ویرگول
ورودثبت نام
علیرضا اسعدی
علیرضا اسعدی
خواندن ۵ دقیقه·۳ سال پیش

بیانیه هدف من

باسمه‌ تعالی

سلام، من علیرضا اسعدی متولد دی ماه 1375 در نیشابور هستم. اول از همه باید اشاره کنم که تا حال بیانیه هدف ننوشتم و این اولین بیانیه هدف من است. از این رو یک احساس هیجان‌انگیزی دارم. خب همانطور که گفتم من تا حالا بیانیه هدف ننوشتم برای همین مجبور شدم؛ ابتدا متن راهنمایی را که برای من فرستاده شده بود را یکی دو بار بخونم تا دستگیرم بشود که اصلاً این بیانیه هدف چی هست؟ در ادامه برای تکمیل شناختم از این موجود عجیب به سراغ علامه گوگل رفتم و سه نتیجه اول را باز کردم و اون ها را مورد مطالعه قرار دادم. تا حالا که این جور فهمیدم این بیانیه هدف یک جور مقاله‌ای است که برای پذیرش در مقطع کارشناسی ارشد در دانشگاه‌های اروپایی و آمریکایی مورد نیاز است. برای این که شناختم کامل‌تر شود یک سری به سایت ویرگول[1]زدم و یک مقاله که در این باره بود را خواندم. دست آخر دوباره یک بار متن راهنما را خواندم و شروع کردم به نوشتن این بیانیه هدف.

خب قبل از اینکه بریم سراغ اولین نقطه عطف زندگیم؛ می‌توانم درباره دوران کودکیم بگویم در کل بچه آروم و ساکتی بودم ولی زیر پوستی شیطنت‌های خودم را هم داشتم. مطلبی که درباره کودکیم به نظرم می‌تواند مهم باشد این است که من عاشق کتاب و کتابخانه بودم. یادم می آید که دوران ابتدایی در سال دوم، معلممان یک کتابخانه نقلی تو کلاس درست کرده بود و من خیلی خوشحال شدم از این اتفاق. یکی دیگر از نشانه‌های علاقه من به خواندن البته بیشتر از جنس داستان و رمان، این بود که من داستان و رمان‌های کتاب‌های ادبیات مدرسه‌‌ام را چندبار می‌خواندم و لذت می‌بردم. یادم می‌آید یک داستان بود درباره هوشنگ‌ مرادی کرمانی که ماجرا‌های خودش را درباره جرقه علاقه‌مند شدن به کتاب و کتابخوان شدن و مرارت‌های که کشیده بود را توصیف کرده بود، من خودم را جای ایشان گذاشته بودم و واقعا لذت می‌بردم.

به خاطر همین بود که چه در دوره دانش‌آموزی و چه دوره دانشجویی، کتاب و کتابخوانی برایم خیلی مهم بوده و این خودش را به انحا مختلف نشان داده. مثلاً من یادم می‌آید چه قدر از داستان و راستان شهید مطهری خوشم می‌آمد یا آن زمان که رمان هری‌پاتر آمده بود، اشتیاق وصف ناپذیری برای خواندنش داشتم. یا یکی دیگر از کارهایی که می‌کردم این بود که معمولاً سنم به مطالعه مطالب کتاب‌های شهید مطهری نمی‌رسید اما من ورق می‌زدم تا به یک روایت یا داستانی برسم و آن را بخوانم. تا این مقطع علاقه من در ادبیات به کتاب‌های رمان و داستان به ویژه با درون مایه‌های طنز بود.


به نوعی می‌شود گفت اولین نقطه عطف زندگیم قبول شدن در دانشگاه علم و صنعت در سال 1394 بود. حالا ماجرای اینکه چرا من مهندسی‌ ماشین‌های ریلی خوندم؛ این بود که من از قطار خوش می‌آمد (به نظرتان کافی نیست!) و هم‌چنین دوست داشتم در دانشگاه‌های تهران درس بخوانم. فلذا تا پسر عمه ام گفت فلانی اگر دوست داشتی رشته‌های دانشکده مهندسی راه‌آهن دانشگاه علم و صنعت را انتخاب کن. من به سرعت اجابت کردم و در رشته فوق الذکر قبول شدم.

