AlirezaJatan
خواندن ۱ دقیقه·۲ ماه پیش

18 - زیر چرخ دنده های روزمرگی

خیال هم مکروه شد
زیر چرخ روزمرگی
بی ثمری و شاید بی باری
خسته از خیال هایی که به واقعیت تبدیل نشد
امروز
دیروز
و دیروز
آخر، خط حس کردن باقی روز قطع می‌شود
این مسیر زیبایی رشد و زیستن پنهان می‌شود
از خیال خسته، که نشد تداعی در واقعیت
واقعیت همین است که هست و هیچ
و بله، پله بالاتری وجود ندارد
شکست؛
زیباست خلق اثر

چرا تمام متن هایم در این دفترچه گرفته یک رنگ و بوی
حتی وقتی می‌خواهم آغاز به نوشتن کنم.

پشتم بوق می‌زندد که آهای! حرکت کن
اما نمی‌شود، واقعیت حرکت نمی‌کند
گرچه خیالم در حال کنکاش است اما وجودم خسته می‌شود

روزمرگی و کندن
روزمرگی و کندن
روزمردگی و کندن
بازگشتن

آخر تا کی؟!
یک صفحه به زیر من قرار دهید، یک بستر
که نرود انرژی هایم به قهقرا
بس است این گشتن های باطل
آه ... از همه چیز
که در ذهنم جولان می‌دهد.
جریان آب
باید شوم همانند آب

ملال روزمره خود نوعی هشدار است
که می‌گذرانی اشتباه! و درس بگیر
اینجا در شمال هیچ‌کس نیست
که با هم، هم کلام شویم
خوده این هم کلامی نوعی اتصال است به اطراف ( به زندگی‌ )
نه تنهایی مرا به جایی نخواهد رساند
و آن تنهایی دیگر که تغییر زاویه دید به زندگی است ...
ولی نه حالا که خسته ام.

  • 1403 / 5 / 15
بیا هم دیگه رو پیدا کنیم ...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید