میکند تا روشهایی که مقررات و سیاست اقتصادی، بیکاری، شغلهای بلاتصدی و مزدها را تحت تاثیر قرار میدهند را درک کنیم.
2011: در این سال نوبل اقتصاد به دو اقتصاددان آمریکایی به نامهای توماس سارجنت (Thomas J. Sargent) از دانشگاه نیویورک و کریستوفر سیمز (Christopher A. Sims) از از دانشگاه پرینستون برای تحقیقاتشان درباره "علل اتخاذ، هدف و تاثیرات سیاستهای دولت بر اقتصاد" داده شد. این موضوع همواره در میان اقتصاددانان و سیاستگذاران اقتصادی موضوعی مناقشهبرانگیز بوده است اما پس از بحران مالی سال 2008 به شکل جدیتری مورد بحث قرار گرفت.
سارجنت و سیمز روشهای آماری برای سازماندهی دادههای تاریخی را توسعه دادند و از این طریق تعریف مناسبی از تعدادی از متغیرهای اقتصادی به دست آوردند. این روش کاربردی و جدید آنها استفادههای قابل توجهی برای اقتصاددانان و سیاستگذاران اقتصادی داشت، از جمله برای تحلیل و نشان دادن اثرات یک سیاست اقتصادی در گذشته و یا در پیشبینی وقایعی که سیاستگذاران حدس میزنند در آینده رخ خواهد داد. همچنین، این روش به رمزگشایی از این سوال کمک میکند که چگونه انتظارات مردم از رفتار دولت میتواند بر رفتار ایشان تاثیرگذار باشد.
2012: الوین رات (Alvin E. Roth) و لوید شپلی (Lloyd Shapley) دو اقتصاددان آمریکایی بهدلیل پژوهشهای جداگانهشان در حوزه "تخصیصهای پایدار و طراحی بازار" این جایزه را دریافت کردند. آنها قصد داشتند به این پرسش پاسخ دهند که چگونه میتوان عوامل متفاوت را تا حد ممکن به بهترین نحو با هم جفت کرد (مثلا دانشآموزان با مدارس و بیماران نیازمند پیوند عضو را با پیوند دهندگان) . ابتدا شپلی، از نظریه بازیهای مشارکتی برای مطالعه و مقایسه روشهای مختلف جفتیابی استفاده کرد. از سوی دیگر الوین رات متوجه شد که نتایج نظریه شپلی میتواند عملکرد بازارهای مهمی را در عمل روشن سازد. راث در یک سری مطالعات تجربی نشان داد که در تشخیص موفقیت موسسات خاص بازار، ثبات، نقشی کلیدی ایفا میکند. این نوبل که در حوزه نظریه بازی قرار میگیرد در قیاس با دو نوبل قبلی خود ارتباط کمتری با بحران مالی جهان دارد.
2013: در این سال سه اقتصاددان آمریکایی با نامهای یوگن فاما (Eugene Francis "Gene" Fama)، لارس پیتر هنسن (Lars Peter Hansen)، و رابرت شیلر (Robert J. Shiller) از آمریکا به دلیل تحقیق مشترک با موضوع "تحلیل تجربی قیمت دارائیها" برنده جایزه نوبل شدند. آنها روشهایی نو برای بررسی قیمت سهام، اوراق قرضه و دیگر اشکال دارایی ارائه کردند. مطالعات این سه نشان داد که اگرچه پیشبینی روزانه و هفتگی قیمت سهام و اوراق بهادار در بازارهای مالی امری تقریباً غیرممکن است، با این وجود ارائهی پیشبینیهای بلندمدت - ٣ یا ۵ ساله - در مورد روند و رفتار قیمتها در بازارهای مالی کاملاً امکانپذیر است.
این جایزه ارتباط بسیاری با بحران مالی سال 2008 داشت، زیرا درک روند تغییر قیمتها در بازارهای مالی اهمیت ویژهای برای سیاستگذاریهای کلان اقتصادی دارد. اشتباهات در ارزشگذاری داراییها در سطح کلان میتواند منجر به ایجاد بحرانهای مالی گستردهای شود.
2014: تحلیل "قدرت بازار و مقررات"، نوبل اقتصاد را برای ژان تیرول (Jean Tirole) فرانسوی به ارمغان آورد تا پس از 15 سال یک غیرآمریکایی موفق به کسب این جایزه شود. تیرول در پژوهشهای خود به موضوعاتی نظیر سازماندهی صنعتی، امور مالی و بانکی و نیز جوانب روانی علم اقتصاد پرداخته است و تحقیقاتی نیز در مورد حبابهای اقتصادی دارد. تحقیقاتی که بیربط با بحران مالی نیست زیرا یادآور بحرانهای بانکی و مالی و همچنین شکلگیری حباب در بازار مسکن آمریکاست.
