علیرضاعسگری
علیرضاعسگری
خواندن ۸ دقیقه·۲۱ روز پیش

نسخه‌ی افلاطون برای مشکلات امروز ما!

قبل از شروع بحث ذکر چند نکته خالی از لطف نیست:
اول، این متن حاصل برداشت و خلاصه‌ای از کتاب جمهوری نوشته افلاطون است.
دوم، این متن هیچ ادعایی در راستای فهم دقیق مطالب ندارد و صرفا «تلاشی» است برای ورود به مباحث ناب افلاطونی!
سوم، طبیعتا نسخه‌ی افلاطون برای مختصات دنیای امروز عینا قابل اجرا نیست و اصولا هم نباید چنین باشد. اما قابل تامل و فراگیری است.
چهارم، کتاب جمهوری یکی از مهم‌ترین آثار فلسفی تاریخ است که به‌صورت گفت‌وگویی میان سقراط و سایر شخصیت‌ها نوشته شده. این کتاب دربارهٔ مفاهیم عمیقی مانند عدالت، حکومت، و انسان ایده‌آل صحبت می‌کند و به ویژگی‌های حاکمان و ساختار جامعهٔ آرمانی می‌پردازد. یکی از بخش‌های مهم جمهوری «نظریهٔ آرمان‌شهر» یا همان مدینهٔ فاضله است که در آن افلاطون به توصیف جامعه‌ای ایده‌آل می‌پردازد؛ جامعه‌ای که در آن هر فرد مطابق با توانایی‌ها و استعدادهایش در جایگاه مناسب خود قرار می‌گیرد.


پدیده‌های اجتماعی دنیای امروز تحت تاثیر مولفه‌های مختلف و از آن مهم‌تر تحت تاثیر پیشینه‌ای است که اتفاقات متعدد تاریخی در آن رخ داده.در طول تاریخ اندیشمندان و جامعه‌شناسان مختلفی پیرامون این موضوع صحبت کرده و به نظریه‌پردازی مشغول بوده‌اند. قصدی بر اینکه به آن‌ها بپردازم را ندارم و نسخه‌ی افلاطون را به طور مختصر و مفید در ادامه کمی تشریح میکنم.

نکات مطرح شده‌ی افلاطون در تبیین پدیده‌های اجتماعی و حرکت به سمت حل آن‌ها را میتوان شامل 5 محور دانست:

1. عدالت، رکن اساسی نظم

از دیدگاه افلاطون عدالت هم باید در فرد باید جاری شود هم در جامعه و ارکان آن. این مقوله از این جهت که اساس نظم است و نظم ابتدای هر حرکتی است محور اولیه‌ی این دیدگاه میتوان در نظر گرفت. عدالت مابقی صفات را نیز به وجود می‌آورد و به نوعی آن‌ها در سایه عدالت است که میتوانند آنگونه باشند! خویشتن داری، شجاعت و حکمت در سایه‌ی عدالت است که میتوانند تحقق پیدا کنند.

به صورت کلی عدالت، نقش تنظیم‌گری و هماهنگ‌کننده را هم در ساحت اجتماع و هم در ساحت فردی به عهده دارد. اما عدالت در لایه‌ی فردی و لایه‌ی اجتماعی چه معنا میشود؟

عدالت در لایه فردی

هر فرد سه جز یا به تعبیر افلاطون دارای نیروهای سه‌گانه‌ای است: 1- عقل 2- خشم 3- شهوت (اینکه چرا این سه نیرو، شرحش را میتوانید در کتب یک تا چهار جمهوری افلاطون بیابید!)
در اینجا، عدالت به این معنی است که فرد باید بین این نیروهای سه گانه تعادلی برقرار نماید. اما سوال مهم‌تر این است که چگونه این تعادل برقرار میشود؟
عقل که منشا حکمت و مامور سرپرستی نفس است باید بر دو نیروی دیگر حاکم باشد، خشم باید از عقل تبعیت کند و عقل و خشم در کنار یکدیگر باید شهوت را کنترل کنند. این هماهنگی به وسیله تلفیق تربیت روحی و پرورش بدنی حاصل میشود.

عدالت در ساحت اجتماع

در ساحت اجتماع مانند فرد، سه نیرو وجود دارد و در پی آن سه طبقه حاصل میشود: 1-فیلسوفان و حکام 2- مردان جنگی 3- مزدوران یا تولیدکنندگان که هر کدام به نسبتی به آن نیروهای سه‌گانه فردی مرتبط است.
در اینجا عدالت به این معنی است که هر طبقه به وظایف خود عمل کند، در جایگاه مناسب خودش قرار گیرد، به وظایف دیگران تجاوز نکند و این طبقات سه‌گانه خلط نشوند.
اما مانند ساحت فردی این حالت چگونه محقق میشود؟ با روی کار آمدن فیلسوفان و در راس حکومت قرار گرفتن آنان!

