بسمه تعالی
نقل هست که ملانصرالدین وارد شهری شد و دید که شخص مهمی در شهر بیمار شده و طبیبان از معالجه عاجز مانده بودند.نصرالدین به درب خانه ایشان می رود و ادعای طبابت میکند.
از وی می پرسند آیا شما طبیب هستی؟ با کمال افتخار و اعتماد به نفس تایید می نماید.
شروع به بررسی احوال بیمار می نماید و بعد از چند دقیقه می گوید " چند سیخ کباب بیاورید. " کباب ها را می آورند و در خفا آن ها را می خورد.
مجددا امر می کند " غذای گرمی بیاورید." می آورند و چون بار قبل آنرا نیز میل می کند.
چندبار این امر تکرار می شود، تا بیمار می میرد!
اطرافیان بیمار نسبت به نصرالدین شاکی می شوند که تو که گفتی طبیب هستی و می توانی کسی که در آستانه موت باشد را درمان کنید.
نصرالدین هم گفت : " هنوز هم همان ادعا را دارم، حال آنکه دو نفر در شرف موت بودند و من یکی را نجات دادم!(خودش را) "
حال و روز برخی از منتورها و نوابغ و نخبگان و ... فعال این روزهای حوزه فناوری اطلاعات و جامعه استارتاپی ایران بی شباهت به داستان نصرالدین نیست. اگر کسب و کارها را نتوانند نجات دهند، حداقل خودشان به نان و نوایی می رسند.
یادم است اوایلی که شرکت صبح وصال را راه اندازی کرده بودیم، شرکتی در اطراف ما شکل گرفته بود که مدیرعاملش هم مدیرعامل شرکت بود و هم کدنویس و هم سئوکار و هم مدیرمالی و هم همه چیز شرکت. قیمت هایی هم که می داد عموما نصف یا حتی ثلث قیمت پروژه های ما بود. روزی یکی از دوستان گفت که فلان شرکت رقیب شما قیمت هاش نصف شماست و مشتریاشون هم از پشتیبانیشون به شدت ناراضی هستند. شما بیاید تبلیغی کنید، کاری کنید تا مشتریان سراغ اون ها نروند و کارهاشون رو به شما سفارش بدهند.
موضع ما اما چیز دیگه ای بود. ما گفتیم تنها راه ادامه دادن این ماجرا اینه که ما خودمون رو اثبات کنیم، حتی اگر کسی درباره اون شرکت ازمون می پرسید میگفتم نظری ندارم، قیمت هاشون پایینتر از ماست، می خواید برید تست کنید.
توی این 7-8 سالی که شرکتشون راه افتاده کم هم نبودند مشتریانی که رفتند، با اون ها قرارداد بستند و کاری که باب میلشون بود رو تحویل نگرفتند و یا از ادامه فعالیت در حوزه IT منصرف شدند یا سراغ شرکت های دیگه رفتند برای انجام " دوباره " پروژه شون.
به نظرم در مورد ماجرای شوآف های گاه و بی گاه برخی مدعیان و پدران و پدر جدهای صنایع مختلف مرتبط با IT بهترین کار بایکوت اون ها و اصرار و تلاش برای معرفی افراد لایق و توسعه دانش شخصی و آموزش دیدن و آموزش دادن باشه و گرنه تا بوده و نبوده اینجور افراد بوده و خواهند بود.
تلاش کنیم برای رشد علمی و شخصی خودمون، تلاش کنیم برای معرفی افراد لایق و توانمند حوزه کاریمون، تلاش کنیم برای توسعه واقعی غیرمبتنی بر شوآف
پ.ن :
1-اصلا قصد نداشتم در مورد کنفرانسی که تحت عنوان اولین کنفرانس نوابغ دیجیتال مارکتینگ ایران در تهران(سالن میلاد) برگزار شده بود مطلبی بنویسم، تا اینکه بعد از فروکش کردن موج اول انتقادها، مطلبی از یکی از این نوابغ در اینستاگرام دیدم با این مضمون :" تعداد فالوار های شما اندازۀ هاپوی مادر زنم هم نیس "! بسیار عجیب و دور از ذهن آمد.
2-معتقدم اتفاقا این نوعِ دوستان بسیار هم نابغه هستن در فراگیر کردن اتفاقات اطراف خودشون. خیلی هم واردن. همین حالا که بنده و امثال بنده داریم دربارهشون مطلب می نویسیم به شناخته شدن بیشتر ایشان(هدف اصلی اونها) کمک میکنیم!!
اما باید گفت! چاره ای نیست.
باید بیان کرد، معرفی کرد. و صد البته کار اثباتی کرد.
3- سه سال پیش مجموعه محترمی مشتری شرکت ما بودند که می گفتند بنا به حساسیت هایی که داشتند و می خواستند بهترین(!) شرکت طراحی وب ایران کارهای فروشگاه اینترنتیشون رو انجام دهد لذا براساس تبلیغات به سراغ شرکت یکی از همین پدران نابغه دگرگون کننده رفته بودند، پس از گذشت چندسال و اخذ هزینه های بسیار زیاد برای راه اندازی فروشگاه و عدم پشتیبانی مناسب حاضر شدند هزینه راه اندازی فروشگاه رو دوباره متقبل شوند، صحبت هایی که اونروز درباره این نابغه مطرح کردند، امروز به عینه روشن شده.
( یکبار تلفنی با دفتر این نابغه صحبت کردم، اصلا متوجه شدم دفتر یک شهر دیگری است و چنان برخوردی کردند که روی تمام مشتری مداران عالم سیاه شد.)