علیرضا آقاابراهیمی
علیرضا آقاابراهیمی
خواندن ۲۰ دقیقه·۵ سال پیش

اسرار گنج دره‌ی جنی: چشم‌اندازی از یک فروپاشی

روایتی از تولید و توقیف فیلم"اسرار گنج دره‌ی جنی" ساخته‌ی ابراهیم گلستان


چندی پیش مشغول جست‌­وجو در آرشیو مجله­‌ی "فیلم" بودم که در ویژه­‌نامه سی‌­سالگی این ماهنامه به پرونده‌­ای با نام "از واژه تا تصویر" برخوردم. این پرونده در واقع "سال­‌شمار اقتباس از ادبیات در سینمای ایران" بود و نام تمامی فیلم‌­های اقتباسی سینمای ایران همراه با جزئیات در آن ذکر شده بود. پس از تورق کامل پرونده ناگهان برایم این سوال پیش آمد که چرا در این پرونده‌­ی مفصل نامی از فیلم "اسرار گنج دره­‌ی جنی" به­‌کارگردانی ابراهیم گلستان نیامده است؟ چرا که می­‌دانستم گلستان داستانی نیز با همین نام دارد و این در حالی بود که در پرونده مذکور نام فیلم‌­هایی که در آن­‌ها فیلم­‌سازان از آثار ادبی خودشان اقتباس کرده بودند نیز آورده شده بود. پس از جست‌وجو در اینترنت متوجه شدم برخلاف تصورم کتاب داستان "اسرار ..." از نظر زمانی مقدم بر فیلم آن نیست و گلستان برخلاف رویه‌ی معمول در جهان که اقتباس سینمایی از آثار ادبی است، اقتباسی ادبی از اثری سینمایی داشته است.

اما در این‌جا سوال مهم‌تری برایم مطرح شد؛ چرا گلستان چنین گام معکوس و نامتعارفی برداشته است؟ پرسشی که یافتن پاسخ آن پایان ماجرا برایم نبود و جرقه­‌ای شد برای نوشتن در مورد فیلم و کتاب "اسرار ..." آثاری که هم داستان جذابی دارند و هم ماجرای خلق و انتشارشان خود داستان جذابی است!

پیش از پرداختن به این آثار لازم است قدری در مورد خالق آن­‌ها صحبت کنیم چرا که او جزو چهره­‌هایی است که زندگی شخصی و هنری­‌اش چندان جدا از هم نیست! سپس ماجرای تولید و اکران فیلم و انتشار کتابی با همین نام را بررسی می­‌کنیم و در نهایت سعی در رمزگشایی این فیلم مرموز خواهیم داشت.

پوستر فیلم
پوستر فیلم


درباره­‌ی مولف

ابراهیم گلستان داستان­‌نویس، فیلم­‌ساز، منتقد، مترجم و یکی از چهره‌­های برجسته­‌ی روشن­‌فکری در ایران است که در سال 1301 در شهر شیراز دیده به جهان گشود و اکنون در انگلستان زندگی می­‌کند. امروزه بسیاری او را به‌­واسطه­ی روابط شخصی و خانواده‌­ی مشهورش می­‌شناسند و عده‌­ای نیز او را در مقام یک منتقد و با اظهارنظرهای تند و صریحش درمورد چهره‌­های نامی معاصر می­‌شناسند؛ همه این­ها اگرچه موجب شده که نام او بر سر زبان­‌ها بماند اما چه­‌بسا گاهی سبب شده چهره­‌ی ادبی و هنری وی کم­تر به­‌چشم بیاید.

گلستان از نخستین نویسندگان معاصر ایرانی است که به‌زبان داستانی و استفاده از نثر آهنگین در قالب‌های داستانی نوین، اهمیت داد و به‌آن پرداخت؛ ازاین‌جهت نقش او در سیر پیشرفت داستان معاصر فارسی درخور توجه ‌است. از دیگر ویژگی‌های داستان‌نویسی گلستان می­توان به خلق مجموعه‌ داستان‌های به‌هم مرتبط اشاره کرد؛ سبکی که در غرب سابقه­‌ی طولانی­‌تری دارد اما آغاز آن در ایران با گلستان بوده است. داستان­‌های گلستان از نظر محتوا نیز قابل تامل­اند و هریک به گونه­ای منعکس­‌کننده­‌ی تحولات انسان و جامعه­‌ی ایرانی در دوره‌­ی معاصر هستند.