2015: بحران مالی سال 2008 با افزودن به میزان فقر جهانی، بار دیگر بحث فقر را در میان پژوهشگران اقتصادی بر سر زبانها انداخت. در سال ۲۰۱۵ انگس دیتون (Angus Deaton) با مطالعاتی که در مورد "مصرف، رفاه و فقر" انجام داد به عنوان برنده جایزه نوبل معرفی شد. وی قصد داشته است به این سه پرسش پاسخ دهد که: چگونه مصرفکنندگان هزینه خود را در میان کالاهای مختلف توزیع میکنند؟ چه مقدار درآمد جامعه هزینه و چه مقدار ذخیره میشود؟ چگونه رفاه و فقر را به بهترین نحوه اندازه گیری و تجزیه و تحلیل کنیم؟
2016: اولیور هارت (Oliver Hart) و بنیت هولمستروم (Bengt Holmström) به خاطر تلاشهایشان برای "نظریه قراردادها" برنده نوبل اقتصاد شدند. نظریه قراردادها در خصوص اقتصاد کار، مدیریت مالی بنگاهها و سازمانها و تئوری سازمان کاربرد دارد.
اغلب ما در طول عمرمان قراردادهای زیادی را امضا میکنیم. اما این قراردادها مملو از نقاط ضعف هستند. قراردادها ممکن است کامل یا ناقص باشند که بستگی به آن دارد که آیا همه احتمالات مربوط به آینده در آنها لحاظ شده است یا نه. تئوری قراردادها به ما کمک میکند تا مشکلات موجود در قراردادها را بیابیم و آنها را با تنظیم قراردادهای بهتر برطرف کنیم. مشکلاتی که در بحران مالی سال ۲۰۰۸ رخ داد نیز تا حدود زیادی به مشکلات موجود در قراردادها مربوط بود. اصولاً همه اقتصادهای مدرن بر پایه قراردادهای بیشمار استوارند. ابزارهای تئوریک جدیدی که این دو اقتصاددان ابداع کردند به درک وضعیت قراردادها و موسسات و تلههای احتمالی در طراحی قراردادها میپردازند.
2017: 15 سال پس از این که دانیل کانمن (Daniel Kahneman) و ورنون اسمیت (Vernon L. Smith) بهواسطه بهکارگیری بینشهای روانشناسی در علم اقتصاد برنده جایزه نوبل شدند، در سال 2017 بار دیگر این جایزه نصیب اقتصاددانان حوزه اقتصاد رفتاری شد و ریچارد تیلر (Richard Thaler) به خاطر "مشارکت در اقتصاد رفتاری" برنده جایزه نوبل شد. طبق اعلام کمیته اهدا کننده جایزه، کارهای تیلر نشان داده است که چگونه محدودیت آگاهیهای یک فرد در فرآیند اخذ تصمیمات، در کنار تبعات ترجیحات اجتماعی و فقدان کنترل فردی، میتواند بر تصمیمات او و خروجی بازارها اثرگذار باشد.
لازم به ذکر است که اقتصاد رفتاری شاخهای نسبتاً جدید در علم اقتصاد است که با مطالعه رفتار فردی و عوامل روانشناختی، بازارها و عوامل اقتصادی را مورد تحلیل قرار میدهد. این رشته یکی از علومی است که در حال بررسی نواقص ذهن و به دنبال آن تصمیمات اشتباه است و بر این باور است که انسانها همیشه آنطور که در اقتصاد نئوکلاسیک پیشبینی شدهاند تصمیم نمیگیرند. بر خلاف علم اقتصاد رایج، که پایه و اساس در انتخابهای افراد را عقل و منطق میداند، اقتصاد رفتاری تصمیمات آنها را تحت تاثیر مسائل بسیاری، از جمله عواطف و گرایشات ذهنی، میداند که بعضاً منجر به اشتباه هم میشود.
جایزه نوبل سال 2017 را میتوان تا حد زیادی متاثر از بحران مالی سال 2008 دانست زیرا اقتصاد نئوکلاسیک، که جریان غالب در علم اقتصاد بود، نتوانسته بود این بحران را پیشبینی کند و همین موضوع سبب شد تا اهمیت سایر جریانها در علم اقتصاد، از جمله اقتصاد رفتاری، مجدداً مورد توجه قرار گیرد.
2018: در این سال پال رومر (Paul Romer) و ویلیام نوردهاس (William Nordhaus)، دو اقتصاددان آمریکایی مشترکا برنده جایزه نوبل اقتصاد شدند. این دو فعالیتهایی در زمینه تاثیر تغییرات اقلیمی و نوآوریهای تکنولوژیک بر رشد اقتصادی انجام و روشهایی در مورد چگونگی ایجاد رشد اقتصادی پایدار در درازمدت ارائه دادهاند. این دو پژوهشگر تلاش كردند مدل رشد نئوكلاسیک را با وارد كردن دو متغیر تغییرات اقلیم و نوآوری تكنولوژی اصلاح كنند، دو متغیری كه اگر چه همواره مورد توجه اقتصاددانان بودهاند اما به عنوان متغیرهای برونزا شناخته میشدند.
