بعضی وقتا دستم به کیبورد نمیره! یعنی حاضرم ساعت ها تویه خونه قدم بزنم، در یخچال و بارها باز و بست کنم، درحالی که میدونم چیزی که میخوام توش نیست، یا اینکه ساعت ها با گوشیم ویدیو ببینم ولی دستم را روی کیبورد نذارم.
من کلا آدمیم که قبل از شروع به کاری دوست دارم قبلش تمام وسایل اون کار رو داشته باشم. شاید آدم حرفه ای تویه اون کار نباشم ولی دوست دارم وسیله هام همه حرفه ای باشن!. مثلا یه زمانی دوست داشتم کمپ کنم ولی اول از همه میگفتم خب منکه تویوتا ندارم😄!! بعد فکر میکردم که اگه حتی تویوتا هم بخرم یک ماه طول میکشه تا تجهیزش کنم. سر همین افکار کلا کمپینگ و بیخیال میشدم. ولی انقدرها هم که من موضوع را برای خودم سخت میکردم، سخت نبود.کمپینگ خوب را با یک سری تجهیزات ضرروری و معمولی هم میشه برقرار کرد. ولی این نکته را هم بگم که اخیرا بهتر شدم و با ۲۰۶ رفتم یه کمپینگ با کیفیت و دیدم که حتما نباید تویوتا بخرم! در واقع لوازم واقعی کمپینگ خود طبیعته که وجود داره. درختان، چوب، اکسیژن، کوه و ... که مفت و مجانی در اختیارمونه. همه ی اینارو گفتم که بگم یکی از دلایلی که بعضی وقتا دستم رو کیبورد نرفته همین تجهیزات بوده، مثلا یادمه یه زمانی از لپتاپم خسته شده بودم، یه حس تکراری بهم میداد که نمیتونستم باهاش کد بزنم. یعنی احساس میکردم که اگه یه لپ تاپ جدید با کاتفیگ خفن بگیرم کد تمیزتری مینویسم. ولی خداییش اوایلش این تاثیر را گذاشت (این اصل به SOLID اضافه بشه لطفا😃 - خداروشکر عمو باب اینو نمیبینه!!) - در صورتی که اصل داستان تویه ذهن منه و عملا لپ تاپ با کانفیگ بهتر یک فاکتور میتونه باشه برای بهتر کد زدن برای بهتر پروژه انجام دادن ولی نه همه چیز.
خیلی وقتا ددلاین پروژه دارم ولی از اتاقم میام بیرون و ساعت ها با مامانم حرف میزنم. ذهنم تویه اون شرایط میخواد حرف بزنه ولی هیچ دستوری مبنی بر رفتن دست من روی کیبورد نمیده. جالب اینجاست میشینم ساعت ها راجب راه های موفقیت حرف میزنم و در واقع راه موفقیت تویه اتاقمه و در اون لحظه حاضر نیستم دستم روی کیبورد بره.
یکی دیگه از دلایلی که دستم رو کیبورد نمیره، ایده آل گرایی و بیش از اندازه فکر کردنه. یعنی انقدر میشینم روی موضوعی فکر میکنم و پلن میچینم که تایم عمل کردن به اون پلن ها رو از دست میدم. فکر کردن خیلی خوبه ولی به اندازه!! به اندازه ای که به شما یه مسیر راه بده. شما تویه مسیر هم فرصت فکر کردن دارید. موضوع پایان نامه من راجب بلاکچین بود. زمانی که استاد راهنما را انتخاب کردم با چند جلسه معاشرت فرمودند: " ۲ تا آدم ایده آل گرا و وسواسی خوردیم به پست هم، خدا به خیر کنه". از زمانی که ایشون این جمله را گفتن تا زمانی که من دفاع کردم ۳ سال و نیم گذشت!! خیلی وقتا بخاطر اینکه حجم مقاله ها زیاد بود از باز کردن لپ تاپ ترس داشتم. از این موضوع یاد گرفتم که کارهای بزرگ را به کارهای کوچیک تقسیم کنم و انجام بدم.
در کل میخواستم بگم که هر کاری و باید تو زمانش انجام داد، ذهن خیلی تلاش میکنه که اونکاری که باید ما انجام بدیم و انجام نده! بعد از ۲۹ سال و اندی این موضوع را فهمیدم که هر کاری تویه زمان خودش ارزشمنده و به مرور زمان از ارزش میافته.
تو این مرحله میخواستم راجب راه کارهایی که خودم میکنم تا ذهنم را گول بزنم که بتونم برم سمت کیبورد را بگم، ولی گفتم از کامنتای شما استفاده کنم و به همه بگین که از چه روش هایی استفاده میکنید که این مقاومت را بشکنید.