سلام صبحبخیر.
نوشتن واقعا سخته و همیشه فکر میکردم آسونه و هیچ فایده ای نداره. ولی برعکس نوشتن خیلی خوب و تاثیرش رو توی زندگی آدم میبینه.
الان توی بی آرتی هستم و دارم میرم سرکار. چشم به یه سرباز خورد که با لباس خاکی پلنگی نشسته بود. و منو یاد دوران سربازی خودم انداخت. که واقعا یکی از سخت ترین دوره هر پسری هست؛ سربازی اصلا جای خوبی نیست چون محدویت خیلی زیاده؛ شما حتی واسه یه زنگ زدخ ساده هم باید کلی التماس کنی چه برسه بقیه چیزا...
خیلی میرن رومخ آدم سر چیزای خیلی ساده و با خودت تعجب میکنی میگی آخه چی مثلا؟ مگه همه باید نظامی بشن؟ چرا همه چی به زور اخه؟ بنظرم اختیاری میکردن تا اونایی که کار ندارن و علاقه دارن میومدن دوسال سرباز میشدن. و توی سربازی هم آموزش نظامی به اونصورت در کار نیست. بیشتر وظیفه سربازا نظافت بود...
فکر نمیکردم اون روزهای بد بگذره چون همش میرفتن روی مخ آدم و آدم حس میکرد توی زندان گیر افتاده و خلاصی نداره.
امیدوارم یه روزی سربازی رو اختیاری کنن تا پسرا اذیت نشن. حالا من که نخبه نبودم ولی خیلی از نخبه ها به دلیل همین سربازی از ایران میرن و دیگه برنمیگردن. تازه خیلیام هستن که بخاطر همین سربازی میرن دانشگاه و رشته ای که دوست ندارن رو میخونن تا دیرتر برن سربازی و عمرشون هدر میره.
و کلا هزینه های زیادی داره سربازی برای جوانان کشور و حیف این سرمایه انسانی این مدلی ازبین بره؛ بهتر ازین ها میشه ازین ها استفاده کرد.