"سگ زرد برادر شغال است" ، "سیاست های آمریکا در زیرزمین های واشنگتن مشخص میشه"، "آمریکا بازیچه ی دست اسرائیله و هرچی اسرائیل بگه انجام میده", "ترامپ یا بایدن برای ما هیچ فرقی نداره" و...
بسیاری از ما در طول شبانه روز با این دست جملات مواجه می شویم. بیشتر در کشورهای کمتر توسعه یافته، دیدگاه ها نسبت به آمریکا یک قدرت اهریمنی فاقد اشتباه که برای هزار سال آینده خود نیز برنامه دارد ترسیم می شود. انتخابات آن یک شوی سیاسی تعبیر می شود و سیاستهای جاری داخلی و بین المللی در اندیشکده های مخوف و لابی کده های سیاسی شکل می گیرد.
گاه رد کردن چنین توهم های توطئه ای کاری بسیار سخت و دشوار می شوند، آنجا که فرد ادعا کننده نمونه هایی مخشوش از روندهای جاری از سیاست آمریکا از خیال تا واقعیت مطرح می کند و به یک نتیجه گیری اهریمنی و فرازمینی از سیاست جاری ایالات متحده می رسد. اما واقعیت چیزی گاه بسیار متفاوت از این تصور عمومی درباره سیاست های آمریکاست. گرچه میهن پرستی به عنوان اصلی غیرقابل خدشه برای آمریکاییان مطرح است، اما تفسیر این اصل هم حتی مورد اختلاف اهالی سیاست در واشنگتن است.
تفاوت ها بین روسای جمهور آمریکا و دولت هایشان و همچنین دوره های کنگره، آنچنان گسترده و دارای جنبه های مختلف است که انکار آن امری تقریبا محال به نظر می رسد. تفاوت بین عملکرد های ترامپ و اوباما، بوش و کلینتون و ریگان و کارتر و... آنقدری هست که انکار تفاوت در سیاست ها و عملکرد ایالات متحده در دوره های مختلف، بیشتر به یک توهم جهان سومی می ماند.
گرچه دولت باراک اوباما که به عقیده بسیاری در زمره چپ ترین روسای جمهور تاریخ آمریکا قرار دارد موسس و طراح تحریم های ظالمانه ایالات متحده علیه ایران بود، اما بسیاری اشتباهات ایران در عرصه دیپلماتیک و احمدی نژادیسم در سیاست خارجی را نیز بی تاثیر در این تحریم ها و ارایه ی امکان اجماع علیه ایران نمی دانند. دولت ترامپ اما، با خروج یک جانبه از برجام و اعلام مجدد تحریم ها، بدعت جدیدی هم در سیاست داخلی و هم بین المللی بنا گذاشت. سیاست فشار حداکثری گرچه با مقاومت جدی و موثر ایران همراه شده است، ولی فشار اقتصادی آمریکا اقتصاد کلان و در نتیجه زندگی مردم عادی را با مخاطرات جدی همراه کرده است، بنابراین قطعا ناظرین بین المللی و ایرانی، با دقت تحولات ریاست جمهوری آمریکا و تاثیر تقریبا قطعی آن بر اقتصاد ایران را دنبال می کنند.
