alireza eshagh
alireza eshagh
خواندن ۶ دقیقه·۳ سال پیش

رقص تصاویر؛ دزد 1981


هوای بارانی و خیابان هایی که خیس کرده اند بازتابی از تمام نور های سطحشان را در خود نشان میدهند و این تابلو ها ، ریسمان ها و چراغ هاست که سعادت لذت از هنر را شکل میدهد همچنان که برخی منتقدین درباره رقص شیطان بلاتار گفته اند کسی که از تماشای باران در اثار بلاتار لذت نمیبرد سعادت بهره جویی از هنر را ندارد . اما پا را یک قدم فراتر گذاشته و میگویم کسی که به تماشای خیابان های خیس و باران زده و بازتاب زیبای تک تک المان های فضای اطراف در ان در فیلم دزد مایکل مان نشیند و از ان لذت نبرد سعادت بهره جویی از هنر را ندارد . زیبایی شناسی این فیلم سوا از کنش ، فیلمنامه یا تمام مفاهیم از این دست ، توانایی خیره کردن ما و میخکوب کردنمان بر صندلی برای مدت های طولانی دارد. در این فیلم است که سینما شکل میگیرد. زیبایی شناسی بصری که با هیچ یک از دیگر انواع هنر قابل ارائه نباشد . وسواس عمیق بصری همراه با موسیقی الکترونیک اغراق شده در پس زمینه بسیاری از دقایق فیلم را به خود اختصاص داده و تصاویر را در حالیکه نه فقط زنده بلکه در پیش چشمان مخاطب میرقصند به نمایش میگذارد . این رقص شکوهمندانه موید اثر اسطوره ای فیلم است و کاملش میکند.

اما اثر مایکل مان به همین جا ختم نمیشود، زیبا ترین دزدی ها شاید در تاریخ سینما را با نشان دادن وسواس گونه جزئیات در این اثر محقق می شود و به همین دلیل است که میتوان این اثر را فارق از سیری از کنش که در ان قرار دارد بارها نگاه کرد و لذت برد . در پس زمینه ای از اهنگ الکترونیکی با ریتم تند جیمز کان مته عظیم الجثه خود را بر گاوصندوق میگذارد و دوربین همراه با تک تک اجزای این مته خارق العاده لایه های گاوصندوق را میشکافد و وارد آن میشود . این اولین صحنه و اولین دزدی است که در فیلم مشاهده میکنیم. اما صحنه دزدی بعدی شاهکاری از رنگ و لذت بصری است . فرانک که به وسیله دوستان عجیبش که حاصل دوره زندان است ، یک دستگاه عظیم جوش بدست اورده است با اتش زدنش وارد یکی از سخت ترین گاوصندوق ها میشود . این ورود که اخرین دزدی وی و ورودی به دنیای کثیف مافیاست ورودی از جنس اتش و شعله های جهنده اش دارد و گویی هشدارش را به فرانک میدهد که دنیای مافیا جهانی را رقم میزند که افراد مورد علاقه اش را در ان از دست میدهد. اما فرانک که بهترین سال های عمرش را در زندان گذرانده و سلوکی سامورایی گونه بدست اورده پا پس نمیکشد . این غرور سرسخت وی است که وقتی تا پای جان تهدیدش میکنند و دوستانش را میکشند پا پس نکشیده و تن به ذلتی که از شخص دیگری دستور بگیرد نمیدهد. پس خانواده اش را ترک میکند ، خانه اش را منفجر میکند و تمام افرادی که حقش را خورده اند و سعی بر رام کردنش را دارند میکشد. او به مثابه انسان ماورایی غرور مندی است که تملک پذیر نبوده و در مواجهه با سخت ترین شرایط تمام مسببان را به اتش میکشد. دقیقا در همین نقطه است که دوباره به باران برمیگردیم. فرانک زاده باران است و ذاتش متعلق به ان . همین نکته نشان دادن ریسمان ها و تابلو ها رنگی در خیابان های خیس نیویورک را از صرف تصاویر زیبا خارج کرده و دلالتی در داخل اثر به ان ارجاع میدهد. دلالتی که در کامل کردن اثر به شکل اثری هنری نقش بسزایی دارد .