البته این سال کنکور من هم قصه و حرف و حدیث کم نداشت. من به شخصه دوست داشتم که علوم انسانی بخوانم و احساس می‌کردم در این رشته موفق ترم ولی چه کنیم که مدرسه شهید بهشتی نیشابور یا سمپاد خودمان این رشته را نداشت و ما ناچاراً ریاضی خواندیم. البته من برای فرار از خواندن کنکور به خانواده میگفتم که من می‌خواهم بروم حوزه طلبه بشوم و این جوری هم خانواده را قانع می‌کردم و هم عذاب وجدان نخواندن خودم را فرو می نشاندم. البته دوباره این بحث حوزه رفتن در سال 1398 که من از مقطع کارشناسی فارغ التحصیل شدم پیش آمد و من ثبت نام کردم و مصاحبه هایش را رفتم و قبول شدم و تقریبا دوره‌های آشنایی شان (میثاق طلبگی گفته می‌شود) را هم رفتم ولی در نهایت تصمیم گرفتم که دانشجوی کارشناسی ارشد مدیریت تکنولوژی با سهمیه استعداد‌های درخشان باشم تا طلبه حوزه علمیه معصومیه قم یا مشکات تهران.

علت این که من تصمیم گرفتم رشته ارشدم را عوض کنم، همانطور که اشاره کردم پیش‌زمینه قبلی داشت و هم اینکه من با مجموعه‌هایی مثل مرکز مطالعات اقتصادی بسیج علم و صنعت، اندیشکده ایتان، اندیشکده اقتصاد مقاومتی، اندیشکده حکمرانی شریف آشنا شدم. می‌توانم بگویم اولین جرقه علاقه‌مندی من به سیاست‌گذاری و حکمرانی و کار اندیشکده‌ای از فعالیت‌های تشکیلاتی داخل تشکل‌های مختلف و در ادامه دوره یادداشت‌نویسی سال 1397 مرکز گام ایتان شروع شد. من در دوره یادداشت نویسی برگزیده شدم و قرار شد در حوزه مسکن بنویسم که متاسفانه این گروه منحل شد و شدم یادداشت نویس اقتصادی که این نوشتن و آشنا شدن با کار اندیشکده‌ای تجربه خوبی برایم داشت.

دومین جرقه وقتی خورد که دوره FDM ایتان را در موضوع خانواده و جمعیت شرکت کردم و بعدش هم دوره ره‌نشان سیاست‌گذاری اندیشکده حکمرانی شریف در سال 1398 که باز در حوزه مسکن فعالیت کردم. خب این روند ادامه داشت تا دی ماه 1398 که همکاری‌ام را با یکی از دوستان اندیشکده ایتان در حوزه موتور جستجو‌های بومی شروع کردم. تجربه 9 ماه‌‌ای که مواجه واقعی من با یک مسئله سیاستی را رقم زد.

نقطه عطف بعدی شاید کرونا بود و این که من دیگه خوابگاه نداشتم و مجبور شدم برم یکی جایی کار کنم که جای خواب به من بدهند و اینجا معاونت پژوهش و فناوری سازمان بسیج دانشجویی را پیدا کردم و همکاری‌ام را از مهرماه 1399 به مدت یکسال شروع کردم و دو تا کتاب و چندتا جزوه در حوزه مسئله‌شناسی و شبکه‌های همکاری و مسائل کلان نوشتم که واقعا برام تجربه بی نظیری بود. بعد به خاطر مشکلات مالی و اینکه من متاهل شده بودم، مجبور شدم اون جمع را ترک کنم و بروم همکاری با یک جمع خوب که در حوزه نقشه راه یک فناوری فعالیت می‌کردند. من در آن‌جا با چندتا دانشجوی دکتری مدیریت تکنولوژی و چند نفر عضو هیئت علمی مرکز تحقیقات سیاست علمی فعالیتم را در شهریور 1400 به مدت شش ماه شروع کردم. تجربه خوبی بود و چیزهای زیادی یادگرفتم که مربوط به رشته‌ام می‌شد و هم‌چنین مهارت‌های گزارش نویسی‌ام تقویت شد.

در نهایت من از اواخر بهمن ماه به خونه آمدم تا کار پایان نامه ام را انجام بدم و کمی هم برای دکتری بخونم که وقت نکردم بخونم.(دیگه دیدم مطالب زیاد شده به خاطر همین این قدر فرود سریعی داشتم!)

با توجه به مطالب پیش‌تر گفته شد به نظرم می‌توانم فرد مناسبی برای کار پژوهشی و اندیشکده‌ای باشم و در این راه سعی‌کردم خودم را به مهارت‌های مختلف مجهز کرده باشم البته که هنوز راه زیادی دارم و هیچ‌وقت یادگیری برای من متوقف نمی‌شود. امیداوارم این متن سرتان را به درد نیاورده باشد و هدف غایی شما را محقق کرده باشد.

با تشکر

علیرضا اسعدی

[1] https://virgool.io/

بیانیه هدفsopعلیرضا اسعدی
یک دانشجوی مدیریت تکنولوژی و علاقه‌مند به نوشتن
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید