سفر به گیلان، همیشه جزو بهترین خاطرات من بوده است. از کودکی به خاطر دارم که شبهای قبل از عزیمت به گیلان، از شوق تماشا زیباییهای سرسبز جاده و لحظه رویارویی با دریا، تا صبح نمیخوابیدم و فردایش تمام طول مسیر را در خواب ناز از دست میدادم؛ اما خواب در مسیر شمال هم صفای دیگری داشت. حال که از تونلهای منجیل گذر میکردیم و از دور به روشنای رودبار در شب نگاه میکردم، تمام خاطرات کودکی از جلوی چشمانم گذر میکرد.
این سفر اما سفری هیجان انگیزتر از همیشه بود. هر چه در کودکی شوق دریا مرا به سوی شمال میکشاند، در بزرگسالی عطر برنج و غذاهای لذیذ این استان بود که مرا رهسپار جاده میکرد. از زمانی که که رشت را از سوی یونسکو به عنوان خلاقترین شهر خوراک در جهان نامگذاری کردند (و چه عنوان شایستهای) ، دل در دلم نبوده که سفری دیگر به این شهر داشته باشم و در پی بهترین رستوران رشت و بهترین غذاها باشم.
وقتی به رشت رسیدیم، ساعت کمی از 2 صبح فراتر رفته بود. تا با چشم نمیدیدم، باور نمیکردم! از تاریکی جاده که گذشتیم، شهر را در نور و روشنی دیدیم. نخستین میدان، میدان گیل بود. چون دروازه ورودی شهر بود، روشنی و تکاپوی آن را به حساب استقبال از مسافران گذاشتیم. میدان بعدی، میدان مصلی بود که در راستای یک خیابان زیبا و مستقیم از میدان گیل قرار داشت و مردم به آن میدان توشیبا میگفتند. گویا سالها پیش درست در همین جا که کارخانه پارس خزر قرار دارد، کارخانه لوازم خانگی توشیبا بوده و پس از چهار دهه مردم هنوز به این میدان، میدان توشیبا میگویند.
نبش همین میدان هتلی قرار دارد که معماری آن تلفیقی از رنسانس اروپا و پست مدرن ایران است. معماری عجیب و در عین حال زیبای این هتل ما را بر آن داشت که پیش از هر کاری، اتاقی برای طول اقامتمان بگیریم. البته این اصل که شاید نخستین هتل از مسیر ورودی تهران بود هم در انتخاب ما بیتاثیر نبود.
اتاق را گرفتیم و لوازم را در آن گذاشتیم، اما چیزی در همهمه با صفای شهر، ما را صدا میزد. شنیده بودم که پیاده راه میدان شهرداری رشت، شبهای استثنایی دارد و با وجود آن همه خستگی، نتوانستم جلوی خود را بگیرم.
پس به سوی میدان شهرداری رهسپار شدم (و چه تصمیم خوبی بود) . باید ماشین را حدود 500 متر پیش از میدان پارک میکردیم؛ چرا که تمامی مسیرهای منتهی به این میدان را سنگفرش کردهاند و باید تن به فرهنگ غنی و مهم قدم زدن شبانه در رشت میدادیم. پیاده به سوی میدان به راه افتادیم. سنگفرشهای زیبا با نورپردازی رویایی، فضایی را ایجاد میکرد که شاید در اروپا هم نتوانید نظیر آن را پیدا کنید. عطر اقاقیای بنفش کاشته شده در سنگفرش که با رطوبت رقیق و دمای مطبوع هوای بهار ترکیب شده بود، مستی را به حد اعلا میرساند.