همین ذات تملک ناپذیرش است که به رییس مافیا و یا پلیس باج نداده علی رغم تهدید های مختلف هیج ترسی به خود راه نمیدهد. زیرا او خود یک بار زندگی اش را به دلیل محافظت از شرافتش تسلیم و قربانی کرده. فرانک هیچ چیزی ندارد که به واسطه ان ناله و مویه کند که زندگی اش را از دست میدهد . او هر لحظه توانایی این را دارد که زندگی کاملا جدید و نو اغاز کند و زندگی قبل را در مقدس ترین و تراژیک ترین حد خود در مراسمی با شکوه قربانی نماید . اسطوره در چنین فیلم های مدام زاده میشود اما قربانی نمیشود و به حیاتش ادامه میدهد. او در 11 سالی که در زندان بوده و زندگی نداشته تصویری از ارزویش برای زندگی درست کرده . تصویری که در ان در کنار صمیمی ترین دوستش و خانواده ای که تشکیل میدهد زندگی ارامش بخشی داشته باشد دیگر کسی سعی در خدشه دار کردن شرافتش را نداشته باشد . به همین سبب صحنه ای که فرانک تصمیمش را نهایی کرده و سعی در قربانی کردن زندگی اش میکند، زندگی که از همان وقتی که جز بزرگش یعنی دوستش دیگر توانایی محقق شدن ندارد میدانست باید رهایش کند، این تصویر خیالی که در واقع یک تصویر ذهنی و انتزاعی است (و این به زیبایی در چینش تصویر نمایان است ) که نمود فیزیکی یافته را مچاله کرده و دور میریزد و به سمت مراسم تراژیک خود قدم برمیدارد.

زبان فیلم همانند تصویرش به دراماتیک ترین و درست ترین شکل ممکن زنده مینماید و از تصویر بیرون میزند تا لذتی در در همه ابعاد به بیننده منتقل کند. مان در این فیلم به تمامی طرفداران فیلم های صامت و سیاه سفید سال های ابتدایی سینما حسرت از دست دادن لذتی را منتقل میکند که فقط با رنگ و صدا منتقل شده و در پس ذهن بیننده خلق میشود. دزد مایکل مان نه در پی تولید اعمالی است که دلالت های گذشته و علت های عمیق ساختگی دارند و نه در پی وارد کردن عقاید و یا عقده های مولفش در بطن اثری ایدئولوژی زده است . بلکه در پی مواجهه با اثر به شکلی است که به ارتقای شخص منجر میشود و ما از نگاه به این سمفونی نور ها و بازتاب ها به مفاهیمی بس عمیق تر از رنج ها و دغدغه های انسانی میرسیم. گرچه شاید به دلیل انکه این فیلم در بستر هالیوود ساخته شده ، برای فروش و چه بسا برای ساختش نیازمند به سیستم ستاره پرور و داستان گو هالیوود تن داده و مجبور به خودسانسوری شده است . اما فرق مولفان بزرگ و کوچک و سطح پایین در همین نکته مشخص میشود که ایا در پس این سانسور هم میتوانند به زیبایی اثرشان را تولید کنند یا نه که مایکل مان از پسش برامده.


اثر از پر از سکانس های بی نظیر است . به طور مثال در سکانسی که فرانک با رییس مافیا دیدار میکند تا پولش را پس بگیرد همزمان چندین نفر اورا نشانه رفته اند تا به نوعی زنجیر قلاده اش را پیدا کنند تا بتوانند اورا نیز تحت سلطه خویش بگیرند اما فرانکی که شامه تیزش این را حس کرده هرچه سریع تر سعی در فرار از این جهنم دارد. این تفاسیر همراه با بازتاب نوری که در آب و خیابان باران زده نشان داده میشود کامل مینماید.

سکانس زیبای دیگری که اتفاقا زیبایی شناسی اش ربطی به دیگر اجزای فیلم ندارد ، صحنه دادگاه است که وکیل و قاضی با کد های دستوری و نمایشی بین خود رقم رشوه را تعیین میکنند و کاریکاتوری از تمام عدالت دادگاه ها را ارائه میکند.

با تشکر

امضا :علیرضا

سینمابصریلذتدزداسطوره
علاقه مند به سینما و فراتر از آن.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید