ادامه صورت زخمی،شاهکار الپاچینو یا هیجان؟برایان دی پالما بعد از موفقیت چشمگیر خود در همکاری با الپاچینو در صورت زخمی اینبار تجربه ای جدید با او ساخته.
برایان دی پالما کارگردان مهمی است . خیلی مهم تر از ان که به نظر بیاد. این اهمیت رو میشه از چندین جهت بهش پرداخت اول اینکه دی پالما در شکل گیری تاریخی از سینما نقش داشته که خیلی از منتقدین اون رو دوران طلایی سینمای امریکا مینامند.ساختن فیلم هایی با موفقیت تجاری خوب و در عین حال سطح تکنیکی بالا. چیزی که مسلما جاش تو ساخته های حال حاضر سینمای هالیوود خیلی حس میشه . دی پالما در مرز بین سینمای جریان اصلی( به معنی امروزه اش) و روشنفکری قدم میزنه و این حفظ تعادل کم نظیرشه که باعث میشه به کارگردانی مهم در تاریخ سینما تبدیل بشه. مرزی که بعدها و با پایین تر رفتن سطح اثار سینمای جریان اصلی انقد محو و دور از دسترس شد که دیگر بازیابی ان شاید غیر ممکن بنظر برسد.
داستان حرف اول رو در کارهای این کارگردان میزنه. گویی او همانگونه که داستان هارا در ذهنش میسازد ، فیلم را کارگردانی میکند و اثری جذاب خلق میکند . اما این همه کاری که او انجام میدهد نیست. دی پالما از کارگردانان بسیار در فیلم هایش الهام میگیرد . بخصوص در اوایل مسیر کاری اش. به طور مثال اگر فیلم به هم ریختن سال 1981 را ببینید، در میابید که او موضوع را از میکل انجلو انتونیونی در فیلم اگراندیسمان ، تعلیق ها را از زوایای دوربین منحصر به فرد هیچکاک و جامپ کات های سریع را از گدار به ارث میگیرد. شاید در ظاهر به این شکل باشد که این وام گیری ها کار را برای کارگردان اسان میکند و ارزش اثر او را پایین می اورد ولی به هیچ وجه به این شکل نیست . به فیلم های مثال زده به شکل یک سیستم و یا دستگاه نگاه کنیم اگر برای ساخت سیستمی جدید و یا دستگاهی نو به طور مثال پیچ هایش را از دستگاه a ،چرخ دنده را از دستگاه b و موتور محرکه را از دستگاه c بخواهیم استفاده کنیم کار به مراتب سخت تر است زیرا هماهنگ کردن این جزییات که خود در سیستمی جداگانه بسیار منسجم و هماهنگ بودند بسیار به دقت نیاز دارد ، اتفاقی که در فیلم های دی پالما کم نقص دیده میشود . او این هارمونی و معجون را به خوبی منسجم میکند و فرمی منحصر بفرد خود کارگردان بوجود می اورد به نوعی که امضای او را میتوان در اثار مختلفش دید. اما دی پالما هرچه جلوتر رفت بجای وام گیری های مختلف ، متکی به خود تر شد و اثاری را به معنای واقعی تالیف کرد. تالیفی که تقریبا از ضایعات جنگ شروع شد و با رستاخیر کین و راه کارلیتو ادامه یافت .
اما برگردیم به جز اصلی و پایه روایات او یعنی داستان. او به قدری به داستان تکیه میکند که در بسیاری از جهات از دراماتیک بودن خارج شده و گویی فقط شما دارید کتابی صوتی گوش میدهید.به طور مثال در رستاخیر کین فقط و فقط داستان فیلم است که شاید بتواند شما را تا انتها نگه دارد که البته بعید میدونم انقد هم داستان قوی باشد.او در اثارش برای خلق درام متعدد از سوتفاهم هایی بعضا بامزه استفاده میکند که همه ان ها پیامد هایی بد در پی دارند . اما نکته بسیار مهمی که از این تبدیل شدن کل اثر به کتابی صوتی جلوگیری میکند تعلیق ها و زبان منحصر بفردی است که شخصیت های دی پالما دارند. اوج شکل گیری زبان در فیلم های او صورت زخمی و راه کارلیتو است. به طوری که ما از این کنتراست زبانی بین افرادی که در محله های پایین امریکا و افراد ثروتمند میبینیم خسته نمیشویم و ادامه فیلم را برایمان ممکن تر میکند . در فیلم میز نقد این سری اما دی پالما در تولید زبان شخصیت اصلی به نوعی شکست خورده و نتوانسته ان طور که در صورت زخمی بود ان را اجرا کند .