از همه جالبتر، شلوغی میدان بود. میدانی زیبا پر از درختان خاص و نورپردازی و آبنما و ساختمانهای تاریخی که کاملاً مشابه ساختمانهای اروپایی دوره رنسانس هستند، همگی به یکسو... این همه جوان دل زنده و شاد که بی پروا در میدان به گفتگو و خنده و شادی و بعضاً بازیهای مختلف مشغول بودند، یک سوی دیگر. گاریهای کبابی متعدد و گاریهایی که چای سرو میکردند، آنقدر به حس خوبمان میافزود که به سختی میتوانستیم واقعی بودن این مناظر و حس و حال رویایی را باور کنیم. این همه زیبایی، سر زندگی، نشاط و حس خوب واقعاً غنیمتی است که امیدوارم مردم این شهر قدر آن را بدانند.
به صورت تصادفی یکی از گاری کبابیها را انتخاب کردیم و با آن که اصلاً عادت نداشتیم، ساعت 3 بعد از نیمه شب به کباب خوردن مشغول شدیم. چگونه این کبابها اینقدر لذیذند؟ مگر چه چیزی میتوانند به آن اضافه کرده باشند؟ چه رازی در آن سینی چربی و پیاز کنار منقل این گاری کبابیها وجود دارد که این کبابها را این همه لذیذ میکند؟ این سوالها را از یکی از شهروندان پرسیدیم و به شوخی گفت: «ما در رشت به این گاریها میگوییم کباب کثیف! تمام لذتش هم به همین کثیف بودن آن است.» خندید. ما هم خندیدیم. تمام مردم آن حوالی هم خندیدند. و چه جالب که مردم این شهر اینقدر صمیمی و راحت هستند؛ طوری که انگار چند سال است هر شب ما را آنجا میبینند!
بعد از دل کندن از گاری کبابی و مصاحبت صمیمی با شخص کبابی و مشتریانش، سراغ یکی از گاریهای چای رفتیم. چای ساده، چای و نبات، چای دارچین، چای آلبالو، بامیه تازه و... حتی برای یک چای کنار خیابانی آن هم در این ساعت نصفه شب هم این همه انتخاب داشتیم. الگوی تکراری صمیمیت صاحب گاری و مشتریانش با ما، قلب مرا به وجد میآورد و لذت نوشیدن آن چای دارچین را برای من دو چندان میکرد. به دشواری از شبانههای بیهمانند رشت دل کندیم و به هتل برگشتیم تا فردا بتوانیم سفرمان را ادامه دهیم. دل در دلم نبود. وقتی یک گاری کبابی تصادفی در آن ساعت شب چنین کباب لذیذی به من داد، بهترین رستوران رشت چگونه غذایی میتوانست پیش رویم بگذارد؟
فردای آن روز، نخستین روشنای آفتاب را بر سطح شهر زنده و بیدار دیدم. صبحانه را به طور مفصل در هتل خوردیم و به شوق تماشای دیدنیهای پیش رو، به مرکز شهر رفتیم. باور کردنی نبود که میدان زیبای دیشب، اصل زیباییاش در روشنای روز باشد. حال که به شهرداری رسیده بودم، سخت میتوانستم تصمیم بگیرم که شبهای آنجا را بیشتر دوست دارم یا روزهای آن را. ساختمانهای تاریخی دیشب، حالا دروازههایشان را به روی مردم گشوده بودند؛ یکی اداره پست شهر و یکی ساختمان شهرداری.
یک ضلع ساختمان تاریخی شهرداری، بانک بود و یک ضلع دیگر آن داروخانه کارون. نخستین داروخانه شبانه روزی ایران که توسط یک ارمنی در رشت بنا شده بود: «موسیو آرسن میناسیان» فردی که مردم رشت به آن مسیح گیلان میگفتند و احترام بسیار زیادی برای وی قائل بودند. با وجود آن که حدود نیم قرن از فوت وی میگذشت، حتی جوانان رشت نیز عاشقانه از وی حرف میزدند و او را مهربانترین مخلوق خدا میدانستند. کسی که بجز تاسیس نخستین نخستین داروخانه شبانه روزی ایران، نخستین خانه سالمندان و نخستین خانه معلولین ایران را نیز تاسیس کرد. تمام عمر خود را صرف خدمت به مردم کرد و در هر جا که میتوانست، نام نیکی از خود به جای گذاشت. حال مردم این شهر نیز، با جاودان کردن نام و یاد وی، از وی قدردانی میکردند و سر دیس زیبایی از او نیز در ویترین داروخانه کارون گذاشته بودند.