گلستان همچنین یکی از سه کارگردان برجسته و پیشگام سینمای روشن‌فکری و غیرمتعارف ایران‌ بود که در عصر جولان‌­دادن "فیلم­‌فارسی" به عنوان جریان غالب سینما، جریان "موج نو" را به­‌عنوان یک آلترناتیو در سینمای ایران شکل و جهت دادند. به اعتقاد بسیاری، نخستین ساخته­‌ی سینمایی گلستان یعنی فیلم "خشت و آینه" (تولید 1344) آغازگر جریان "روشن­‌فکری" در سینمای ایران بوده است. از آن­جایی که گلستان اعتباری برای جریان غالب سینما در آن زمان قائل نبود، مستقل از جریان تجاری سینما و با سرمایه خود اقدام به فیلم‌سازی کرد تا بتوان او را نخستین فیلم­ساز مستقل سینمای ایران نیز نامید. این فیلم همچنین نخستین فیلم در سینمای ایران بود که از تکنیک "صدابرداری سرصحنه" استفاده کرد و دوبله نشد. گلستان پیش از ورود به سینمای داستانی، چندین فیلم مستند ساخته بود و برای مستند "یک آتش" (تولید 1340) موفق به دریافت جایزه از جشنواره­ "ونیز" شد تا نخستین جایزه‌ی جهانی سینمای ایران را به‌­نام خودش ثبت کند.

در ادامه­‌ی این مطلب قصد داریم به دومین و آخرین فیلم سینمایی گلستان یعنی "اسرار گنج دره­‌ی جنی" (تولید 1352) بپردازیم. فیلمی که مسیر زندگی شخصی و هنری گلستان را دست‌خوش تغییر قرار داد.


داستان فیلم "اسرار گنج دره­‌ی جنی"

(توجه: خطر لو رفتن داستان!)

گروهی مهندس نقشه‌بردار مشغول عملیات نقشه‌برداری در منطقه‌ای کوهستانی جهت راه‌سازی هستند که در دستگاه دیدیاب یکی از آنان مردی روستایی با گاوش مشغول شخم زدن زمین دیده می‌شود. مرد روستایی هنگام شخم زمین، در حفره‌ای گنجی عظیم پیدا می‌کند. او به خانه می‌رود و می‌خواهد به یمن یافتن گنج، گاوش را - تنها سرمایه قبلی‌اش- برای روستاییان قربانی کند. زنش بی‌خبر از ماجرای گنج گمان می‌کند که او دیوانه شده و دست به دامن دوستان و اقوام می‌شود؛ آنها وقتی سر می‌رسند که مرد، گاو را سر بریده‌است. جمعیت خشمگین به دنبال زن، مرد روستایی را کتک می‌زنند و لاشه‌­ی گاو را نیز با خود می‌برند. زن نیز همراه پسرش به خانه برادرش می‌رود. مرد تصمیم می‌گیرد پنهانی و اندک­‌اندک، گنج را به پول تبدیل کند. مرد طلا و جواهرات را کم‌کم به شهر می‌برد و به زرگر عتیقه‌چی می‌فروشد. زرگر موضوع را با همسر خود در میان می‌گذارد و تصمیم می‌گیرند تمام گنج مرد روستایی را یافته و خود صاحب آن شوند؛ او را به خانه‌شان دعوت می‌کنند و پذیرایی مفصلی می‌کنند. آن­ها مرد روستایی را تشویق می‌کنند که اکنون که وضع مالی­اش تغییر کرده با زنی شهری ازدواج کند. آن­ها به دختری که کلفتشان است، آموزش می‌دهند تا برای مرد دل­بری کند. کلفت نقش خود را خوب بازی می‌کند و دل مرد روستایی را می‌برد. مرد روستایی باور می‌کند که زن زرگر، زرگر و کلفتشان خیرخواه او هستند. زن زرگر به مرد روستایی یاد می‌دهد که چگونه لباس بپوشد و کجاها برود و چگونه خرید کند. اما در عمل، خود درصدی از پولی که او برای خرید می‌پردازد را به چنگ می‌آورد. مرد روستایی در ظاهر هیبت شهری‌ها را پیدا کرده اما تصمیمش این است تا به ده برگردد، و از روستاییانی که تحقیرش کرده­‌اند زهرچشمی بگیرد. وی به این فکر می‌افتد که خانه‌اش را نوسازی کند و در آن اشیاء شیک و لوکس بگذارد و به هم ولایتی‌هایش خودی نشان بدهد و فخر بفروشد. برای این کار جوانکی هنردوست و معتاد که از اقوام زن زرگر است به کمکش می‌آید. از سوی دیگر قهوه‌چی بین راهی، به سفرهای متعدد مرد روستایی به تهران شک می‌کند و دنبال این است تا بداند که وی چرا به دفعات به شهر می‌رود و بازمی‌گردد. قهوه‌چی به پرس و جو از احوال مرد روستایی در روستا می‌پردازد اما چیزی دستگیرش نمی‌شود. ژاندارم منطقه به قهوه‌چی و رفتارش مشکوک می‌شود و تصور می‌کند که او مشغول قاچاق مواد مخدر است. مرد روستایی بی‌خبر از این همه دسیسه با بسیاری خریدهای لوکسش وارد ده می‌شود. آن­ها را در خانه جا می‌دهد و از معلم ده، زینال‌پور، که حالا نام فامیلش را به اصرار مرد روستایی به لشکویی تغییر داده، می‌خواهد که خانه را نیز بازسازی کند. معلم به طرز مضحکی بنای قدیمی را سرهم‌بندی می‌کند و برای او عمارت و باغی نیز سرهم می‌کند. عمارتی که برای بنا کردن آن درختان سیب را قطع می‌کنند. در نهایت محیطی مهیا می‌شود که هیچ جایش به جای دیگر نمی‌خورد. خانه و باغ پر از مجسمه‌های لوکس است. مرد روستایی دستور می‌دهد دور باغش را حصار و سیم‌خاردار بکشند تا مردم ده نتوانند وارد خانه‌اش بشوند و در محوطه‌ای وسیع جشن عروسی مفصلی می‌گیرد و زن جدید، که همان کلفت خانه زرگر باشد، را به خانه می‌آورد. هیچ‌کدام از مردم ده در جشن عروسی حضور ندارند و خبر ندارند که مرد روستایی چگونه به این ثروت رسیده‌است. در این جشن بریز و بپاش زیادی دیده می‌شود. غذاهای ایرانی و خارجی سرو می‌شود و میهمانانی از شهر به چشم می‌خورند. چند روز بعد از عروسی، نقاشی به راهنمایی معلم به ده می‌آید تا تصویری از نوعروس و داماد بکشد. اما در حین کشیدن تصویر لرزه‌ای ناشی از انفجارهای راه‌سازان خانه‌ای که از پای بست ویران بوده را به ویرانی کامل می‌کشد و همه چیز از بین می‌رود. مرد روستایی از معلم ده گله می‌کند که چرا برای او خانه خوبی نساخته‌است. قبل از وقوع انفجار زرگر، قهوه‌چی، کدخدای ده، و ژاندارم حفره گنج را یافته‌اند و به وجود گنج آگاهی پیدا کرده‌اند. اما همگی در پی زدوخوردهایی و در نهایت وقوع انفجار زیر زمین و در حفره گنج مدفون می‌شوند. پس از انفجار و از بین رفتن عمارت پوشالی مرد روستایی، همسر سابق مرد، همسرجدید، زن زرگر، نقاش و معلم که حالا سر و سری با زرگر دارد بار خودشان را به سوی شهر می‌بندند و مرد روستایی را تنها می‌گذارند. مرد روستایی اندکی بعد درمی یابد که حفره گنجش مسدود شده و دیگر نمی‌تواند به آن دسترسی داشته باشد.