در این مقاله، به بررسی پیروزی احتمالی جو بایدن و دونالد ترامپ خواهیم پرداخت و حالات محتمل برای هر یک را شرح خواهیم داد:
گرچه بر اساس آخرین نظرسنجی ها و برآوردهای آماری شانس پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات پیش رو چیزی کمتر از ۱۴درصد است، اما با توجه به نبوغ و تبحر او در گردش بازی های باخته به پیروزی های میلی متری، ناظرین بسیاری هنوز فرض پیروزی ترامپ را با جدیت دنبال می کنند. در صورت پیروزی او سه فرض درباره رابطه احتمالی ایران و آمریکا قابل فرض است:
۱- تقابل نظامی
۲- مذاکرات علنی و توافق جدید
۳- مذاکرات محرمانه و حصول توافق های محدود
در صورت پیروزی ترامپ، همه چیز آماده ی یک تقابل نظامی خواهد بود. در صورتی که سطح تنش ها در حد فعلی بود و به جای ترامپ هر جمهوری خواه دیگری در کاخ سفید حضور داشت این احتمال با قطعیت زیادی مطرح بود، اما آنچه از کتاب های منتشر شده یاران و همراهان ترامپ می آموزیم، پرهیز و استنکاف او از ورود به جنگ هاست. وقتی جان بولتون و مایک پمپوئو با تمامی توان او را به یک دخالت نظامی در ونزوئلا دعوت می کردند (چیزی که وجاهتش بسیار از حمله به کشوری مثل ایران بیشتر و نبرد به مراتب راحت تری بود) او به شدت هرگونه عملیات نظامی را رد کرده و با قوت جلوی این علاقه سیری ناپذیر نئوکان ها به جنگ ایستاده است. بنابراین احتمال یک تقابل نظامی باتوجه به جهان بینی ترامپ و همچنین درک ایران از هزینه های جنگ محتمل نخواهد بود.
گزینه دیگر که خود ترامپ روی آن مانور می دهد مذاکرات مجدد و یک توافق جدید مانند برجام خواهد بود. بسیاری معتقدند ایراد شخصی ترامپ به برجام نه تنها به دلیل مفاد آن ، بلکه بخاط اینکه دست آوردی برای دولت لیبرال اوباما به حساب می آید است. با توجه به اقدام تروریستی دولت تروریست آمریکا و ترور شهید سلیمانی و حافظه تاریخی ایرانیان در به یادآوری مشکلات با دولت او اما، احتمال آغاز یک مذاکرات معمول با هدف دستیابی به یک توافق جدید بعید به نظر می رسد.
اما یک گزینه ی محتمل دیگر، پیگیری مذاکرات محرمانه (مانند آنچه در فرآیند ایران کنترا بین دولت ایران و دولت ریگان به وقع پیوست) برای پیشبرد برخی اهداف مشترک است. برای مثال قابل فرض است که ایران در صورت چشم پوشی از برخی فعالیت های منطقه ای یا هسته ای معافیت هایی در برخی تحریم ها دریافت کند. چالش جدی در مقابل این امر پرهیز ترامپ از مذاکرات محرمانه و تمایل وی به اعلام رسمی آن خواهد بود چیزی که دولت ایران را در مقابل یک رسوایی سیاسی دیگر مشابه انچه در ماجرای ایران گیت رخ داد قرار خواهد داد. این امر به ایران راهی برای ادامه حیات (ونه پیشرفت چشمگیر اقتصادی) تا پایان سال ۲۰۲۴ خواهد داد.
با این همه، به نظر می رسد در صورت پیروزی ترامپ، فرض مذاکرات محرمانه و محدود در برخی مسائل خاص دور از انتظار نخواهد بود و در صورتی که این پروسه با حسن برخورد طرفین به پیش رود مذاکرات رسمی تر نیز به عنوان یک گزینه دور از دسترس نخواهند بود. اما آنچه او مدعی شده است که در طی چند هفته با ایران به توافق جدید خواهد رسید و همچنین تقابل نظامی به عقیده من بسیار کم محتمل هستند.