شنیده بودم که نخستین کتابخانه ملی ایران نیز در رشت بنا شده بود. درست کنار همین ساختمان شهرداری، ساختمان تاریخی دیگری بود که تابلوی قدیمی کتابخانه ملی ایران بر سر در داشت. با شوق وارد ساختمان شدم و ناگهان انگار که در زمان سفر کرده باشم، خود را در کتابخانههای قدیمی آلمان یا اتریش یافتم. پلههای مرمری عریض، نردههای خراطی شده صد سالهای که شاید امروز هم ساخت یکی مثل آنها دشوار باشد، سقف بلند، سالنی وسیع و فضایی زیبا که البته خالی از کتاب بود. پیرمردی خوشمشرب با لبخند از ما استقبال کرد و به ما توضیح داد که ساختمان اصلی کتابخانه یک طبقه بالاتر بوده و در اختیار پژوهشگران و فرهیختگانی است که عضویت این کتابخانه را دارند. اما به گرمی از ما استقبال کرد که از موزه کتابخانه ملی رشت دیدن کنیم! چیزی که حتی از وجودش هم خبر نداشتیم!
به سوی یک سالن بسیار بزرگ در طبقه زیرین کتابخانه هدایت شدیم. جایی که در کمال ناباوری، سرشار از کتابهای خطی چند صد ساله و نسخ خطی نصب شده بر دیوار بود. اسنادی که بر دیوار قاب شده بودند، مربوط به قباله ازدواجهای متعددی در بیش از 200 سال پیش بودند. دست خطهایی هزار ساله و زیبا بر روی پوست حیوانات که در قابهای مخصوصی بر روی دیوار قرار گرفته بودند. حتی اسناد فروش و یا اجاره مغازههای بازار بزرگ رشت نیز وجود داشت؛ شگفت انگیز بود!
پس از خروج از کتابخانه کمی در تکاپوی مردم حاضر در پیاده راه فرهنگی رشت غرق شدیم و به نشاط و لبخند روی لبشان غبطه خوردیم. از خیابان سنگ فرش شده زیبایی به نام اعلمالهدی گذشتیم که پر از مجسمهها و المانهای مخصوص شمال بود و سپس به سوی محله قدیمی در همان حوالی به نام استادسرا رهسپار شدیم. محلهای که خانه سردار بزرگ گیلانیان در جنگ جهانی اول یعنی میرزا کوچک خان جنگلی بود. خانه با همان سبک و سیاق قدیمیاش باقی بود و تبدیل به موزهای زیبا شده بود. پس از بازدید از خانه میرزا کوچک، به پیاده راه فرهنگی شهرداری رشت بازگشتیم و تصمیم گرفتیم بهترین رستوران رشترا از زبان مردم همان شهر بپرسیم. از آنجایی که تنها یک ناهار در رشت بودیم، میخواستیم جایی را انتخاب کنیم که از هر نظر بهترین باشد. بهترین غذا، بهترین فضا، بهترین رفتار، تنوع غذایی فراوان، موسیقی زنده و... بنابراین تصمیم گرفتیم از افراد مختلف بخواهیم که هر یک 5 رستوران برتر خود را در رشت نام ببرند تا بتوانیم از میان آنها پرتکرارترین را انتخاب کنیم. با وجود تنوع زیاد نامهایی که از زبان مردم شنیدیم، یک نام از زبان اکثر قریب به اتفاق مردم تکرار میشد و آن نام، «رازقی» بود.