تولید و اکران فیلم

فیلم "اسرار ..." در سال 1352 ساخته شد و سال بعدش به نمایش درآمد. خود گلستان در این فیلم تمامی مسئولیت‌­های کارگردانی، تهیه­‌کنندگی، نویسندگی، مدیریت فیلم­‌برداری و تدوین را برعهده داشت. او ایفای نقش اصلی یعنی شخصیت مرد روستایی را به "پرویز صیاد" بازیگر و کارگردان مجموعه فیلم­‌های "صمد" سپرد و از دیگر بازیگران این مجموعه فیلم‌­های کمدی نیز استفاده کرد. دلیل استفاده‌­ی یکی از پیشگامان جریان نوی سینما از بازیگران فیلم­‌های جریان غالب سینما رازی است که بعدا برملا شد.

به‌­گفته­‌ی صیاد بازیگران تنها مشتاق بودند در فیلمی از گلستان بازی کنند و هیچ­کس از چند و چون فیلم خبر نداشت. گلستان تنها به آن­‌ها می­گفت: "فیلم درباره­‌ی مردی دهاتی است که یک­‌باره پولدار شده" و هر بار یکی دو صفحه از فیلم‌­نامه را در روز تمرین یا فیلم­‌برداری به دست هنرمندان می­‌داد. کسی از جایگاه صحنه‌­ها در بافت کلی فیلم خبر نداشت و به بیان دیگر تا زمان تکمیل و نمایش فیلم، هیچ­‌یک از هنرمندان ماجرای کل فیلم را نمی‌­دانست. البته گلستان معتقد است تنها کسی که از همان نخست ماجرا را فهمید صیاد بود، در حالی که هیچ­‌گاه به روی خودش نیاورد.

