من معمولی هستم، ساده بودن انتخاب من است. به قول ابتهاج آدمهای ساده شناختشان هم ساده است پس دنبال نکته ای خاص نگرد چرا که من به خودم نزدیک ترم. واقعی ام، ضعف هایم را میپذیرم اما دایره شایستگی هایم را نیز به خوبی می شناسم. نسبت به آنچه که هستم آگاهم پس مطمئن هستم که تا اینجا همه زندگی را زندگی کردم. اطمینان، تردید، شجاعت، ترس، آرامش، ترس، شادی، غم، برد،شکست، اراده، ضعف... دروغ چرا؟همه شان را بی نهایت تجربه کرده ام. در جهان مدرن پیچیده، من معمولی با چیزهای کوچک خوشحال می شوم مثلا با همین نوشابه های روی میز لبخند می زنم(البته این را به دایی ام رفته ام) و شاید به بهانه های کوچک ناراحت. با انتخاب کلمات حرف میزنم هیچ نکته خاصی وجود ندارد، با وجود نقاط ضعفم در قبال دیگران متعهد زندگی را پیش می برم پس تاثیر میگذارم و تاثیر می پذیرم. میخوانم یا می نویسم و یاد میگیرم، مثل همین الان و تکرار این موضوع کیفیت زندگی واقعی من را تعیین میکند.