به گفته مردم، گروه رستورانهای رازقی بزرگترین گروه رستورانی شمال کشور بود که حداقل در 10 سال گذشته (تا آنجا که ما شنیدیم) محبوبترین رستوران رشت بوده و از نظر برندینگ به خوبی نام خود را جا انداخته بود. وقتی از تنوع غذایی بیهمانند، فضای آرام و زیبا، کیفیت برتر غذاها، تازگی مواد اولیه و (برای من) از همه مهمتر، موسیقی زنده شنیدیم، مطمئن شدیم که این همان چیزی است که در جستجوی آن بودیم؛ احتمالاً یک وعده غذایی ایدهآل که چشم به راه ما بود!
در گوگل، «رازقی» را جستجو کردیم و به سوی موقعیت معرفی شده رهسپار شدیم. در مسیر کمی بیشتر با این گروه رستورانی آشنا شدم و متوجه شدم که رستورانی به نام پیزریا نیز به همین گروه تعلق دارد. متوجه شدم که این رستوران، اپلیکیشن اختصاصی خود را نیز دارد مردم رشت میتوانند از هر نقطهی این کلانشهر بزرگ، غذای خود را از میان 4 شعبه رستورانی فعال این گروه رستورانی سفارش داده و به طور لحظهای پیگیر سفارش خود باشند. این جزئیات از این حیث برایم ارزشمند بود که دیدم شهر خلاق خوراک در جهان، از نظر توسعه تکنولوژی و رستوران داری مدرن نیز گامهای ارزشمندی رو به جلو برداشته است.
وقتی به رستوران رازقی رسیدیم، از همان ابتدا توانستم حدس بزنم که چرا از آن به عنوان بهترین رستوران رشت یاد میکنند. ما به شعبه مرکزی یا وی آی پی رازقی رفتیم که نبش خیابان 123 گلسار رشت قرار داشت و طراحی بیرونی آن نوید یک طراحی داخلی زیباتر را میداد. وقتی وارد شدیم، با فضایی آرام، رفتاری در خور از سوی پرسنل و موسیقی زنده (آن هم از نوع پیانوی رویال) روبرو شدیم که شدیداً من را به وجد آورد. میزی کنار پنجره انتخاب کردیم و سرگرم تماشای محیط آرام و زیبای رستوران شدیم.
وقتی منوی غذایی را باز کردم، تازه متوجه شدم که منظور مردم رشت از تنوع غذایی یک رستوران چیست! بیشتر از یکصد انتخاب پیش رویم بود و انتخابها چنان تنوعی داشتند که حتی انتخاب سبک غذایی که میخواستیم بخوریم هم برایم دشوار شد! سالندار را که فردی محترم با رفتاری شدیداً محتاطانه بود، صدا زدم. از او پرسیدم تمام آنچه در این منو قرار دارد برای همین وعده غذایی میتواند سرو شود یا بخشی از آن برای وعده شام یا روزهای خاص دیگر است؟ او این اطمینان را به من داد که تمام آنچه در منو هست را میتواند به طور همزمان سر میز بیاورد و این باعث تعجب بیشتر من شد! چگونه میشود چندین غذای محلی گیلان را همزمان با انواع غذای فرنگی سرو کرد و انواع کباب و مخلفات را نیز کنارش داشت؟ بی تردید سفرهای رنگی از انواع غذای محلی انتخاب کردیم تا آنچه در هیچ کجای عالم یافت نمیشود را چشیده باشیم.
بعد از صرف غذا (که هر چه از کیفیتش بگویم کم گفتهام) فرصت را غنیمت شمردم و با مدیر سالن درباره این تنوع و کیفیت غذایی به گفتگو نشستم. متوجه شدم که این گروه رستورانی بزرگ، دارای یک آشپزخانه مرکزی به مساحت 400 متر مربع است که بسیاری از مواد اولیه مورد نیاز انواع غذاهای رستوران در آنجا آماده میشود. از قرار معلوم این آشپزخانه مرکزی یکی از مجهزترین و مدرنترین آشپزخانههای کشور است که از شستشوی مواد اولیه با گاز اوزون گرفته تا دستگاههای هنی پنی اورجینال KFC آمریکا همه را میتوان در این آشپزخانه یافت. بار دیگر به این حقیقت رسیدم که کیفیت، اتفاقی نیست! با خاطرهای خوش رستوران رازقی را ترک کردیم و به خود قول دادم هر بار پایم به گیلان رسید، حتماً سری هم به این رستوران درجه یک بزنم.
