همیشه درباره نوشتن وسواس داشتم و این موضوع خودم را هم رنج می داد و باعث شده بود ننویسم یا انتشار نوشته هایم را به تأخیر بیاندازم. به دنبال چاره ای بودم تا بتوانم از این وضعیت بیرون بیایم. اگر چه دوران متفاوتی را در ساحت نوشتن سپری کرده ام، اما سرانجام به تعادل و توازن رسیدم. چاره این بود که به جای نوشتن از خود برای دیگران بنویسم و کیفیت نوشتنم برای دیگران آن طور باشد که از متن های مفهومی و پیچیده فاصله بگیرم و به متن های عرفی نزدیک شوم. هنگامی که حصول عواید مالی را نیز به آن افزودم، توانستم با یک تیر دو نشان بزنم! نیل به این تصمیم در تجربه زمینه شغلی کپی رایتینگ میسر بود.
ویتگنشتاین فقید، اندیشه ها و نوشته هایش ذهنم را منظم و متمرکز کرد. کتاب ویتگنشتاین و حکمت از نخستین تجربه هایم در تماس با اندیشه ها و ادبیات غرب بود. رساله درجه صفر نوشتار رولان بارت فرم نوشتارم را پیراست. گمان می کنم، تلاشم برای تحصیل زبان انگلیسی در کانون زبان ایران و آشنایی با زبان عربی با اهداف کاربردی و معیشتی و سپس مطالعه مقالات اندیشمندان زبان شناس و جامعه شناس مرا به ساحت فلسفه زبان کشاند. پیشتر با ادبیات سنتی و اندیشه های شرق آشنا شده بودم. رساله های بسیاری از شخصیت های آن ها را خواندم و آشنایی نسبتاً کاملی با ادبیات آن ها تحصیل کردم.