با این همه، به نظر می رسد در صورت پیروزی ترامپ، فرض مذاکرات محرمانه و محدود در برخی مسائل خاص دور از انتظار نخواهد بود
جو بایدن کارنامه مشخصی دارد، گرچه او سال ها در مقابل یک سناتور دموکرات در بزنگاه هایی مثل جنگ عراق با محافظه کاران همراه شده است (کاری که اوباما و جان کری در زمان سناتوری از آن امتناع ورزیده بودند) ولی او با عنوان معاون اول اوباما تا اینجای رقابت ها خود را معرفی کرده و به باور بسیاری از ناظران کابینه ی او بسیار نزدیک به کابینه ی اوباما خواهد بود (صحبت هایی از سوزان رایس در مقام وزیر خارجه شنیده می شود). به طور کلی در صورت انتخاب او، احتمالات زیر برای رابطه ایران و آمریکا محتمل است:
۱- بازگشت سریع به برجام و از سرگیری فشار برای مذاکرات مجدد
۲- ادامه فشار با هدف دستیابی به یک توافق جدید
با اینکه برجام به عنوان یک دست آورد بزرگ برای دولت اوباما-بایدن و هم پیمانان اروپایی آنها به شمار می رود، اما آنان نیز معترف هستند که برجام نتوانسته است به بخش بزرگی از نگرانی های آمریکا در برابر ایران پاسخ دهد. آنان این توافق را یک برنامه ی ناقص برای مهار تنها یکی از جنبه های خطر ایران (به دید آنها) می دانند. تقریبا تمامی سناتورهای دموکرات از جمله سناتور کاملا هریس نامزد پست معاون ریاست جمهوری نیز برجام را به عنوان یک سنگ بنا در نظر گرفته و مذاکرات مجدد برای اضافه کردن شرط های دیگر به آن را واجب می دانند، حال سوال این است، آیا دولت بایدن به سرعت و پس از ورود به کاخ سفید در ژانویه ۲۰۲۱ به برجام برخواهد گشت و همزمان ایران را به مذاکرات بیشتر دعوت خواهد کرد یا فشارهای دولت ترامپ را تا حضور ایران در میز مذاکره ادامه خواهد داد؟
در اینجا به نظر من، سیاست داخلی ایران کلید حل این پرسش خواهد بود. در صورتی که دولت بایدن به نتیجه برسد که شکست میانه روها در انتخابات ۱۴۰۰ ریاست جمهوری ایران قطعی خواهد بود ( با توجه به رد صلاحیت ها یا هر مشکل دیگری) اصلا بعید نخواهد بود تا فشار را حداقل تا تابستان ۱۴۰۰ ادامه داده و از موضع قدرت با دولت محافظه کار بعدی ایران مواجه شود، اما در صورتی که تیم بایدن به این نتیجه برسند که با اعطای مشوق های اقتصادی(برای مثال آزادی پول های بلوکه شده ایران) امید مردم ایران به آینده ی درخشان یک دولت میانه رو در ایران را زنده کنند، قطعا به برجام بازگشته و همزمان زمینه سازی برای مذاکرات تکمیلی را اغاز خواهند کرد.
بسیار بعید می رسد که تمامی چهره های منصوب به طیف چپ سیاست ایران و میانه روها از تیغ تیز شورای نگهبان عبور نکنند، چهره هایی مثل سورنا ستاری، علی لاریجانی و حتی خود شخص جواد ظریف می توانند پیام آور امید به آینده مثبت روابط ایران و آمریکا برای مردم ایران باشند. با جمع بندی شرایط می توان این طور استدلال کرد که محتمل ترین فرض در صورت پیروزی بایدن بازگشت سریع به برجام و از سرگیری فشار برای مذاکرات مجدد خواهد بود.
با توجه به احتمال بالای پیروزی بایدن در انتخابات، می توان پیش بینی کرد که دولت آمریکا با هدف تشویق ایران به مذاکرات تکمیلی و همچنین کمک به پیروزی طیف میانه روی حکومت به برجام باز خواهد گشت و برخی مشوق های آن (نه تمام آن) را به ایران ارایه خواهد داد.
اشاره:
ناگفته پیداست که کلید سعادت هر کشوری اعتماد به توان داخل و استعداد مردم خودش است. تا وقتی برای تحول فقط چشممان به خارج باشد نمی توان گفت که پیشرفت کرده ایم، ولی این منکر تحلیل دقیق حرکات حریف آن طرف میز نمی شود. بی شک اخذ یک استراتژی مناسب این کشمکش توسط ما نیازمند درک عمیق از تحولات طرف مقابل خواهد بود.