ویرگول
ورودثبت نام
علیرضا خان زاده
علیرضا خان زاده
خواندن ۲ دقیقه·۴ سال پیش

گوشی مدل پایینم،یار روزهای تنهاییم

#روایتگرباش

من و پسرم تو روزهای کرونایی با زنگ هشدار گوشی هوشمند قدیمی ام بیدار می شدیم. صبح ها پسرم با همین گوشی وارد کلاس مجازی می شد هرچند بعضی مواقع به خاطر مدل پایین گوشیمون خیلی عذاب می کشیدیم به هر حال روزگار رو میگذروندیم.

ماجرا بعد از کلاس شروع می شد که مادر رو پسر برای تصاحب گوشی تلاش می‌کردن، اغلب اوقات مادر خانواده پیروز میدان بود و یه جورایی حق هم با او بود چون اگه نوبتی هم بود نوبت او بود ولی یه جورایی دلش به حال پسر نوجوونش هم می سوخت که دلش می خواست یه گوشی داشته باشه.

باشگاه خانوادگی

من و خواهرام با چندتا از دوستای مشترکمون تصمیم گرفتیم تو این دوران که به خاطر کرونا و هوای‌سرد نمیشه زیاد بیرون رفت برای اینکه دیگه بیشتر از این اضافه وزن پیدا نکنیم و به این بهانه یه تکونی به خودمون بدیم با تماس تصویری گروهی ورزش می کردیم و کلی هم می خندیدیم و برای روحیه مون هم خوب بود چون حین ورزش اتفاق‌هایی می‌افتاد که اگه نگم بهتره.

سرگرمی و موسیقی به جای پارک

یه وقتایی از شدت تنهایی و تو خونه موندن اعصابمون داغون بود. تو این مواقع باید یه کاری میکردم، این بار هم از گوشی مهربانم کمک می گرفتم یه آهنگ شاد و پر انرژی می گذاشتم و شروع میکردم به پختن کیک گاهی وقتا هم آهنگ های درخواستی دیگر اعضای خانواده رو هم پخش می کردم و این جور حال هممون کلی خوب میشد به خصوص بعد از خوردن کیک.

شرکت در مسابقات

یه اتفاقی که قبل از کرونا اصلاً به اون فکر نکرده بودیم و اصلاً وقت و حوصله اش رو نداشتیم، شرکت در مسابقات مختلف در فضای مجازی بود تو این روزها که خیلی حوصله مون سر میرفت و دنبال سرگرمی بودیم منو پسرم خیلی به این مسابقات مختلف مثل کتابخوانی توجه می کردیم و دوست داشتیم جایزه اش رو ببریم که راستش هیچ وقت این اتفاق نیفتاد و شانس مارو یاری نکرد. این مسابقه رو هم اتفاقاً پسرم پیدا کرد و من هم متنش رو نوشتم به امید اینکه این بار شانس مارو یاری کنه.#روایتگرباش

روایتگرباشکروناقرنطینهمسابقهجایزه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید