در حال حاضر، سالهاست تحلیلهای زیادی در خصوص توان نظامی، نوع عملیاتها و شیوه و مکانهای رویارویی ایران و اسراییل و متحدین هر دو طرف وجود دارد. موضوعاتی که اغلب با دقت در آنها، عدم دقت را خواهید دید. حمله مستقیم ایران به اسراییل، عدم توان پاسخگویی نظامی به لبنان توسط این رژیم، حمله به یمن توسط اسراییل و شهادت هنیه در ایران، نشان دادن معادلاتی که سالها از ان صحبت میشود صرفا در دیدگاه صاحبنظرانی است که در بیرون گود این معرکه، نشستهاند و حرفهایی تکراری میزنند.
به نظر میرسد اسراییل که خود را مظهر تفکری جدید میداند، از قدرت تفکر خارج شده و هیچ استراتژی خاصی ندارد. صرفا ایجاد وحشت و ترور تا آبی روی آتش انتقام باشد؛ دقیقا ماهیتی که آموزههای تلمود نیز دارد. عقدهای ترکیب شده از حقارت و جسارت.
شاید این نظر برای کسانی که اخبار را دنبال میکنند کمی گیج کننده باشد و قطعا دنبال مسیری استراتژیک برای کشف هستید. اما اگر به سابقه ترورها، تخریب افکار عمومی، اخبار متضاد و مشکلات درون این رژیم نگاهی بیاندازید و آنها را با توصیههای بنیانگذار این رژیم و کتاب شطرنج بزرگ، مقایسه کنید یک جمله بیشتر خود را نشان نمیدهد: دیوانگی تا حد از بین رفتن.
این رژیم دیوانه شده است. توان حفاظت از مرزها، افکار عمومی جهانی و حتی داخلی خود را ندارد و افراطیهای این رژیم افراطی، صرفا به دنبال ارضای عقدههای شخصی هستند. عقدههایی که خود را به صورت ترورهایی به ظاهر هدفمند نشان میدهد.
اما این ترورها نشان داده که هرگز باعث بهبود اوضاع نشده است و چه بسا آن را بدتر کرده. با این حال به وسیله تروریسم، این رژیم در انفعالی شدید، ظاهری تهاجمی را حفظ کرده.
قومهایی نظیر اسراییلی بسیار ترسو و محتاطاند. این را نیز در آموزههای جعلی تلمود میتوانید پیدا کنید. باید گفت در پشت تمام هیاهوها، اسراییل قدرت واقعی خود را از رسانهها میگیرد و اساسا موجودیت و ماهیت خود را مدیون آن است. به همین دلیل بزرگترین نظریهپردازان جهان، اسراییلی هستند. قدرتی که هزینهای برای صاحبانش، ندارد و سازمانهای وابسته به آن مانند منافقین و داعش نیز، قدرت زیادی را برای روی رسانه متمرکز کرده بودند. حتی هنوز باقیمانده آنها را میتوان در کامنتهای سایتهای خبری و شبکههای اجتماعی دید.
قدرت دوم، بازیگری تهاجمی به نام آمریکاست که تقریبا توان اسلحه گرفتن به سمت هر کشور یا جامعهای در جهان را دارد و اسراییل در اصل از نظر امنیت و اقتصاد به طور کامل به آن وابسته است.
اما به لطف شبکههای اجتماعی، قدرت اول، کارایی محض خود را از دست داده و قدرت دوم نیز با درگیر بودن در تمام سالهای تاسیس خود، حوصله و هزینهای برای چالشی غیرضروری را ندارد. کار به جایی رسیده که حتی حمایتهای نمایشی از اسراییل در آمریکا نیز، تغییری محسوس داشته.
با درک این دیوانگی، اغلب صاحبنظران سیاسی، مداوم این موضوع را پمپاژ میکنند که اسراییل به دنبال ایجاد بهانه برای کشاندن ایران به جنگی تمام عیار است و این صرفا یک تله است. اما این خط نیز به نظر من جعلی است. بیایید داستان را جور دیگری تعریف کنیم. «یک نفر میخواهد شما را به قتل برساند و اگر نمردید، قصد داشته شما را وادار کنید کاری کنی تا شما را به قتل برساند». موضوع همینقدر خندهدار است!
برای روبرویی با این دیوانگی، عقلانیتی در کار نباید باشد. ایران نباید از هیچ پاسخی فروگذار کند. هر اتفاقی باید با سرعت و با سطحی بالاتر واکنش داده شود. نباید فراموش کرد که «ترس، برادر مرگ است». در حالی که ترس از پاسخ و یک جنگ، منجر به اتفاقاتی عمیق در صحنههای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی شده است، احتیاط درست نیست.
به عنوان مثال در حالی که ترور سردار سلمانی از نظر امریکاییها، انفجاری اتمی محسوب میشد، به واکنشی صرفا استراتژیک انجامید. هزینهای ناچیز برای یک دیوانه!! ترور فخریزاده و افراد مهم دیگری که به نظر من هرگز، پاسخی درخور دریافت نشده است.
ایران باید درک کند که این هزینه، ناگزیر است و فرار از آن، صرفا موضوع را بدتر میکند. استراتژی «مرگ با هزاران ضربه چاقو» و «لانه زنبور» هنوز زنده است. تا دیر نشده باید پاسخی جنونآمیز دریافت کنند و از تبعات آن نگران نبود. چون آنچه به عنوان «تبعات» از آن میگریزیم، دیر یا زود، به عنوان یک کنش دیگر، تحمیل میشود.