وضعیت شلیکایی در روابط عمومی: تیرهایتان را هدر ندهید.
تیراندازها در زمان جنگ ایران و عراق، پدافند هوایی ایران، وضعیت بغرنجی پیدا کرده بود: فاکسبتها (میگ 25) ارتش عراق، به عنوان سریعترین هواپیمای جنگنده آن زمان جهان، آنقدر سریع و در ارتفاع بالا پرواز میکردند که موشکها و گلولههای پدافندی ایران به آنها نمیرسید و فقط تامکتها (اف 14) ایران با سختی میتوانستند آنها را رهگیری کنند. با توجه به مهمات پر ارزش و محدود تامکتها و احتمال بالای خطا، تامکتها ترجیح میدادند تا حد ممکن درگیر نشوند، اگرچه در چند مورد به صورت موفق فاکسبتها را هدف قرار دادند. در نتیجه فاکس بتها در آسمان شهرهای ایران، به ویژه اصفهان هر غلطی میخواستند، میکردند و تا زمانی که ایران از چین، سامانه اس 75 دوینا (اچ کیو 2) را نخرید، وضعیت به همین منوال بود.
اما نمیشد هیچکاری هم نکرد. در نتیجه فرماندهان پدافند هوایی دستور داده بودند زمانی که فاکس بتها به آسمان شهرها رسیدند، شلیکاها یا همان توپهای ضد هوایی شلیک کنند که هم هواپیما به راحتی کارش را در ارتفاع پایین انجام ندهد، هم شهروندان احساس کنند بالاخره دارد کاری انجام میشود. این کار هزینه بردار بود، اما به شهروندان آرامش میداد. آنها با شنیدن صدای گوشخراش شلیکا و خط نور گلولهها، احساس میکردند از آنها دفاع میشود. اما خدمه توپها میدانستند این کار بیفایده است.
گاهی بخشهای روابط عمومی در سازمانها نیز دچار وضعیتی میشوند که اسم آن را میشود وضعیت شلیکایی نامید: آنان میدانند که تبلیغات، رپورتاژها یا اقداماتی که انجام میدهند، کاملاً بیفایده است؛ اما این اطمینان خاطر را به سازمان یا مدیران میدهند که بالاخره کاری دارد انجام میشود، هرچند مسئلهای را حل نمیکند.
واقعیت این است که مسئله حمله فاکسبتها تا زمان خرید سامانه جدید ضد هوایی ابتدا از لیبی (که در عمل به دلیل کارشکنی اپراتورهای لیبیایی به دستور قذافی بینتیجه ماند) و سپس از چین و تست چندباره آن، حل نشد. ابزار جدید یا اقدام جدید مشکل را با موفقیت حل کرد و با اولین سقوط فاکسبت در اصفهان به دست پدافند، رژیم بعث ناچار شد هواپیماهای ارزشمند خودش را از محدوده خطر دور کند و دست به ریسک نزند. در نتیجه از آن روز زمستانی در سال 64، آسمان اصفهان امن شد.
وضعیت شلیکایی، یعنی سر و صدا و اقدامات بیهدف و نمایشی با علم بخش روابط عمومی به بیفایدگی آن و صرفا برای پوشاندن سر و صداها و انتقادها از اینکه دست روی دست گذاشتهاید. این اقدامات اگرچه ممکن است در کوتاه مدت، نشان دهد که داریم کاری انجام میدهیم، اما در نهایت بیفایده است و اتفاقا این امیدهای واهی و توهم اینکه کاری در حال انجام است، باعث میشود تا مدیران سازمان و مسئولان روابط عمومی زمانی به هوش بیایند که بحران کل سازمان را فرا گرفته است.
پانوشت 1: قصه مفصل فاکسبت و حکایت شلیک نهایی با اس 75 خواندنی است و با کمی تفاوت در روایت میتوانید در رسانهها کلیت قصه را بخوانید. اگرچه به قول بیهقی من اصل روایت را با دو گوش خود از افسر شلیک کننده شنیدم
پانوشت 2: در شرایط جنگی آن زمان، اقدام پدافند برای آتشباری شلیکاها کاملاً عقلانی و درست بود و به محض پیدا شدن امکان خرید آشتبار اس 75 در شرایط سخت تحریم، ایران این کار را انجام داد. شرح این ماجرا فقط مثالی قابل فهم برای طرح یک مسئله در سازمانها است.
ممنونم از بهروز اشرف سمنانی عزیز بابت اشتراکگذاری این مطلب.