فیلم از زبان راوی که خود شخصیت اصلی است روایت میشود . اما همین روایت هم مشکلات خاص خودش را دارد . ایا این صدا ، صدای شخصیت با خودش است یا صرفا دارد داستان را توضیح میدهد. در هر صورت داشتن راوی از دراماتیک بودن اثر به مقدار زیادی میکاهد و گویی میخواهد لقمه ای اماده و چرب و نرم و جذاب (صدای الپاچینو ) در دهان بیننده بگذارد و ابدا تماشاگر به خودش زحمتی ندهد تا فکر کند .علاوه بر فکر نکردن بیننده ، داشتن راوی در نقش پوشاننده عیب هایی عمل میکند که درپرداخت به روایت بوجود امده و کارگردان در رفع ان ها عاجز است . و یک جورایی راوی تسهیل کننده هم کارگردان و هم تماشاگر است ولی غافل از اینکه بسیار از سطح اثر میکاهد. این ویژگی های اثار دی پالما است که او را در تعادل بین سینمای جریان اصلی هیجان انگیز و سینمای روشنفکری و دراماتیک نگه میدارد. ایده های دی پالما چه در داستان ، چه در روایت و یا چه در کارگردانی بسیار جذاب هستند در حالیکه پرداخت به انان همیشه در زمره اثار پول ساز باقی میماند.
فیلم از یک هیجان شروع میشود ... الپاچینو تیر میخورد . و حالا در ادامه در راهی که بین محل تیر خوردن و امبولانس است شروع به تعریف کردن داستان اتفاقاتی میکند که اورا به این جا کشانده. بیننده را از تعادل خارج میکند و این کار را بخوبی انجام میدهد و او را تعلیقی میگذارد تا تا پایان فیلم همراه بماند.برخلاف صورت زخمی این بار معشوقه و زوال فکری شخصیت اصلی موجب نابود شدن دنیای شخصیت اصلی نمیشود بلکه دوست صمیمی اوست.
کارلیتو به محض ازاد شدن از زندان به کمک دوست وکیل ونابغه اش از ارزو های خود حرف میزند . ارزو هایی که برای داشتن زندگی راحت و ساکت در جزیره ای دور افتاده است و اورا از همه خلاف ها و زندان رفتن ها و استرس این کار ها رها کرده و طعم زندگی را به او می چشاند . از این رو این فیلم میتواند به نوعی ادامه صورت زخمی باشد که کارلیتو نیز قبل از به زندان افتادن جابه جا کننده مواد مخدر بوده است . گویی کارلیتو همان تونی مونتانا است که خواهان زندگی جدیدی است.
شخصیت های دی پالما همه از ناتوانی رنج میبرند . نا توانی علیه علایق و تمایلات خود ، اطرافیان و احساس محبتی که به انان دارند و محیطی که در ان زندگی میکنند . انها بسیار از این ناتوانی رنج میبرند ، دست خود را با شیشه میشکنند(در راه کارلیتو) ، دوست صمیمی خود را میکشند(در صورت زخمی ) و یا مجبورند از خانواده خود فاصله بگیرند(تسخیر ناپذیران). در پایان اما اکثریت این شخصیت ها به این ناتوانی تسلیم میشوند و تراژدی غم انگیزی را به نمایش میگذارند . در فیلم هایی از این کارگردان که نسبتا از اثار دیگرش اندکی بهتر است همگی دارای پایانی تراژیک و غم انگیز هستند. نکته مثبت دیگر قابل توجه اثار دی پالما خارج شدن شخصیت های اصلی او از تیپی است که اول فیلم نمایش داده میشود . این تغییر بر آدم ها همان رگه های دراماتیک اثار وی است که موجب جذاب تر شدن کار هایش میشود و تنه به اثار دراماتیک و روشنفکری و یا همان سینمای خاص پسند میزند.
اثاری را میتوان تمام و کمال نامید که در هرجنبه ای که پا میگذارند به خوبی از پسش برآیند . به طور مثال در اثار شکسپیر میتوان ان هارا از لحاظ مختلف مثل عشق ، نفرت، جنگ و یا حتی رویا بررسی کرد و همچنان کمترین نقصی در ان ندید. دی پالما هم مانند بسیاری از اثار سینمای جریان اصلی علاوه بر کنش هیجان انگیز و معمایی اصلی پا در روابط عاشقانه نیز میگذارد و برخلاف جریان اصلی اکثرا موفق میشود.اما در راه کارلیتو همان عده قلیلی است که نتوانسته رابطه عاشقانه را به خوبی از اب در بیاورد و گویی فقط میخواسته کسانی را که فقط بدنبال رگه هایی از عشق در هر اثر سینمایی هستند را راضی کند . حتی کنش عاشقانه بین کارلیتو و معشوقش انقدر مسخره و آبکی است که هر لحظه اگر معشوقش اورا تنها بگذارد ابدا شما متعجب نخواهید شد .
درپایان اما اهمیت دی پالما گرچه غیر قابل انکار است ولی همچنان نمیتواند از سطحی بالاتر برود.با اینحال در راه کارلیتو هرچه بیشتر خود دی پالما مشهود است و نه معجونی حتی خوشمزه از اثار دیگران.
با تشکر
امضا:علیرضا