پیش از بازگشت به هتل، به بازار بزرگ رشت رفتیم و با دیدن حال و هوای قدیمی و فضای سنتی این بازار، دوباره خاطرات کودکی من برایم زنده شد. امکان نداشت با خانواده به رشت سفر کنیم و پدرم مرا به این بازار نیاورد. بازاری که در آن میشد انواع ماهی و البته خوردنیهای لذیذ دیگری مانند ماهی دودی، خاویار نمکسود شده ماهی (که بومیان به آن اشپل میگفتند) و انواع زیتون پرورده و ماست برانی و... را با بهترین کیفیت ممکن خریداری کرد و پدرم هم از خرید آنان هرگز دریغ نمیکرد. به رسم پدر، من نیز از خرید این لذیذهای بهشتی دریغ نکردم و با دستانی پر از بازار به سوی هتل خود رهسپار شدیم. عصر را قرار بود به دیگر شهر زیبای گیلان یعنی لاهیجان برویم. پس کمی استراحت کردیم که برای ادامه سفر خود آماده شویم.
«بیخود نیست که لاهیجان را عروس شهرهای گیلان لقب دادهاند.» از بدو ورود به شهر، این جمله در سرم تکرار میشد. این شهر از حیث زیبایی طبیعی و لذتهای رایج سفر هیچ چیز کم ندارد. دریاچه طبیعی، دریاچه مصنوعی، باغهای زیبای چای، کوههای بکر و دست نیافتنی، کوهی که تا نوک آن بتوان با ماشین رفت و در بالاترین نقطه آن انواع تفریحات هیجان انگیز را تجربه کرد، تفریحات درجه یک، رستورانهای عالی، کوکیهایی که در هیچ کجای دنیا همانند آن را نمیتوان یافت، موزهای که بیانگر تاریخ محبوبترین نوشیدنی ما ایرانیها پس از آب است، زیبایی، زیبایی، زیبایی...
حقیقتاً یک عصر برای وقت گذراندن در لاهیجان بسیار ناچیز است. من مایل بودم که ساعتهای زیادی را تنها در بام سبز لاهیجان سپری کنم. جایی که پیش از هر جای دیگری به آن رسیدیم. نمیشود به لاهیجان پا گذاشت و سری به بام سبز آن نزد. بام سبز کوهی است که محلیها به آن شیطان کوه میگویند و امروزه تبدیل به پارکی زیبا و مجلل گردیده است. با ماشین میتوان تا بالای کوه رفت و از آنجا تمام لاهیجان را به یک نظر دید. در آن بالا هم پارک شهری زیبا بنا شده که میتوان حسابی در آن آدرنالین ترشح کرد.
ساعتی را به لذت بردن از وسایل برقی پر هیجان این پارک شهر سپری کردیم و سپس در دو راهی زیپ لاین و تله کابین گرفتار شدیم. زیپ لاینی که از بالای کوه حرکت کرده، از دریاچه مصنوعی عبور کرده و در آن سوی دریاچه شما را فرود میآورد واقعاً هیجان انگیز مینمود. اما تله کابینی که میتوانست ما را به دل کوههای پوشیده از درخت و باغهای چای لاهیجان ببرد، بدون شک هیجان دیگری داشت. بنابراین سوار تله کابین احرار لاهیجان شدیم و خود را غرق در زیبایی و آرامش محض کردیم. سفری 20 دقیقهای که هر چه بیشتر به پیش میرفت، صفای بیشتری به دل ما میداد.