بعد از این تفاسیر مفهوم عدل، ظلم و جهل هم معنی پیدا می‌کنند:
جهل، عمل مخل نظم روح فردی و اجتماعی معنا می‌شود؛
عدل، به سلامت و در نهایت به حسن تعبیر می‌شود؛
ظلم، به مرض و در نهایت عیب تعبیر می‌شود؛


2. طلب کمال لازم اما شاید تحقق ناشدنی

ما برای آنکه صرفا ملاک و نمونه‌ای داشته باشیم باید به ایده‌آل و مطلوب فکر کرده و به سمت آن حرکت کنیم. هر چیزی باید در نزدیک‌ترین حالت خود و بیشترین تلاش خود در رسیدن به ایده‌آل باشد وگرنه ره به جایی نخواهیم برد!

اما در عین حال افلاطون معتقد است، کمال مطلوب لازم نیست حتما تحقق پذیر باشد و برای ادای حق هرچیزی، عمل طبعا نارساتر از بیان است. این رویکرد را در کتاب پنجم با نقد وضع موجود شروع میکند. او معتقد است یک تغییر اساسی کافی است.

در همین راستا برای شناخت کمال مطلوب او بین علم و پندار و جهل تفاوت قائل می‌شود و معتقد است که علم از پندار روشن‌تر و پندار هم از جهل روشن‌تر است. او علم را محمول بر وجود می‌داند و جهل را محمول بر عدم. از سوی دیگر،گمان و پندار موضوعشان کثرت است و ممکن‌الخطا است اما علم موضوعش وحدت است و عاری از خطا

3. وصول به خیر، غایت نهایی

از دید افلاطون موضوع عالی‌ترین علم، وصول به اصل خیر است که عوام از خیر، درکی به عنوان خوشی‌ها دارند و خواص از آن، درکی به عنوان معرفت. افلاطون معتقد است هر نفسی فی نفسه به عنوان هدف غائی طالب خیر است اما بدون یقین به چگونگی آن و رسیدن به آن. ما کما هو حقه خیر را نمی‌شناسیم. مادامی که به آن پی نبریم، علم ما درباره چیزهای دیگر سودمند نیست
جامعه و افراد بر محور عدالت در پرتو تربیت به خیر دست خواهند یافت. باید ابتدائا رابطه همه چیز من جمله عدالت و زیبایی با خیر فهم شود تا بعد خود آن ها را بتوانیم آن گونه که هستند بشناسیم.
حقیقت فقط به نور خیر می‌تواند دیده شود و وهم هم حاصل توجه به چیزی است که آمیخته به تاریکی و وابسته‌ی به جهان است. مقام خیر خیلی بیشتر از علم و حقیقت صرف است. خیر منشا وجود است!
شناخته‌ها خاصیت شناخته شدن را از اصل خیر کسب می‌کنند.

4. راه نجات، حکومت فلاسفه

در بخش اول پیرامون اینکه عدالت در اجتماع چگونه رقم میخورد بحث شد و به این اشاره شد که فلاسفه بهترین مجریان عدالت هستند. اما چرا فیلسوف باید حاکم شود و چرا با وجود او عدالت و وصول جمعی به خیر رقم میخورد؟

از دید افلاطون فیلسوف که حاصل تربیت‌های عمیق و دقیقی است مانوس با حقایق الهی است که تابع قانون نظم آسمانی هستند. از این جهت درک او درک مترقی‌تری است و ایده‌های او ایده‌های برتری است. فلاسفه باید هم استعداد طبیعی اولیه داشته باشند و هم تربیت شوند؛ دل خوش نکنید، هر کسی نمی‌تواند فیلسوف شود!

شهر سعادتمند هم شهری است که فلاسفه طرح تاسیس آن را بریزند و در آن شهر، اتباع، فرمانبردار فلاسفه باشند. پس دموکراسی از آن جهت که نظر مردم فلسفه نخوانده و به حقایق آگاه نشده و از حکمت لازم برای حکومت بی بهره بوده را جمع می‌کند، جامعه را از عدالت خارج خواهد کرد. فیلسوف چون به خیر نزدیک شده میتواند جامعه را به سوی خیر عمومی هدایت کند.

مردان خدا پرده پندار دریدند
یعنی همه‌جا غیر خدا یار ندیدند
مرغان نظرباز سبک سیر فروغی
از دامگه خاک بر افلاک پریدند
(فروغی بسطامی]


5. چگونه؟ آموزش و پرورش افلاطونی

در نظام فلسفی افلاطون، آموزش نقشی حیاتی ایفا می‌کند. آموزش است که در نهایت جامعه را سر و سامان می‌دهد. آموزش باید در راستای شناخت کمال مطلوب و خیر و پرورش فضیلت‌ها باشد.

