دیگر چیز بیشتری وجود ندارد. حتی اگر صدها موشک برای زدن پایگاههای نظامی اسراییل بلند شوند، هیچ چیز تغییر نمیکند. در کمتر از یک ماه همه پایگاهها بازسازی شده و آنچه از دست رفته، شهادت آخرین سردار مقاومت است که یک قرن ظهور و بروز آن طول کشیده بود.
اسراییل ابایی از جنگ و تخریب ندارد. فرهنگ آنها از عذاب الهی تا فقر مطلق را تجربه کرده. هیچ چیز صهیونیستها را متوقف نمیکند.
به شخصه مغزم درد میکند. چرا ایران اینقدر تعلل کرد؟ چرا اینقدر دیر شد؟ دلیل این همه تاخیر در تمام اتفاقاتی که در ایران میافتد چیست؟ زمانی تنها موضوعی که قابل دفاع بود، ابعاد نظامی ایران بود. دکترینی که باید بدون فکر فقط دنبال میشد. اما حالا... متاسفانه چیزی برای دفاع دیگر نیست. هنیه را در وسط تهران میزنند، حماس و حزبالله نیمه جانند و خبرگزاریها پر شده از کلماتی از محکومیت تا وعده تنبیه و حماقت صهیونیستها که دیگر حتی معانی آن را درک نمیکنم. آنها کار را تمام کردند و ما هنوز فقط محکوم میکنیم.
ایران میگوید با تمام قوا در کنار لبنان است و باید با تمام قدرت در کنار حزبالله ایستاد! کدام قوا؟ کدام ایستادگی؟ کدام حزبالله؟ چه چیزی دیگر مانده. نه سردار سلیمانی هست که شبانه خود را برساند و نه ابومهدی که عراق را بسیج کند و نه سیدی که معادلات را تغییر دهد.
نمیفهمم چرا شیعه هرگز نتوانست. چرا مالک اشتر از چادر معاویه برگشت؟ چرا علی(ع) چشمهایش را نبست و شمشیرش را بزند؟ چرا حسین(ع) کمک را قبول نکرد؟ چرا امامان ما باید در زندان میبودند. یک چیزی را در این میان درک نمیکنم...