گلستان با زیرکی خاصی و با استفاده از غفلت مسئولین بازبینی وزارت فرهنگ مجوز نمایش فیلم را می­‌گیرد. اما پیش از اکران عمومی، گلستان با اصرار یکی از دوستانش مبنی بر نمایش خصوصی فیلم برای عده­‌ای از شخصیت­‌های برجسته کشور مواجه می­‌شود. او که نمی‌­دانسته این افراد چه کسانی هستند موافقت می‌­کند اما زمانی که به آن­جا می‌­رود به‌قول خودش "تمام آدم‌­هایی که نبایستی فیلم را می­‌دیدند، آن­‌جا بودند". از جمله سرلشکر "منوچهر خسروداد" فرمانده هوانیروز و ارتشبد "نعمت‌­الله نصیری" رئیس کل ساواک. گلستان می‌گوید: "اما هیچ­کس منظور فیلم را نفهمید. حقه‌­ی من گرفته بود. یعنی پرویز صیاد را تداوم صمد گرفته بودند و هرهر می­‌خندیدند. با خودم می­‌گفتم بخند، فلان­‌فلان‌شده، بخند، اینه مملکت تو. آدم­‌های تو این­‌ها هستند. این تو هستی. اون تو هستی و غیره."

اکران فیلم آغاز می‌­شود اما در نهایت پس از دو هفته نمایش، فیلم برای همیشه توقیف می­‌شود. درخصوص توقیف فیلم دو روایت مختلف وجود دارد. روایت نخست از "پرویز ثابتی" مدیرکل اداره سوم ساواک است که می‌گوید: "دو روز پس از آغاز نمایش فیلم گذشته بود که در یکی از گزارش­‌های اطلاعاتی ساواک خواندم هنگام نمایش این فیلم عده­‌ای دانشجو در سالن کف زدند و هورا کشیدند. در گزارش آمده بود که فیلم سیاسی است و چه­‌بسا که در روزهای بعد به تظاهرات هم بکشد". ثابتی دستور می­‌دهد نسخه‌­ای از فیلم برایش بیاورند و پس از مشاهده آن نامه‌­ای 15صفحه‌­ای خطاب به "مهرداد پهلبد" (وزیر فرهنگ وقت) و "امیرعباس هویدا" (نخست­‌وزیر) می­‌نویسد و به­‌تحلیل نشانه­‌های فیلم می­‌پردازد. ثابتی می­‌گوید: "در نامه نوشتم که مرد، بی­‌شک اشاره به شاه دارد؛ گنجی که پیدا کرده همان نفت است؛ دره جنی هم نیاوران است؛ مهمانی مفصل هم تمثیلی از جشن‌­های دوهزار و پانصد ساله است؛ ساختمانی که در دره بنا کردند (دو حجم گرد در دو سوی برج مدور) هم به میدان شهیاد -آزادی فعلی- اشاره دارد. به پهلبد نوشتم که بلافاصه فیلم باید توقیف شود".

روایت دوم روایت خود گلستان است که از آشنایانش در دربار شنیده. گویا هویدا از طریق یکی از درباریان به محتوای مشکوک فیلم پی می‌­برد و دستور می‌­دهد فیلم را در دربار به نمایش در بیاورند. در اواخر فیلم هویدا با عصبانیت برمی‌­خیزد و فریاد می­زند: "چگونه اجازه‌­ی این فیلم را داده‌­اند؟" بنابراین دستور به توقیف فیلم می‌دهد و فیلم در حالی که تنها دو هفته از اکرانش گذشته بوده برای همیشه از پرده‌­ی سینما پایین کشیده می‌­شود.


نگارش و انتشار کتاب

گلستان که در زمان آماده‌­سازی فیلم امید چندانی به نمایش آن نداشته دست­‌به‌­کار می‌­شود و فیلم­نامه را به‌صورت یک داستان مکتوب در می‌­آورد. او نسخه‌­ای از کتاب را به "مجتبی مینوی" ایرا‌‌‌ن‌­شناس برجسته می‌سپارد تا اگر دستور خمیر شدن کتاب صادر شد نسخه­‌ای از آن در جایی امن بماند. چندی پس از توقیف فیلم، گلستان اقدام به انتشار کتاب می­‌کند و مسئولین بازبینی بدون ایراد گرفتن، مجوز انتشار کتاب را صادر می­‌کنند.

در صفحه‌­ی قبل از آغاز داستان سطر جالبی نوشته شده که می­‌توان آن­‌را بهترین و موجزترین مقدمه برای یک اثر نمادین دانست: "در این چشم‌­انداز بیش‌­تر آد‌م­‌ها قلابی­‌اند. هر جور شباهت میان آن­‌ها و کسان واقعی مایه تاسف کسان واقعی باید باشد."

گلستان و ناشر باهوشمندی دو هفته­‌ی پایانی سال را برای انتشار کتاب انتخاب می­‌کنند که در آن زمان بازار کتاب گرم است. به‌­گفته­‌ی گلستان ساواک در سیزده به­‌در متوجه موضوع می­‌شود و زمانی که دستور جمع‌­آوری کتاب صادر می­‌شود تقریبا تمام 2500نسخه آن به‌­فروش رفته بوده است.