اصل و اساس آموزش در اینجا، یکی از مهم‌ترین تمثیل‌هایی که افلاطون می‌زند. یعنی تمثیل غار!
تمثیل غار سنگ بنای تمام موارد قبلی است. در تمثیل غار طریقه سیر نفس انسانی مطرح ‌می‌شود. غار به نوعی همان عالم محسوسات است که بیشتر مردم مانند افراد غل و زنجیر شده در غار محکوم به جهل صرف و در غل و زنجیر بودن و سایه افراد را دیدن هستند.
در این تمثیل، افلاطون تصور می‌کند گروهی از انسان‌ها درون غاری تاریک به زنجیر بسته شده‌اند، به‌گونه‌ای که تنها می‌توانند به دیوار روبرویشان نگاه کنند. پشت آن‌ها آتشی(منبع نور) وجود دارد و بین آتش و آن‌ها اشیایی قرار داده شده است. سایه‌های این اشیا روی دیوار می‌افتند و زندانیان که فقط سایه‌ها را می‌بینند، آن‌ها را واقعیت می‌پندارند.

افلاطون با این تمثیل می‌خواهد نشان دهد که انسان‌ها اغلب حقیقت را به‌صورت ناقص و محدود درک می‌کنند، درست مانند زندانیان درون غار که سایه‌ها را به‌جای واقعیت می‌پندارند. او معتقد است که فیلسوفان با تلاش برای شناخت حقیقت و خروج از غار، به جهان ایده‌ها و واقعیت‌های اصیل دست می‌یابند. در نتیجه، این تمثیل به ضرورت آگاهی و آموزش برای رسیدن به حقیقت و رهایی از توهم اشاره دارد. تنها فلاسفه از این تاریکی رهانیده شده و به حقیقت پی برده‌اند. طبیعتا برای فلاسفه که به حقیقت پی برده‌اند سخت است که دوباره به غار برگردند. فلذا باید برای تاسیس شهر مطلوب، فلاسفه را وادار به فداکاری کرد چون آنها راغب تصدی امور بشری نخواهند بود. قبول زمامداری آنها فقط به خاطر انجام وظیفه‌ای است که در قبال پرورش آنها روی دوش آنها گذاشته شده است.

در تربیت علم را برای علم یاد نمی‌گیریم بلکه برای پی بردن به اسرار، آن را می‌آموزیم. تربیت زیاد کردن معلومات نیست بلکه تغییر سمت و جهت توجه (مثال غار، هم چشم هم بدن) است. در این راستا باید از علوم استدلالی استفاده کنیم نه علوم حسی

از دید افلاطون، کار قانون این نیست که حداکثر سعادت را برای طبقه خاصی از جامعه فراهم کند بلکه باید زندگی شایسته‌ای برای همه شهر تامین کند، خواه با پند و اختیار خواه با جبر و اجبار!

مراحل تربیتی زمامدار اصلح از دید افلاطون:

1. انتخاب جوانان صاحب استعداد
2. یک دوره تمرینات و تجربیات طولانی تا 18 سالگی: آشنایی مقدماتی با ادبیات و موسیقی و ریاضیات
3. یک دوره تعلیمات بدنی و نظامی تا 20 سالگی
4. یک دوره تحصیل علوم ریاضی تا 30 سالگی
5. برگزیدن نخبگان
6. یک دوره فراگیری علوم مناظره و اصول اخلاق تا 35 سالگی
پایان دوره تحصیلات
7. یک دوره کسب تجربیات عملی تا 50 سالگی و رسیدن به لقای خیر
8. بقیه ایام متناوبا گاه تفکر و مطالعه و گاه اداره امور کشور
رسیدن به شهر مطلوب

در اکراه بازگشت فلاسفه به شهر برای زمامداری تفاوتی با فلسفه صدرا وجود دارد. صدرا در اسفار اربعه معتقد است که در سیر تربیت نفس 4 سفر وجود دارد و این سفرها مخصوصا سفر آخر بالاجبار نخواهد بود:

    1. من الخلق الی الحق: از مردم تا خدا
    2. بالحق فی الحق: با خدا درباره خدا
    3. من الحق الی الخلق بالحق: از خدا تا مردم با خدا
    4. فی الخلق بالحق: در میان مردم با خدا


افلاطونجمهوریعلوم اجتماعیجامعه شناسیجامعه
فراری(تبعید شده؟!) از نفت شریف به علوم‌اجتماعی تهران! آشفته‌نویسی به امید تعمیق
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید