سلامی دوباره :) من اومدم تا یه سری داستان دیگه از گذشتم واستون بگم. وقتی وارد کلاس هشتم شدم. دیدم کلا نسبت به زندگی تغییر کرد. من اون موقع شاید یکم دیر به بلوغ فکری. اما رسیدم. منظورم از بلوغ فکری قدرت تسلط به محیط بود. احساس میکردم یه حس شیشم قوی دارم و به برخی مسایل مسلط شدم. به عنوان مثال میتونستم از قیافه ادما شخصیت اونارو متوجه بشم . البته شاید خیلی از شما این قدرت رو داشته باشید و باید به اون افتخار کنید. این یه بازخورد عالیه و میتونه فلش بک های خوبیو براتون رقم بزنه. اصلا بنظرتون چه ایده ای به ذهن من رسید که سعی کردم داستان هامو بیام و توی ویرگول بنویسم ؟ توی پارت 5 راجب عشقی صحبت کردم که برای من از بین رفت. واسطه من و ویرگول این فرد بود. اون بهم گفت که بهتره داستان هامو توی ویرگول هم در میون بزارم تا شاید رفیقای خودمو بتونم پیدا کنم. ولش کن. بریم سر اصل مطلب. وقتی من کلاس هشتم شدم فکرم باز تر شده بود. نه بخاطر جوی که توی کلاس ها بود. نه بخاطر فشار اقتصادی . نه به خاطر خیلی از چیز ها و بلکه بخاطر اینکه من وقتی هدفی برای خودم انتخاب میکردم اون رو از همه جوانب نگاه میکردم. چه از نظر عواقب اون کار. چه از نظر حوادث و مشکلاتی که قراره اون هدف به وجود بیاره. من گاهی اوقات به مرگ فکر میکنم. مرگ برام یچیز ساده و Simple هست. چون باهاش کنار اومدم. بحرحال ها همه ما یروزی قراره بمیریم. بیا باهم چشمامون رو ببندیم و یک تصور ریز از مرگ بکنیم.
تصور کن مردی.
به این فکر کن هیچکس تورو دوست نداره. و همه فامیلا و خانواده صرفا دارن برای مرگت گریه میکنن. نه برای تو. تو برای اونا مهم نیستی. خیلی کارا تو زندگیت داشتی که انجام ندادی. هدفت رو به انجام نرسوندی. ارزو هات رو به گور بردی. عشقت ترکت کرده. در تنها ترین شرایط مردی. چشمات هنوز بستس ؟ یا حرفمو ندیده گرفتی و اصلا چشماتو نبستی ؟ بهتره الان چشماتو ببندی و همین چیزای که گفتم رو بهش فکر کنی. من روان شناس نیستم ولی دوست دارم چند دقیقه چشمات بسته باشه و به مرگ خودت فکر کنی و به اون چیزا تفکر کنی. هروقت چشمات رو بعد چند دقیقه باز کردی بیا ادامه داستان رو بخون.....
الان چشمات بازه. الان زنده ای. و شاید یکم حرفام رو درک کرده باشی تا حدودی. تا ادم زندست باید به فکر کار ها هدف ها ارزو ها و خیلی از چیزای دیگه که به ثمر نرسونده باشه. وقتی بمیری دیگه توانایی کنترل و کاستومایز خیلی از کار هارو نداری. چون دیگه نیستی. الان که هستی بهتره ازین موقعیت استفاده کنی و روز های تکراری و بیهوده ای که داریو کنار بزاری. از الان برای خودت برنامه بچین. بنظرم اینکه ادم هدف های خیلی کوچیک و ساده داشته باشه بهتره ازینکه بی هدف و بی مسیر زندگی بکنه. سعی کن توی هر چیز تعادل اجرا کنی. از غذا خوردن تا عشق و کار هایی که انجام میدی. تو باید سقف هدفتو تا جایی ببری بالا که بهترین ادم توی اون رشته و مبحث تو اون هدف حتی به فکرشم نرسیده باشه.
متفاوت بودن خیلی خوبه ولی ریسک اینم به جون بخرید که کار هایی که انجام میدین فرآیند آینده شمارو در اختیارتون قرار میده. همرنگ جماعت بودن گاهی اوقات هم بد نیست اگر شمارو به سمت مثبت ببره. هیچوقت خود واقعیتون رو از دست ندید و سعی کنید شرایط شمارو با خودش از بین نبره. من خیلی سختی های تو زندگیم کشیدم ولی هنوز همون علیرضای 5 سال پیشم. درسته عشقمو از دست دادم و خیلی دارم بهش فکر میکنم و ذهنمو درگیر کرده. و خودمو سرزنش میکنم و چندین بار خواستم بهش پیام بدم و جلوی خودم رو گرفتم اما بازم سعی میکنم خود واقعیم رو نبازم. چون من خیلی کار ها دارم که باید بهش فکر کنم و فوکوس کنم. من یه دفتری داشتم که خاطراتم رو با عشقم مینوشتم اما حالا دیگه اون دفتر وجود نداره و خاکستر شده.
همیشه اینو در نظر بگیرید توی هر موقعیت آدم هر حرفیو میتونه بزنه. من تصورم این بود با اون دختر میتونستم تا ته زندگیم ادامه بدم. ولی شرایط جوری که باید میبود نبود. اگه توی امروز یک حرفی زدید با توجه به موقعیتون توی اون روز اون حرف رو زدید. به عنوان مثال. شما یک میلیاردر هستید و فرزند شما از شما چنصد میلیون درخواست میکنه. توی اون موقعیت فرد میلیاردر که قرار داشته باشید به راحتی پول رو میدید بهش. اما اگر در موقعیت یک فرد نرمال طبقاتی شما نمیتونید تقاضا فرزندتون رو پاسخگو باشید.
اگه احساس میکنی نمیتونی با تنهایی کنار میای در عین حال دوست نداری وارد رابطه اشتباه هم بشی میتونی تا پیدا کردن موقعیت مناسب کار هایی انجام بدی که فوکوس و دقتتو زیاد میکنه. کار هایی مثل بازی سازی. اهنگسازی . مدل سازی . طراحی . تدوین . نویسندگی و خیلی از کار های دیگه که از انجام دادنش لذت میبرین.
اینا اگرچه نباید توی داستان من میبود اما من دوست داشتم هرچه که فلبداعه به ذهنم میرسه رو برای شما دوستان بنویسم. کاش میشد صوتی هم چیزی گفت لاقل بهتر میتونستم همچیوبگم.
اگر از من بدتون میاد درکتون میکنم ولی خوشحال میشم دنبالم کنید. با تشکر
ارادت. علیرضام
instagram = alirezamir
telegram = alirezamir