شاخهی "اقتصاد محیطزیست" از دههی 1970 در علم اقتصاد بهوجود آمده و در سالهای اخیر توجه بیشتری در جهان به آن شده است. این شاخه به بررسی مسائلی چون رشد سالم و توسعهی پایدار و همچنین مقولهی شکست بازار در مسالهی محیطزیست میپردازد و رشد اقتصادی به هر قیمتی را بهصلاح نمیداند. توجه به این شاخه از علم اقتصاد در آکادمی نوبل، مسلما تاملبرانگیز است.
نکته جالب دیگر این است که رومر استدلال کرده است که سیاستگذاران باید تلاش کنند تا چرخه کسبوکار را اصلاح کنند و اقدامات لازم را برای ارتقای فناوری و تکنولوژیهای جدید انجام دهند تا رشد اقتصادی بلندمدت محقق شود. او همچنین خواستار کمکهای دولتی برای جذب دانشآموزان بیشتر در رشتههای علم و مهندسی شده است که این موضوع نیز در راستای بحث مناقشهبرانگیز "سیاستگذاری دولت" است که پیشتر بهآن اشاره کردیم.
2019: در این سال نیز بهمانند سال 2015، پژوهشگران حوزهی فقر جایزه نوبل را از آن خود کردند. آبیجیت بنرجی (Abhijit Vinayak Banerjee) هندی - آمریکایی و میخائیل کرمر (Michael Kremer) و استر دوفلو (Esther Duflo) -که زوجی آمریکایی هستند- سه اقتصاددانی بودند که بهپاس مطالعاتشان در خصوص فقر جهانی مشترکا برندهی جایزه نوبل اقتصاد شدند.
بر اساس اعلام آکادمی سلطنتی علوم سوئد، این سه اقتصاددان در طول سالهای فعالیت علمی خود کمک شایانی به پیشرفت حوزه "اقتصاد توسعه" کردهاند و در مطالعات میدانی در حوزه ریشهکنسازی فقر، پیشرو بودهاند. آنها به جای اینکه تنها با نگاهی کلی و با یک رویکرد نظری به مسئله فقر بپردازند، مسائل خُرد مرتبط با این معضل پیچیده و فراگیر را در کانون توجه خود قرار دادند.
نتیجهگیری
بحران مالی سال 2008 اگرچه اثرات منفی بسیاری بر اقتصاد کشورهای مختلف بر جای گذاشت اما درسهای زیادی را با خود به همراه آورد. چنانچه که دیدیم، این بحران سبب انجام پژوهشهای نوین و پررنگتر شدن اهمیت جریانات فرعی در علم اقتصاد شد. همچنین بار دیگر ضرورت انجام مطالعات بین رشتهای در اقتصاد مورد توجه قرار گرفت؛ مطالعاتی که میتوانند مباحث دانشگاهی در رشته اقتصاد را نیز دستخوش تغییر و تحول قرار دهند.
منابع و مآخذ:
منابع فارسی
1. بخشی نژاد، یدالهی و صادقی ده چشمه، ۱۳۹۴، بررسی علل بوجود آمدن بحران مالی 2008 و تاثیرات آن بر اقتصاد جهان، اولین همایش بینالمللی حسابداری، حسابرسی مدیریت و اقتصاد، اصفهان.
2. گاهشمار تحولات در بحران مالی جهان، هافینگتن پست، ترجمهی زهرا خدایی.
3. روزنامه دنیای اقتصاد؛ شماره 4164، تاریخ 18/7/1396 و شماره 4172، تاریخ 27/7/1396.
4. روزنامه عصر اقتصاد؛ تاریخ 15/7/1396.
5. هفته نامه تجارت فردا؛ شماره 150، تاریخ 25/7/1394.
منابع انگلیسی
6. مصاحبه هافینگتن پست با جوزف استیگلیتز www.huffingtonpost.com
7. گزارش گاردین از سخنرانی آلن گرینسپن در کنگره آمریکا www.theguardian.com
8. سایت رسمی جایزه نوبل www.nobelprize.org
نسخهی ابتدایی این مطلب در شماره چهارم نشریه دانشجویی "شاخص" دانشگاه شهید بهشتی (پاییز 1397) منتشر شد؛ همچنین در یازدهمین جشنواره سراسری نشریات دانشجویی (تابستان 1398) در بخش مقالهی اقتصادی به مرحلهی نهایی داوری راه یافت. (اطلاعات مربوط به سالهای 2018 و 2019 بعدتر اضافه شدند.)