اما در نهایت توقیف فیلم و کتاب "اسرار..." برای گلستان گران تمام شد. به­‌گفته‌­ی "لیلی گلستان" دختر گلستان: " پدرم خیلی حواسش جمع بود که گیر نیفتاد تا این که سر این فیلم، ساواک آمد و بردش. البته آن موقع‌ها آدم را جایی نمی‌بردند که کسی نداند کجاست. پارتی داشتیم و 4-5روز بیشتر نماند و همان مدت کم بازداشت هم رویش اثر خیلی بدی گذاشت و رفت. استودیو را فروخت و گفت دیگر این جا نمی‌مانم و رفت."

بنابراین ماجراهای عجیب و غریب این فیلم در نهایت گلستان را که از چندی قبل به فکر مهاجرت بود در تصمیم خود مصمم کرد و او را به­‌سوی نفی­‌بلدی خودخواسته سوق داد! مهاجرتی که نه پیروزی انقلاب در سال 1357 و نه هیچ حادثه­‌ی دیگری نتوانست نقطه پایانی بر آن باشد. حال آن­‌که این مهاجرت خود نقطه پایانی بود بر فعالیت­‌های گلستان به‌­عنوان یک فیلم­‌ساز.

جلد کتاب
جلد کتاب


سیمای اقتصادی و سیاسی ایران در دهه 40 و 50

گلستان در عنوان‌بندی ابتدایی فیلم به‌جای این که بنویسد فیلمی از ابراهیم گلستان، نوشته است: "یک چشم‌انداز از ابراهیم گلستان". مساله‌ای که نشان می‌دهد این یک فیلم معمولی نیست. اودر مورد انگیزه­‌اش برای ساخت این فیلم می­‌گوید: "به فکر ساختن این فیلم افتادم چون داشتم مملکت را تماشا می­‌کردم. آدمی که حساسیت داره بلند می­شه میره بالای کوه تفنگ در می‌کنه. این تفنگ در کردن­‌های من با عکس­‌های سینما بود."

بنابراین برای شناختن نمادهای فیلم نخست باید دید آن­‌چه که گلستان در مملکت تماشا کرده، چه چیزی بوده است؟ به‌­همین منظور لازم است نگاهی داشته باشیم به سیمای ایران در دهه1340 و اوایل دهه1350. سال‌هایی که شرایط اقتصادی و سیاسی آن به تولید این فیلم منتهی شد:

