قسمت اول
دلیل اینکه این عنوان رو انتخاب کردم بلایی هستش که دانشگاه سر جامعه تحصیل کرده ما آورده هستش.
افراد با دیدهای مختلفی دانشگاه رو انتخاب میکنند. بخشی به دلیل علاقه به تحصیل، بخشی زیادی فشار خانواده و همراهی با موج جامعه رو انتخاب میکنن و دلایلی از این قبیل. تمامی این افراد سعی میکنن در رقابت طاقت فرسایی کنکور جایگاه خوبی برای خودشون بدست بیارن و وارد محیط دانشگاه بشن.
متاسفانه در کشور ما، به هر دلیلی، افرادی که توانایی بالاتری در تحصیل دارند به سمت رشتههای مهندسی، علوم پزشکی و در گرایش علوم انسانی رشته حقوق سوق داده بشوند و از رشتههایی مثل مدیریت و اقتصاد دوری کنند(این موضوع در طولانی مدت به کشور آسیبهای جدی وارد میکنه که این مطلب مناسب بررسی این مسائل نیست). پس از کنکور زمان انتخاب رشته فرا میرسد.
در رشته تجری نظری ندارم اما در رشته ریاضی فیزیک انتخابها به این صورت است که جایگشتی از دانشگاهها و رشتههای مختلف رو میشه در اون مشاهده کرد.
پس از قبولی دانشجو با هزار امید و آرزو درباره آینده وارد دانشگاه میشود. اکثر دانشجوها سال اول دانشگاه را ختم به خیر میکنند. از ترم سوم دانشگاه روی زیبای خود رو به دانشجوها نشان میدهد و افراد با این نتیجه میرسند که دانشگاه با واقعیت بسیار متقاوت است. این اولین ضربه مهلکی است که دانشجویان در زندگی خود میخورند(ولکام تو کلاب). بسیاری این ضربه مهلک را تحمل میکنند و به تحصیل خود ادامه میدهند. برخی، مثل خود بنده، تحمل این ضربه را ندارند و دچار مشکلات فراوانی مثل افت تحصیلی شدید میشوند. خوشبختانه این ضربه مهلک در بسیاری از مواقع باعث رشد افراد میشه و افراد رو از نظر روحی قویتر میکنه(به قول اجنبیها هر چیزی که تو رو نکشه قویترت میکنه) و به اونها یاد میده که تصورات با واقعیتها تفاوت زیادی دارند.
پس از چهار سال تحصیل زمان وارد شدن ضربه دوم فرا میرسد، ورود به اجتماع. این ضربه به مراتب سنگیتر از ضربه اول است چرا که دانشجوی فارغ التحصیل شده ما به دنبال شغل برای خود میگردد و در خوشبینانهترین حالت شش ماه به درهای بسته میخورد. حتی پس از پیدا کردن شغل با توجه به ارقام پیشنهادی برای حقوق ماهیانه ضمادی بر ضربه مهلک دوم نیست.
بخش اول رو به همین جا تموم میکنم. در بخش دوم سعی میکنم از مسائل مختلف دانشگاه و راه حلهایی که به نظر خودم میتونه راهگشا باشه بگم.