پس از بازگشت از تله کابین، سری به موزه چای کاشفالسلطنه زدیم. جایی که در آن میشد تاریخ مصور چای را مشاهده کرد. از قدیمیترین سماورها و قوریها و استکانها گرفته تا عصایی که برای نخستین بار چای در آن پنهان شده و به ایران آورده شد. فضای سنتی این موزه تماماً حال و هوای گیلان را حفظ کرده بود و به عنوان یک موزه ملی، بسیار دیدنی بود. پس از موزه در خیابان شیشه گران به قدم زدن مشغول شدیم و سپس به خیابان کاشف شرقی پا گذاشتیم. در مسیر با مردم لاهیجان نیز هم صحبت شدیم تا از زبان آنها نیز بهترین رستوران لاهیجان را بشناسیم و از همان فرمول رشت استفاده کردیم. و جالب آن که در لاهیجان نیز اشتراک فهرست همه مردمی که با آنها صحبت میکردیم، رستوران «پیزریا» بود.
بهترین رستوران لاهیجان
خرید سوقاتی، کوکی لذیذ و داغ، یخ در بهشت، چند لباس و... که تمام شد، نبش میدان حشمت بودیم که با صحنه جذابی مواجه شدیم. رستوران رازقی رشت که خاطره ناهار لذیذ آن هنوز مستیاش در ما تازه بود، شعبهای از پیزریا را در لاهیجان داشت که مقابل رویمان بود! رستوران پیزریا شعبه لاهیجان نیز قطعاً میتوانست همان کیفیت را ارائه دهد که هنگام ناهار تجربهاش کردیم. از آنجایی که مردم لاهیجان نیز نام این رستوران را مرتباً بر لب داشتند، تسلیم وسوسه شدیم و برای شام، به پیزریا رفتیم.
فضای داخلی رستوران و تم آن، شباهتهایی به رازقی داشت و معلوم بود که نهاد و گوهر هر دو رستوران یکی است. رفتار حرفهای پرسنل و برخورد خوب آنها نیز مشابه رستوران وی آی پی رازقی در رشت بود. حال که بهترین رستوران لاهیجان را نیز یافته بودیم، با اشتیاق به سراغ منوی آن رفتیم. منوی رستوران پیزریا محدود به غذاهای فرنگی بود. انواع پیتزا، سوخاری، کباب دونر ترکی، انواع برگر، انواع ساندویچ، انواع خوراک فرنگی و... جالب آنکه باز هم تنوع بسیار بالای پیتزاها و دیگر آیتمها، موفق شد یک بار دیگر ما را حسابی گیج کند!
سعی کردیم در انتخاب خود تنوع کافی را به خرج دهیم و از انواع غذاهای لذیذ این رستوران نیز بهره ببریم. حقیقتاً چقدر جذاب است که یک سفر خاطره انگیز در کنار غذاهای لذیذ آن، تکمیل گردد. کیفیت رستوران پیزریا لاهیجان هم فراتر از حد انتظار و مشابه رازقی بود. حال به خوبی میدانستیم که چرا بهترین رستوران لاهیجان نام دارد و چرا در رشت نیز بهترین رستوران رشت را گروه رستورانی رازقی میدانند.
اگر میشد که از طریق اپلیکیشن سفارش آنلاین غذای رازقی در شهر خودمان هم غذا سفارش دهیم، از این کار دریغ نمیکردم؛ اما متاسفانه این اپلیکیشن و این غذاهای با کیفیت مختص مردم این خطه است. البته که به رسم یادگاری، اپلیکیشن رازقی را در گوشی خود نصب کردم تا من نیز عضوی از این خانواده بزرگ باشم و حال که از سفر خود بازگشتهام، هر از گاهی در کنار مرور خاطرات و عکسهای این سفر خاطره انگیز، در این نرم افزار به تماشای غذاهای رازقی هم مینشینم و دل در دل ندارم که در سفر بعدی خود نیز دوباره به همین رستوران بروم.