سال­‌های آخر دهه40 اوج افتخار و اقتدار "محمدرضاشاه" بود. در این سال­‌ها درآمدهای نفتی افزایش قابل توجهی یافته بود و نحوه هزینه­‌کرد این درآمد منطقی و مورد تایید کارشناسان اقتصادی بود. در نتیجه اقتصاد کشور شکوفا شده بود و در پی آن صنایع بسیاری ایجاد شده بودند. رشد اقتصادی بالا بود و در عین حال کشور نرخ‌­های تورم پایینی را تجربه می­‌کرد و در نتیجه رفاه جامعه افزایش قابل توجهی یافته بود. طبق آمارهای دهه40 این دوره را باید طولانی‌ترین دوره رشد پیوسته درآمد واقعی سرانه در ایران دانست. طی این دوره، درآمد سرانه از حدود 215 هزار ریال به 461 هزار ریال افزایش یافت و رشد واقعی تولید ناخالص داخلی به‌طور متوسط هر سال 10.5 درصد بود به طوری که ایران را به یکی از کشورهای در حال توسعه با بالاترین رشد تبدیل کرد. رشد 15درصدی تولید صنعتی نیز ایران را در صدر کشورهای جهان سوم قرار داد. این کارنامه بی‌‌نظیر از حیث رشد اقتصادی باعث شد در ‌گزارش‌های این دوره بانک جهانی، ایران به عنوان الگویی برای توسعه اقتصادی در جهان سوم مطرح شود. اما این شرایط مطلوب پایدار نبود. هرچه اقتصاد ایران به پایان دهه40 نزدیک می‌شد، تصمیم‌گیری‌ها بیش‌تر سیاسی بود تا اقتصادی. شاه در این دوره به اوج قدرت خود رسیده بود و هرچه بیشتر می‌گذشت، علاقه او به تصمیم‌گیری فردی بیش­‌تر و بیش­‌تر می‌شد. در دهه 50 درآمد نفت با افزایش قابل ملاحظه‌ای همراه شد. در نتیجه میل به هزینه‌کرد درآمدهای نفتی هم افزایش یافت و به این ترتیب، سیاست‌های انبساطی (افزایش عرضه پول) به محور سیاست‌های پولی تبدیل شد. شاه در این سال‌‌‌ها‌ یکه‌تاز میدان سیاست و اقتصاد کشور شد و با دخالت مستقیم در امور و بی­‌توجهی به قانون برنامه، سیستم اقتصادی کشور را از تصمیم‌های کارشناسی دور کرد. در سال‌های آغازین دهه 50، قیمت هر بشکه نفت ایران در بازارهای بین‌المللی با جهشی بی‌سابقه، از سه دلار به 20 دلار رسید. نفت برای اقتصاد ایران در سال 1349 بیش از یک میلیارد دلار عایدی داشت که این رقم در سال 1351 به 5.6 میلیارد دلار افزایش یافت و در جریان وقوع شوک اول نفتی، این درآمد با جهشی بی‌سابقه، به مرز 18.5 میلیارد دلار رسید. افزایش ناگهانی درآمدهای نفتی، به جز آثار و عواقبی که در حوزه اقتصاد داشت، در حوزه مسائل اجتماعی هم تاثیرگذار بود چه آنکه از همین سال‌ها، نفت، به مجموع مطالبات مردم ضمیمه شد و بسیاری از انتقاد‌ها و مبارزات سیاسی مردم، حول این موضوع شکل گرفت. شاه در حالی که نسبت به افزایش نارضایتی عمومی نگران بود، قصد داشت از درآمدهای نفتی، به مثابه ابزاری برای فرونشاندن آتش نارضایتی مردم استفاده کند بنابراین در طول این سال‌ها، واردات به شدت افزایش یافت، نقدینگی به شکل بی‌سابقه‌ای رشد کرد و اقتصاد ایران به شکل نگران‌کننده‌ای به درآمدهای نفتی وابستگی پیدا کرد به گونه‌ای که فروش نفت، به‌طور متوسط 54 درصد منابع مورد نیاز در بودجه‌های سالانه کشور را تامین می‌کرد. چند برابر شدن قیمت و درآمد نفت در 1352،‌ امکانات مالی بی‌سابقه‌ای در اختیار کشور گذاشت که حتی تصورش هم تا قبل از آن ناممکن بود. این درآمد سرشار، غرور و اعتماد‌به‌نفس شاه را دوچندان کرد. کارشناسان نهاد برنامه‌ریزی بارها به شاه یادآور شدند باید در هزینه‌کردن رانت نفتی جانب احتیاط را نگه داشت چرا که اقتصاد قدرت جذب این درآمد سرشار را ندارد. می‌توان درآمد مازاد بر جذب را، تا هنگام رفع تنگناهای اقتصادی و اجتماعی، به پس‌انداز و سرمایه‌گذاری در خارج اختصاص داد. شاه که در رسیدن به دروازه‌های تمدن بزرگ تعجیل بسیار داشت، به توصیه کارشناسان اقتصادی بهایی نداد. ورود سیل‌آسای کالاهای وارداتی، از ظرفیت بنادر، ناوگان حمل و نقل و انبارهای موجود خارج بود. کمبود مواد و نیروی کار هزینه تولید را چند برابر کرد و تقاضا برای خوراک و مسکن به شدت افزایش یافت. همه این عوامل در کنار تورم وارداتی، موجب تورم بی‌سابقه‌ای (تا آن زمان) در اقتصاد ایران شد و صاحبان درآمد ثابت را زیر فشار قرار داد. هم­چنین با افزایش واردات، صنایع داخلی‌­ای که در دهه‌­ی قبل ایجاد شده بودند هم صدمه‌­ی بسیاری دیدند. مرحوم "علی­نقی عالیخانی" وزیر اقتصاد سال‌­های 1341 تا 1348 که در دهه­‌ی 50 به جرگه‌­ی منتقدین سیاست­‌های اقتصادی شاه پیوست، سیمای کشور در آن سال­‌ها را چنین توصیف کرده است: "فکر می‌کنم -شاه- فریفته درآمدهای نفتی شده بود و نیازی نمی‌دید که از اقتصاد‌دانان استفاده کند. اقتصاد‌دانان اصولا زمانی به درد می‌خورند که درآمدها محدود و تقاضا نا‌محدود باشد اما زمانی که درآمدها افزایش یافت، شاه نیازی نمی‌دید که از اقتصاد‌دانان استفاده کند. این تجربه برای شاه‌ گران تمام شد. او در آن سال‌ها به جای این‌که منابع ناشی از فروش نفت را ذخیره کند و بعد خیلی آرام و با دقت آن را خرج گسترش زیرساخت انسانی، مادی و فیزیکی مملکت کند، پول‌ها را یکباره در بازار خالی کرد. وقتی به او گفته شد که این پول‌ها دردسرساز است، به منتقدان خود نهیب زد که شما نمی‌خواهید کشور پیشرفت کند. نتیجه این شد که آن تورم عجیب و غریب ایجاد شد که قابل کنترل نبود و همه چیز مملکت را به هم ریخت. من خیلی متاسفم که این را می‌گویم اما متاسفانه شاه که در دهه40 یکی از عامل‌های پیشرفت صنعتی ایران بود برای اینکه همه را تشویق می‌کرد و خیلی توسعه ایران را دوست داشت ولی در دهه 50 وقتی وضع خراب شد، گفت مقصر‌ گرانی‌ها بازاریان و صنعتگران هستند. چرا‌ گران‌فروشی می‌کنند؟ بعد آن­ها را جریمه کرد و به زندان فرستاد. بازاریان را سرکوب و تبعید کرد و به جای برخورد اقتصادی با پدیده‌ گرانی، بیخود و بی‌جهت اقتصاد را امنیتی و نظامی کرد. این کارها نارضایتی ایجاد کرد. نارضایتی در حد طغیان."
برگرفته از: شماره 56 هفته­‌نامه تجارت فردا


رمزگشایی از نمادهای فیلم

حتما حالا دیگر متوجه شباهت فضای فیلم "اسرار..." با وضعیت ایران در سال­‌هایی که بررسی کردیم شده‌­اید. همان­‌طور که پرویز ثابتی در نامه‌­اش نوشته بود؛ مرد روستایی نمادی از "شاه" است و گنجی که پیدا کرده و آن را بی­‌محابا خرج می­‌کند هم همان "نفت" است. جشن عروسی پرزرق­ و برق نیز تمثیلی از "جشن­‌های 2500ساله شاهنشاهی" است که در آن بیش از اهالی ده که نمادی از "مردم ایران" هستند، اهالی شهر به‌چشم می­‌خورند که همان "مهمانان خارجی" هستند. گاوی که پس از یافتن گنج قربانی می­‌شود و درختانی که برای ساختن عمارت نوساز قطع می­‌شوند را هم می­‌توان نمادهایی از بخش­‌های "دامداری" و "کشاورزی" دانست که به­‌نوعی قربانی رشد نفتی شدند. و در نهایت انفجاری که رخ می­‌دهد پیش‌­بینی­‌ای بوده است که گلستان در اوایل دهه50 داشته است.

اما پرتکرارترین برداشتی که از فیلم صورت می­گیرد این است که پروسه ساخت عمارت باشکوه پوشالی و در مجموع این موضوع که مرد روستایی تنها در ظاهر متجدد می‌­شود و در باطن پی‌ش­رفتی نمی‌­کند، به شبه‌مدرنیسم و تجدد آمرانه­‌ی شاه طعنه زده است. تجددی که از بالا دیکته شد اما چون از یک سو عمیق نبود و از سوی دیگر نتوانست همراهی عمومی را به خود جذب کند به شکست انجامید.

از مهم­‌ترین شخصیت­‌های فیلم معلم ده است که در گفتار و کردار شباهتی شدید به "امیرعباس هویدا" دارد. (شباهت معلم با هویدا تا حدی است که معلم به­‌مانند هویدا عصا به دست می­‌گیرد!) او می­‌داند که مرد روستایی بلندپروازی­‌هایی دارد و ظاهر تجدد را بر تجدد واقعی ترجیح می­‌دهد، برای همین مدام در گوشش ورد برنامه‌­های نوسازی را می‌­خواند و در نهایت نیز در به‌­هم‌­ریختن شالوده‌­های اجتماعی ده نقش مهمی را ایفا می‌کند.

با این حال خود گلستان این برداشت را به­‌طور کامل قبول ندارد. او اساسا تجدد را از بالا به پایین امکان­‌پذیر می‌­داند و معتقد است تجدد هیچ‌گاه از سر ضعف نمی­‌آید. با این حال حتی اگر گلسان دقیقا چنین منظوری هم نداشته است، باز هم داستان فیلم ذهن مخاطب را به سمت ناکامی شاه در تجدد سوق می­‌دهد.

اما نکته­­‌ی مهمی که غالبا در تحلیل­‌های نگاشته شده در مورد فیلم مغفول مانده است، تفاوت­‌های داستان با شرایط کشور در آن زمان است. از جمله این که چنان­چه که گفته شد، شاه در آن سال­‌ها توجهی به نظرات کارشناسان نداشت اما در دنیای فیلم اصلا فرد دل­سوزی به‌­چشم نمی­خورد. "زرگر" که احتمالا نمادی از سرمایه‌داران است، "معلم" که نمادی از درباریان است و "جوان علاقه­‌مند به هنر" که نمادی از روشن­‌فکران است همه به‌­دنبال این هستند که از شرایط پیش آمده استفاده کنند و از نمدی که نفت باشد، کلاهی برای خود ببافند. هم­چنین در بخشی از داستان زمانی که "کدخدا" به وجود گنج پی­‌می­برد او نیز قصد دارد از گنج بهره­‌ای ببرد. در این بین تنها "ژاندارم" کسی است که دغدغه­‌ی میراث گذشتگان و همچنین روزگار آیندگان را دارد که او به­‌راحتی توسط کدخدا و قهوه­‌چی کشته می‌­شود.

همه­‌ی این مسائل نشان می­‌دهد که پیکان نقد گلستان علاوه بر شخص شاه، بخش­‌های مختلف اجتماع را نیز نشانه گرفته است. گلستان م‌ی­گوید: "من راجع‌­به وضع وحشتناک و دزدی و فسادی که وجود داشت حرف زده‌ام، دونه­‌دونه آدم­‌ها نمونه­‌ی یک گرایش در اجتماع هستند."


جمع­‌بندی

شاید تصور شود امروزه که دیگر می­‌توان باصراحت وضعیت دوره­‌ی پهلوی را نقد کرد دیگر اثری مانند اثر ابراهیم گلستان که به­‌زبان استعاره بوده است مورد اهمیت نیست. اما قطعا این تصور درست نیست. گلستان با هنر خود در یک داستان جذاب و گیرا و به‌­ظاهر ساده حرف‌­هایی را زده که بسیاری از مقالات علمی و پژوهشی نیز زده‌­اند. اما سودی که از داستانی بودن و تمثیلی بودن این اثر حاصل شده این است که این وقایع تاریخی به‌صورت ملموس و دور از فضای علم و آمار که برای عموم چندان مفهوم نیست به­‌تصویر کشیده شده‌­اند. به همین سبب "اسرار گنج دره‌­ی جنی" را می­‌توان نمونه­‌ای موفق از ادبیات و هنر نمادین و همچنین نمونه‌ی­­ ماندگاری از یک نقد اجتماعی دانست.

این فیلم بهانه‌­ای شد برای مرور بخشی از تاریخ اقتصادی و سیاسی و همچنین بخشی از تاریخ فرهنگی و هنری ایران. مسلما تاریخ تنها برای خواندن نیست و باید از آن پند گرفت.

وابستگی بیش از حد به درآمدهای نفتی و خرج‌­کردن غیراصولی آن­ و بی­‌توجهی به نظرات و دیدگاه‌­های اقتصاددانان و کارشناسان اقتصادی از جمله اتفاقاتی هستند که در چند دهه‌­ی اخیر شاهد تکرار شدن آن‌­ها بوده‌­ایم. اتفاقاتی که از شتاب رشد و توسعه کشور کاسته‌­اند و معاش مردم را با مشکلات بسیاری مواجه کرده‌اند.

اما در پایان جا دارد دیالوگی از فیلم "قصه­‌ها" (ساخته­‌ی رخشان بنی اعتماد، تولید 1390) را یادآوری کنیم: "هیچ فیلمی برای همیشه در کمد نمی­‌ماند!". همان­‌طور که خود فیلم قصه­‌ها پس از چند سال توقیف نهایتا در کمد نماند؛ و "اسرار گنچ دره‌­ی جنی" هم در کمد نماند! فیلم گلستان بعده‌­ها چندین بار در داخل و خارج از کشور به‌­نمایش درآمد و اکنون نسخه­‌ی کامل آن به­‌راحتی در اینترنت قابل دسترسی است. هم­چنین کتاب آن بارها تجدید چاپ شده است و می‌­توان نسخ آن را در قفسه­‌ی کتاب­فروشی­‌های مختلف پیدا کرد. بنابراین اگرچه در تقابل هنر و قدرت همواره هنر مظلوم است و قدرت ظالم، اما این هنر است که در درازمدت ماندنی است.

پی‌نوشت: در سال 1393، "مانی حقیقی" نوه­‌ی ابراهیم گلستان که در 5سالگی در فیلم پدربزرگش بازی کرده بود فیلمی ساخت با عنوان "اژدها وارد می­‌شود". فیلمی که از نظر نوع روایت شباهت بسیاری با فیلم "اسرار..." دارد و می­‌توان آن­‌را روایتی نمادین از سال­‌های واپسین دهه1350 و هم­چنین دهه1360 دانست. یعنی فیلم نوه به‌­نوعی در ادامه‌­ی فیلم پدربزرگ است. البته رمزگشایی از نمادهای "اژدها..." خود مطلب دیگری می­‌طلبد!


منابع و مآخذ:

1. گلستان، ابراهیم؛ "اسرار گنج دره­‌ی جنی"، چاپ دهم، انتشارات بازتاب نگار.

2. جاهد، پرویز؛ "نوشتن با دوربین (4 گفت­وگو با ابراهیم گلستان)"، چاپ پنجم، نشر اختران.

3. شماره 56 هفته­‌نامه تجارت فردا. پرونده "اشتباه شاه".

4. میلانی، عباس، "معمای هویدا".

5. بی­‌بی­‌سی فارسی، مقاله "روایت­‌هایی متفاوت از توقیف یک فیلم"، نوشته­‌ی عباس میلانی.

6. شماره 1 ماهنامه نیلوفر آبی، "گفت­وگو با لیلی گلستان".


این مطلب در شماره پنجم نشریه دانشجویی "طلوع" دانشگاه شهید بهشتی (اسفندماه 1398) منتشر شده است.
ابراهیم گلستاننفتاقتصادسینمای ایران
علاقه‌مند به نوشتن | دانشجوی کارشناسی ارشد اقتصاد دانشگاه تهران | دانش‌آموخته‌ی دانشگاه شهید بهشتی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید